آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۶

چکیده

شهیدین در شمار فقهایی قرار دارند که در جای جای آثار خویش شماری از دانش های قرآنی را به بحث گرفته اند. برخی از این دانش ها عبارتند از: دانش اعجاز قرآن در ابعاد نظم، فصاحت، بلاغت و روش دانش نسخ از قبیل: نسخ حکم، نسخ حکم و تلاوت و نسخ تلاوت دانش عام و خاص و دانش تفسیر شهیدین در تفسیر آیات وحی از تفسیر قرآن به قرآن ، قرآن به سنت و قرآن به عقل سود می برند.

متن

تفسیر نویسان و قرآن پژوهان بسیاری، خصوصیات و ویژگی های قرآن را به بحث و بررسی نشسته اند. برخی مفسران در مقدمه و در جای جای تفسیر خویش، دانش های قرآنی را به بحث گرفته اند و شماری دیگر تنها در تفسیر آیات وحی از علوم قرآنی سخن گفته اند.
قرآن پژوهان نیز به دو گروه تقسیم می شوند:
گروه نخست به صورت تخصّصی کار می کنند و با انتخاب یک موضوع و صرف وقت بسیار، یک اثر دربارة آن موضوع منتشر می کنند، مانند واحدی با کتاب اسباب نزول و باقلانی با کتاب اعجاز القرآن.
گروه دوم به صورت عمومی فعالیت می کنند و تمامی علوم قرآنی را بحث می‌گیرند، مانند زرکشی با کتاب البرهان فی علوم القرآن و سیوطی با کتاب الاتقان فی علوم القرآن.
افزون بر قرآن پژوهان، مفسران نیز در جای جای آثار خویش به صورت پراکنده به برخی مباحث قرآنی اشاره می کنند. برای نمونه شهید اول و دوم که از برجسته‌ترین فقهای شیعه در قرن هشتم و دهم می‌باشند، در شمار این افراد قرار دارند.
شهیدین به صورت گسترده از آیات قرآن بهره می برند و در مقام استنباط احکام از آیات وحی، گاه به خصوصیات و ویژگی های آیات اشاره می کنند، چنان که در برخی موارد از دانش های قرآنی در مقام صدور حکم سود می برند.
بنابراین شایسته است در این نوشتار نگاهی داشته باشیم به نظریات شهیدین و تفاوت نظرگاه ایشان با دیگر قرآن پژوهان و مفسران.
دانش اعجاز قرآن
یکی از دانش های مهم قرآنی، دانش اعجاز است. بر اساس آیات تحدی، قرآن معجزة پیامبر(ص)است و هیچ کس توان آوردن یک سوره، ده سوره و مانند قرآن را ندارد؛
(وَإِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِین)(بقره/ 24-٢3)
«و اگر دربارة آنچه بر بندة خود نازل کرده ایم شک و تردید دارید، یک سوره همانند آن بیاورید؛ و گواهان خود را ـ ‌غیر خدا ‌ـ برای این کار فرا خوانید اگر راست می گویید. پس اگر چنین نکنید ـ‌ هرگز نخواهید کرد‌ ـ از آتشی بترسید که هیزم آن، بدن‌های مردم و سنگ‌هاست و برای این کافران آماده شده است.»
(أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَنْ لا إِلَهَ إِلا هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُون) (هود/ 14-13)
«آنها می گویند: او به دروغ این را نسبت داده! بگو: اگر راست می گویید، شما هم ده سوره ساختگی همانند این قرآن بیاورید و تمام کسانی را که می توانید دعوت کنید. و اگر آنها دعوت شما را نپذیرفتند، بدانید تنها با علم الهی نازل شده؛ و هیچ معبودی جز او نیست! با این حال تسلیم می شوید؟»
(قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا) (اسراء/٨٨)
«بگو: اگر انسان‌ها و پریان اتفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد؛ هر چند یکدیگر را کمک کنند.»
(أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا یُؤْمِنُونَ فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کَانُوا صَادِقِین) (طور/34-33)
«یا می گویند قرآن را به خدا افترا بسته، ولی آنان ایمان ندارند. اگر راست می گویند سخنی همانند آن بیاورند.»
وجوه اعجاز قرآن
قرآن پژوهان و مفسران و کلام نویسان بسیاری وجوه اعجاز قرآن را به بحث و بررسی نشسته و وجوهی چند برای اثبات اعجاز قرآن برشمرده اند. برای نمونه باقلانی، خبرهای غیبی، امّی بودن پیامبر، نظم بی مانند و تألیف عجیب را از وجوه اعجاز قرآن می‌شمارد. (باقلانی،/59-57) نظام معتزلی اعجاز قرآن را در صرفه بودن قرآن می شناسد (اشعری،/118؛ شهرستانی،1/58؛ قاضی عبدالجبار، 16/318) و علی بن عیسی رمانی وجوه اعجاز قرآن را تا هشت وجه شمارش می کند. (رمانی،/75)
در این میان شهیدین که از برجسته ترین فقیهان شیعه در سدة هشتم و دهم به شمار می روند، در جای جای آثار و کتاب‌های خویش به برخی از وجوه قرآن اشاره می کنند:
الف) نظم قرآن
یکی از وجوه اعجاز قرآن در نگاه شهیدین، نظم قرآن است. شهید اول در بحث قرائت نماز و فراموشی یک واژة سورة حمد، حکم به اعادة قرائت سورة حمد می‌دهد و این حکم را به نظم قرآن مستند می سازد. به باور شهید فراموشی یک واژة سورة حمد سبب فروپاشی نظم قرآن به عنوان یک وجه از وجوه اعجاز قرآن می شود. بنابراین باید سوره را اعاده کرد تا اعجاز قرآن از میان نرود. (شهید اول، البیان،/232)
هم ایشان در بحث قرائت نماز به زبان غیر عربی، حکم به عدم جواز این نماز می دهد و مستند خویش را ناسازگاری این شکل از نماز با نظم قرآن می خواند و نظم قرآن را از وجوه اعجاز قرآن می شناسد. (شهید اول، ذکری،3/302، 304، 309)
شهید ثانی نیز نظم قرآن را از وجوه اعجاز قرآن می شناسد و بر این اساس نمازی را که در آن قرآن به قصد افهام دیگری خوانده شده، صحیح می خواند. به باور شهید این حکم از آن جهت است که اعجاز قرآن در نظم و اسلوب آن است و قصد نمازگزار در‌ آن هیچ تأثیری ندارد. (شهید ثانی، روض الجنان،/332)
شهید ثانی در بحث بهره گیری از قرائت قاریان قرآن در نماز نیز حکم به عدم جواز قرائتی می دهد که از جهت ترتیب آیات، کلمات و جملات با قرائت متواتر ناسازگار است و مستند این حکم را از میان رفتن نظم قرآن به عنوان یک وجه از وجوه اعجاز قرآن معرفی می کند. (همان،/264)
ب) فصاحت و بلاغت قرآن
یکی دیگر از وجوه اعجاز قرآن، فصاحت و بلاغت قرآن است. به باور شهید اول، الفاظ قرآن مانند نظم قرآن از وجوه اعجاز قرآن شناخته می شود. بر این اساس شهید اول قرائت نماز به زبان فارسی را برنمی تابد و این شکل از نماز را با اعجاز قرآن ناسازگار می بیند. (شهید اول، الدروس، 1/172-171)
در این عبارت، شهید تنها از ناسازگاری این شکل از نماز با اعجاز قرآن سخن می گوید و روشن نمی سازد که کدام یک از وجوه اعجاز قرآن با این شکل از نماز ناسازگار است، اما در کتاب «ذکری» دو دلیل برای عدم جواز قرائت نماز به زبان فارسی عرضه می‌دارد که دلیل دوم، مراد شهید از اعجاز را روشن می کند.
دلیل نخست آنکه قرآن به زبان عربی فرود آمده است.
دلیل دوم ناسازگاری این نوع از قرائت با لفظ و نظم قرآن به عنوان یک وجه از وجوه اعجاز قرآن. (شهید اول، ذکری، 3/302)
این دلیل به قرینة دلیل نخست نشان از آن دارد که مراد شهید از اعجاز قرآن در کتاب «دروس»، لفظ قرآن است و منظور وی از لفظ قرآن، عربی بودن آن نیست؛ چه اینکه عربی بودن دلیل نخست شهید است و در این دلیل هیچ اشاره ای به معجزه بودن قرآن نشده است. بنابراین مراد شهید از «لفظ» همان فصاحت و بلاغت قرآن است که شمار بسیاری از قرآن پژوهان آن را به عنوان اصلی‌ترین وجه اعجاز قرآن می شناسند.
ج) اسلوب قرآن
یکی دیگر از وجوه اعجاز قرآن، اسلوب قرآن است. شهید ثانی این وجه را به عنوان دلیل جواز قرائت قرآن در نماز با قصد افهام دیگری می آورد. (شهید ثانی، روض الجنان،/332) بر این اساس، شکل و محتوای قرآن متفاوت با دیگر آثار بشری است. شکل قرآن نه در قالب شعر می گنجد و نه در قالب نثر، اما با این همه، محاسن شعر و نثر در آیات وحی مشهود است. چنان که محتوای قرآن نیز معارف بسیار بلندی را در خود جای داده است و یک موضوع در قالب های گوناگون به مخاطب عرضه می شود.
دانش تفسیر
شهیدین دانش تفسیر را بسیار پراهمیت و مهم می شناختند. شهید ثانی برای آشنایی بیشتر با شیوة اهل سنّت در تفسیر آیات قرآن به مصر سفر می کند و در درس تفسیر ابوالحسن البکری و ناصرالدین ملقانی مالکی، مدرس «تفسیر بیضاوی» حضور می یابد و با شیوة بکری، ملقانی و بیضاوی در تفسیر آیات وحی آشنا می‌شود. (شهید ثانی، شرح لمعه، 1/178)
به باور شهید ثانی، فهم آیات وحی به میزان دانش های مفسر و صفای قلب او بسته است. هر اندازه دانش مفسر و صفای قلب او بیشتر باشد، فهم او از آیات وحی بهتر و عمیق‌تر خواهد بود. (شهید ثانی، رسائل، /129)
شهیدین در تفسیر فقهی خویش از آیات قرآن، از روش هایی سود می برند که برخی ریشه در آیات وحی دارد و شماری دیگر آبشخور روایی دارند.
تفسیر قرآن به قرآن
فهم متن به متن از روش های مهم دریافت مراد و مقصود پدید آورندة متن است. دلایل اعتبار و حجیت این روش در قرآن و روایات در خور دست یابی است. در قرآن، آیة شریفة (هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَاب) (آل عمران/7) بر تفسیر بخشی از آیات قرآن که متشابهات نامیده می شوند، به کمک گروهی از آیات که محکمات خوانده می شوند، دلالت دارد و در روایات، روایت «فان القرآن یفسر بعضه بعضا» (فیض کاشانی،1/75) از تفسیر مطلق به مبین، عام به خاص و ... حکایت دارد.
در آثار شهیدین این روش تفسیری بیش از هر روش دیگری مورد استفاده قرار گرفته است. در این آثار از سیاق، اسباب نزول، مبین، مقید برای تفسیر آیات قرآن سود گرفته شده است:
الف) تفسیر آیه به کمک سیاق
سیاق، از منابع و مصادر مهم تفسیر بهینة آیات قرآن در آثار شهیدین شناخته می-شود. برای نمونه شهید اول در تفسیر آیة شریفة (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْن) (مائده/6) و بیان حکم مقدار مسح از سیاق پیشینی سود می برد. ایشان می نویسد:
«از آن جهت که در سیاق (وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُم)مسح بخشی از سر مراد است، بنابراین در مورد بحث نیز مسح مقداری از پا کفایت می کند و مسح تمام پا واجب نیست.» (شهید اول، ذکری، 2/151)
در نظرگاه وی، حجیت سیاق مشروط به نبود دلیل ناسازگار است. بر این اساس استناد برخی از اهل سنت به سیاق آیة شریفة (إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا) (احزاب/٣٣) و اختصاص آیه به همسران پیامبر درست نیست، چه اینکه:
1. ضمیر «کُم» نشان از پایان یافتن بحث همسران پیامبر دارد.
2. روایاتی که در متون روایی اهل سنت آمده و بیانگر سبب نزول آیه است، با استناد این گروه به سیاق ناسازگار است.
3. خروج از یک حکم و ورود به حکمی دیگر در آیات قرآن فراوان است. (همان،1/56)
ب) تفسیر آیه به کمک سبب نزول
شهیدین، در جای جای آثار خویش از اسباب نزول قرآن سود می برند و سبب نزول آیات را در فهم و تفسیر آیات بسیار تأثیر گذار می بینند. برای نمونه شهید اول، وجوب تمسک به مذهب امامیه را به آیة(فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِین) (آل عمران/٦١) مستند می کند و در تفسیر و تبیین مستند خویش از سبب نزول سود می برد. (همان)
هم ایشان در تفسیر آیة شریفة (إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا) (احزاب/٣٣) نیز از اسباب نزولی که در متون روایی اهل سنّت آمده است بهره می گیرد. (همان،/56-54)
ج) تفسیر مجمل به مبین
به باور شهید اول، آیة شریفة (وَالْمُطَلَّقَاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوء) (بقره/228) از جهت مقدار عده و تعیین معتده مجمل است (همان، /47) و آیات دیگری از قرآن مبین این اجمال هستند:
(وَالَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَیَذَرُونَ أَزْوَاجًا یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا) (بقره/٢٣٤)
«و کسانی که از شما می میرند و همسرانی باقی می گذارند، باید چهار ماه و ده روز انتظار بکشند (و عده نگه دارند).»
(وَاللائِی یَئِسْنَ مِنَ الْمَحِیضِ مِنْ نِسَائِکُمْ إِنِ ارْتَبْتُمْ فَعِدَّتُهُنَّ ثَلاثَةُ أَشْهُرٍ وَاللائِی لَمْ یَحِضْنَ وَأُولاتُ الأحْمَالِ أَجَلُهُنَّ أَنْ یَضَعْنَ حَمْلَهُن) (طلاق/٤)
«و از زننانتان، آنان که از عادت ماهانه مأیوسند، اگر در وضع آنها (از نظر بارداری) شک کنید، عده آنان سه ماه است، و همچنین آنها که عادت ماهانه ندیده اند؛ و عده زنان باردار این است که بار خود را بر زمین بگذارند.»
د) تفسیر مطلق به مقید
شهید اول آیة شریفة (وَالَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَة) (مجادله/3) را مجمل می شناسد و در تفسیر آن از آیة (وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلا خَطَأً وَمَنْ قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَة)(نساء/92) بهره می گیرد. (همان، /46-45) بر این اساس شهید در بحث از شرایط اعتبار عتق، اسلام را شرط نخست می‌خواند. او در مورد قتل، حکم به عتق رقبة مؤمنه می دهد و آن را اجماعی می‌خواند و در مورد غیر قتل، عتق رقبة مؤمنه را اقوی می خواند. (شهید اول، الدروس، 2/181)
تفسیر قرآن به روایت
شهیدین، سنت را دومین منبع یا مصدر احکام می شناسند و سنّت معصوم(ع)را در حکم سنّت پیامبر(ص)معرفی می کنند. (شهید اول، ذکری، 1/47)
بر این اساس در جای جای آثار شهیدین سنّت پیامبر(ص)و معصومین:در تفسیر آیات وحی به کار رفته است.
نمونة نخست: شهیدین در کتاب شهادات از روایت امام صادق(ع)در تفسیر آیة شریفة (وَلا یَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا)(بقره/٢٨٢) سود می برند و حکم به وجوب کفایی تحمل شهادت در صورت فراخوان شهود می دهند. (شهید اول، الدروس،2/174؛ شهید ثانی، شرح لمعه،3/137)
نمونة دوم: فهم امام صادق(ع)از آیه(یَخِرُّونَ لِلأذْقَانِ سُجَّدًا)(اسراء/١٠٧) در بحث سجده نماز مورد استفاده شهید اول قرار گرفته است. (شهید اول، ذکری،3/390)
نمونة سوم: شهید اول از روایاتی که دلالت بر سهم الارث خنثی دارد، در تفسیر آیة (لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ یَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ إِنَاثًا وَیَهَبُ لِمَنْ یَشَاءُ الذُّکُور)(شوری/٤٩) سود می برد و مخالفت ابن ادریس با نظریة مشهور و استناد به آیة یاد شده را برنمی تابد، چه اینکه آیة شریفه، حکم اکثریت افراد را بیان می کند، نه آنکه دلالت بر حصر افراد به مؤنث و مذکر داشته باشد. (شهید اول، الدروس،2/379)
نمونة چهارم: شهید اول برای روشن ساختن مصداق(وَالصَّلاةِ الْوُسْطَى) در آیة شریفه(حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاةِ الْوُسْطَى وَقُومُوا لِلَّهِ قَانِتِین)(بقره/ ٢٣٨) از روایت امام باقر(ع)سود می برد و نماز ظهر را همان «صلاة وسطی» می خواند. (شهید اول، ذکری،2/288)
تفسیر قرآن به عقل
شهیدین عقل را یکی از ادله احکام می شناسند (شهید اول، ذکری،1/52؛ شهید ثانی، شرح لمعه،3/62) و در جای جای آثار خویش از عقل به عنوان دلیل حکم بهره می گیرند. برای نمونه وجوب امر به معروف و نهی از منکر را مستند به دلیل عقل می کنند (شهید اول، الدروس،2/47) و عقل را به عنوان یکی از ادله حرمت غصب می شناسند. (شهید ثانی، شرح لمعه،8/18)
هم ایشان از دلیل عقل در تفسیر آیات بهره می گیرند. برای نمونه در تفسیر آیة شریفة (فَأَوْحَیْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْبَحْرَ فَانْفَلَق)(شعرا/٦٣) از عقل بهره می گیرند و «ضرب» را به عنوان لحن الخطاب در تقدیر می گیرند؛ «فضرب فانفلق». (شهید اول، ذکری،1/53).
دانش نسخ
یکی دیگر از دانش های قرآنی، دانش نسخ است. اهمیت این دانش، بسیاری از قرآن پژوهان، مفسران و فقیهان را به بحث دربارة موضوعات زیر مجموعة این دانش وا داشته است. تا آنجا که برخی اثری مستقل در این موضوع عرضه داشته، شماری دیگر در ذیل آیه نسخ و آیات ناسخ و منسوخ به بررسی مقولة نسخ پرداخته و شرایط آن را یاد آور می شوند و گروهی چون فقیهان در فهم و استنباط احکام ناگزیر از طرح نسخ و مباحث زیر مجموعة آن می شوند.
در این میان شهیدین در شمار فقهایی قرار دارند که در مستند سازی نظریات فقهی خویش یا در مقام نقد مستندات قرآنی مخالفان به برخی از مباحث نسخ اشاره دارند.
از جمله موارد نسخ در آثار شهیدین عبارت از نسخ در ادیان می‌باشد. یکی از مباحث زیر مجموعه نسخ، رخداد نسخ در ادیان الهی است. در این بحث اکثریت مسلمانان از رابطة نسخ میان کتاب‌های آسمانی می گویند و این رابطه را شرط صحت نبوت پیامبر اسلام(ص)می خوانند. در برابر ایشان، گروهی اندک نسخ دیگر کتاب‌های آسمانی را باور ندارند و صحت نبوّت پیامبر اسلام(ص)را منوط به نسخ دیگر کتاب‌های آسمانی نمی بینند. به باور ایشان موسی‌ و عیسی(ع)مردم را به پیروی از شریعت خویش تا زمان ظهور پیامبر اسلام(ص)فرا خواندند. بنابراین با آمدن دین جدید و نزول قرآن تکلیف مردم به پیروی از کتاب‌های آسمانی از درجة اعتبار خواهد افتاد و در این صورت، رابطة نسخ میان کتاب‌های آسمانی برقرار نخواهد شد. (فخر رازی،3/227)
در این میان شهید اول همچون دیگران، از رابطة نسخ میان کتاب‌های آسمانی سخن می گوید و دیگر کتاب‌های آسمانی را منسوخ می خواند. او در جای جای آثار و تألیفات خویش عبارت «الکتب السماویة المنسوخة» را به کار می برد و در مورد احکام این کتاب‌ها به بحث و بررسی می پردازد. برای نمونه در بحث احکام جنابت، حکم به جواز مس کتاب‌های منسوخ می دهد؛ «و یجوز مسّ الکتب المنسوخة» (الدروس،1/96 و3/163؛ ذکری،1/266) و در بحث از مکاسب حرام، نسخه برداری، تعلیم و تعلم کتاب‌های منسوخ را در شمار مکاسب حرام می آورد. (الدروس،3/163)
بنابراین شهید اول نیز دیگر کتاب‌های آسمانی را منسوخ می شناسد و با این فرض به بحث در مورد احکام آنها می پردازد.
اهمیت و جایگاه بحث نسخ
بحث نسخ یکی از مباحث مهم و بسیار تأثیر گذار در استنباط و فهم احکام قرآن است. بر این اساس حضرت علی(ع)آن واعظی که ناسخ و منسوخ قرآن را نمی-شناخت، از موعظه مردم باز داشت و خواهان خروج او از مسجد شد و به او فرمود: «هلکت و اهلکت» (قرطبی،2/62؛ سیوطی،1/106) و امام صادق(ع)از میزان آشنایی ابوحنیفه با دانش نسخ پرسید. (حر عاملی، 27/48-47)
دانش نسخ در آثار و تألیفات شهید اول نیز اهمیت بسیار یافته است، تا آنجا که شهید در جای جای آثار خویش از نسخ آیات سخن می گوید و بحث نسخ را یکی از مباحث مهم قرآنی می خواند (الدروس،2/66) و آن را یکی از دانش های مهم و مورد نیاز فقیه در استنباط و فهم آیات معرفی می کند. (ذکری،1/43)
شهید ثانی نیز از اهمیت شناخت ناسخ و منسوخ قرآن می گوید و فهم آیات وحی را بدون شناخت ناسخ و منسوخ ناممکن می‌خواند. (شهید ثانی، شرح لمعه،3/64)
انواع نسخ
1. نسخ در سنّت
تمامی اصول نویسان و فقیهان، نسخ سنّت به سنّت را جایز می دانند. (سرخسی، اصول سرخسی،2/67) بر این اساس شهید اول نیز حکم به جواز نسخ سنّت به سنّت می دهد؛ «اذ النسخ جائز فی السنة» (ذکری،1/425) و در مستند سازی نظریة خویش از روایت «ان الحدیث ینسخ کما ینسخ القرآن» بهره می گیرد.
او در جای جای آثار خویش از نسخ سنّت به سنت مثال می زند. برای نمونه در بحث مبطلات نماز (خویی،/66)، قرار دادن دست‌ها بین دو زانو در حالت رکوع (همان،/87) و... را، از نسخ روایت به روایت می گوید. (ذکری،1/163،190؛3/105)
2. نسخ در آیات
دو نظریه در مورد رخداد نسخ در آیات قرآن وجود دارد:
نظریة نخست رخداد نسخ در آیات قرآن را به هیچ روی برنمی تابد و از مستندات قرآنی و روایی مخالفان پاسخ می دهد و افزون بر این، میان آیاتی که طرفداران نسخ به عنوان ناسخ و منسوخ می شناسند، رابطة نسخ را برقرار نمی بیند.
گروه کمی از قرآن پژوهان و مفسران به این نظریه اعتقاد دارند. (ابن الجوزی،/17) برای نمونه ابومسلم محمد بن بحر اصفهانی یکی از بنیانگذاران این نظریه می گوید: «نسخ میان آیات قرآن رخ نداده است.» (فخر رازی،3/229) ابن جنید، عبدالمتعال جبری مصری و ... نیز از دیگر طرفداران این نظریه شناخته می‌شوند.
نظریة دوم رخداد نسخ میان آیات قرآن را پذیراست و بر این اساس شماری از آیات را ناسخ و تعدادی را به عنوان منسوخ معرفی می کنند.
از میان دو نظریة یاد شده، تمامی مفسران و فقیهان شیعه نظریة دوم را پذیرفته و در جای جای آثار خویش از آیاتی به عنوان ناسخ و از آیاتی دیگر به عنوان منسوخ نام می برند.
شهید اول یکی از برجسته ترین فقیهان شیعه، رخداد نسخ در آیات قرآن را باور دارد. او برخی آیات را منسوخ می خواند و شماری را ناسخ. برای نمونه در نگاه شهید، میان دو آیه زیر رابطة نسخ برقرار است؛ آیة نخست ناسخ و آیة دوم منسوخ شناخته می‌شود:
آیة نخست:(وَالَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَیَذَرُونَ أَزْوَاجًا یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیر) (بقره/234)
«و کسانی که از شما می میرند و همسرانی باقی می گذارند، باید چهار ماه و ده روز انتظار بکشند و هنگامی که به آخر مدتشان رسیدند، گناهی بر شما نیست که هر چه می خواهند، دربارة خودشان به طور شایسته انجام دهند و خدا به آنچه عمل می کنید آگاه است.»
آیة دوم:(وَالَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَیَذَرُونَ أَزْوَاجًا وَصِیَّةً لأزْوَاجِهِمْ مَتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ غَیْرَ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِی مَا فَعَلْنَ فِی أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیم) (بقره/240)
«و کسانی از شما که در آستانه مرگ قرار می گیرند و همسرانی از خود به جا می گذارند، باید برای همسران خود وصیت کنند تا یک سال آنها را بهره مند سازند، به شرط اینکه بیرون نروند و اگر بیرون روند، گناهی بر شما نیست نسبت به آنچه دربارة خود به طور شایسته انجام می دهند. و خداوند دانا و حکیم است.»
شهید ثانی نیز رخداد نسخ در آیات قرآن را باور دارد و در مواردی از ناسخ و منسوخ قرآن بحث می کند. برای نمونه میان دو آیه زیر رابطة نسخ برقرار است:
(لا یَحِلُّ لَکَ النِّسَاءُ مِنْ بَعْدُ وَلا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ إِلا مَا مَلَکَتْ یَمِینُکَ وَکَانَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ رَقِیبًا) (احزاب/52)
«بعد از این دیگر زنی بر تو حلال نیست و نمی توانی همسرانت را به همسران دیگری مبدل کنی، هر چند جمال آنها مورد توجه تو واقع شود، مگر آنچه که به صورت کنیز در ملک تو در آید! و خداوند ناظر و مراقب همه چیز است.»
(یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَکَ أَزْوَاجَکَ اللاتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ وَبَنَاتِ عَمِّکَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِکَ وَبَنَاتِ خَالِکَ وَبَنَاتِ خَالاتِکَ اللاتِی هَاجَرْنَ مَعَکَ وَامْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَهَا خَالِصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَیْهِمْ فِی أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ لِکَیْلا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا) (احزاب/50)
«ای پیامبر! ما همسران تو را که مهرشان را پرداخته ای برای تو حلال کردیم، و همچنین کنیزانی که از طریق غنایمی که خدا به تو بخشیده است مالک شده ای و دختران عموی تو و دختران عمه ها و دختران خاله ها که با تو مهاجرت کردند و هر گاه زن با ایمانی خود را به پیامبر بخشید، چنان‌چه پیامبر بخواهد، می تواند او را به همسری برگزیند؛ اما چنین ازدواجی تنها برای تو مجاز است نه دیگر مؤمنان؛ ما می دانیم برای آنان در مورد همسرانشان و کنیزانشان چه حکمی مقرر داشته ایم؛ این به خاطر آن است که مشکلی بر تو نباشد و خداوند آمرزنده و مهربان است!»
در نگاه شهید ثانی آیه نخست منسوخ است و آیة دوم ناسخ. آیة اول از حرمت کنیزان به عقد، بدل کردن همسران و افزودن بر تعداد همسران می گوید و آیة دوم این احکام را نسخ می کند. (شهید ثانی، مسالک الافهام،7/73)
به باور شهید ثانی نسخ در سوره های مفصّل قرآن رخ نداده است و وجه نام گذاری این گروه از سوره ها، نبود نسخ در آنهاست. (شهید ثانی، شرح لمعه،1/605)
3. نسخ میان آیات و روایات
الف) نسخ قرآن به سنّت
نظریات گوناگونی در نسخ قرآن به سنّت وجود دارد:
نظریة اول: برخی چون شافعی و بیشتر شافعیان و اهل ظاهر، نسخ کتاب به سنّت متواتر را روا نمی دانند (خویی،/206) و برای اثبات درستی نظریة خویش به آیة(مَا نَنْسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیر)(بقره/106) استناد می کنند. افزون بر این، نسخ کتاب به سنّت با آیاتی که پیامبر(ص)را به پیروی از قرآن فرا می خواند و آن حضرت را مبیّن قرآن می خواند ناسازگار است.
نظریة دوم: گروهی چون مالک و ابوحنیفه، نسخ قرآن به سنّت متواتر را جایز می دانند. این گروه خود به دو دسته تقسیم می‌شوند: دستة نخست هم جواز این نسخ را باور دارد و هم به رخداد آن در شریعت اسلام اعتراف دارند و برای این گونه از نسخ، به نسخ آیة وصیت به سخن پیامبر(ص)«الا لا وصیة لوارث»، نسخ آیة جلد به خبر رجم (فخر رازی،‌2/332) و نسخ آیة وضو به مسح بر خفین (سرخسی، اصول السرخسی، 2/67) مثال می زنند و دستة دوم تنها حکم به جواز نسخ کتاب به سنت می دهند و وقوع آن را در شریعت اسلام برنمی تابند.
نظریة سوم: شماری نسخ قرآن به سنّت را در صورتی روا می دانند که سنّت برگرفته از وحی باشد، نه اجتهاد. (زرکشی،2/30؛ سیوطی،2/55)
شیخ طوسی و مرحوم طبرسی از تفسیر نویسان برجستة شیعه (طوسی، التبیان، 1/398؛ طبرسی،1/342) و قرطبی (قرطبی،2/263) و سرخسی (سرخسی، المبسوط، 27/143) از مفسران و فقیهان نامدار اهل سنّت، نسخ قرآن به سنّت را باور دارند و دلیل این انتخاب را وحیانی بودن سنّت می دانند. شیخ طوسی در مستند سازی نظریة خویش می نویسد:
«احکام قرآن دائر مدار مصالح هستند، بنابراین چنان که ممکن است یک آیه قرآن به جهت مصلحتی به آیه دیگری منسوخ گردد، بنابراین ممکن است یک آیه قرآن به جهت مصلحتی به سنت نسخ گردد.» (طوسی، التبیان، 1/398)
در نظرگاه شهید اول نیز چنان که رخداد نسخ میان آیات قرآن پذیرفته است، نسخ قرآن به سنّت نیز رواست. شاهد این نظریه آنکه شهید در مقام نقد نظریه ای که آیة شریفة(وَإِذَا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَکَ وَلْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْیَکُونُوا مِنْ وَرَائِکُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَةٌ أُخْرَى لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَک)(نساء/102) را به سنّت پیامبر(ص)در وجوب تأخیر نماز به هنگام ترس منسوخ می داند، سخن از ناروا بودن این گونه نسخ نمی گوید، بلکه از نبود شرط نسخ، حکم به عدم جواز این نسخ می‌دهد. به باور شهید آیة شریفه از جهت زمانی پس از سنّت پیامبر(ص)فرود آمده است، بنابراین شرط نسخ که تقدّم زمانی دلیل منسوخ بر دلیل ناسخ است، در اینجا وجود ندارد. (شهید اول، ذکری، 4/342)
شهید ثانی نیز اصل امکان این گونه نسخ را می پذیرد و به همین جهت در نقد نظریة نسخ عقد موقّت، از ناممکن بودن این شکل از نسخ سخن نمی گوید. او در نقد نظریة اهل سنّت مبنی بر نسخ آیة شریفة(فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَة)(نساء/24) به روایات می گوید:
«این ادعای نسخ از جهاتی چند در خور پذیرش نیست:
1. روایاتی که اهل سنت برای نسخ می آورند با یکدیگر ناسازگارند.
2. بر اساس مستندات روایی اهل سنت، نسخ باید دو مرتبه صورت پذیرفته باشد که یک مرتبه آن، نسخ حلیت عقد موقت در حجة الوداع، به حرمت عقد موقت در جنگ خیبر است، در صورتی که هیچ کس چنین نسخی را ادعا ندارد.
3. روایت ربیع بن سبره که یکی از مستندات روایی نظریه نسخ است، از چند جهت در خور استناد نیست: الف) این روایت از جهت سند مخدوش است. ب) واژگان روایت با یکدیگر ناسازگارند. ج) این روایت با دیگر روایاتی که دلالت بر عدم نسخ عقد موقت دارد ناسازگار می باشد.» (شهید ثانی، شرح لمعه،5/282ـ281)
ب) نسخ سنّت به قرآن
در نسخ سنّت به قرآن نیز چند نظریه وجود دارد:
1. جواز نسخ سنّت به قرآن
طرفداران این نظریه به دلیل اولویت، حکم به جواز این نسخ می دهند. به باور این گروه اگر نسخ قرآن به سنت روا باشد، بنابراین به اولویت نسخ سنّت به قرآن نیز جایز خواهد بود. برخی از نمونه های این نسخ به قرار ذیل است:
نمونة اول:(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ حَکِیم) (توبه/28)
«ای کسانی که ایمان آورده اید! مشرکان ناپاکند؛ پس نباید بعد از امسال نزدیک مسجد الحرام شوند! و اگر از فقر می ترسید، خداوند هر گاه بخواهد، شما را به کرمش بی نیاز می سازد؛ خداوند دانا و حکیم است.»
پیامبر فرمود: «من دخل المسجد فهو آمن» (سجستانی،3/162، ح3022)
میان آیة یاد شده و روایت پیامبر رابطة نسخ برقرار است. آیه ناسخ و روایت منسوخ است.
نمونة دوم: در بحث استحباب اذان برای نماز قضا نیز شهید اول از نسخ سنّت به آیه سخن می گوید. او می نویسد:
«جایز است که یک اذان و اقامه برای نماز اول گفته شود و برای دیگر نمازها تنها اقامه گفته شود، هر چند برخی معتقدند که گفتن اذان و اقامه برای هر نماز افضل است، چه اینکه پیامبر که در جنگ خندق چهار نماز ایشان قضا شده بود، به بلال گفتند اذان و اقامه بگوید و او نیز برای هر نماز قضا، اذان و اقامه می‌گفت.» (شهید اول، ذکری، 3/230)
نمونة سوم: آیة شریفة(الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَاللاتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلا إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا) (نساء/٣٤)
«مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، به خاطر برتری‌هایی که خداوند برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است و به خاطر انفاق‌هایی که از اموالشان می کنند. و زنان صالح، زنانی هستند که متواضعند، و در غیاب (همسر خود،) اسرار و حقوق او را در مقابل حقوقی که خدا برای آنان قرار داده، حفظ می کنند. و آن دسته از زنان را که از سرکشی و مخالفتشان بیم دارید، پند و اندرز دهید و در بستر از آنها دوری نمایید و آنها را تنبیه کنید! و اگر از شما پیروی کردند، راهی برای تعدی بر آنها نجویید! خداوند بلند مرتبه و بزرگ است.»
سخن پیامبر: «لا تضربوا اماء الله» (شافعی، /261؛ دارمی، 2/147؛ سجستانی، 1/476)
میان آیة شریفه و سخن پیامبر رابطة نسخ برقرار است و آیة قرآن ناسخ سخن پیامبر می باشد. (النووی، 16/450)
نمونة چهارم: وجوب تأخیر نماز به هنگام ترس تا زمان رهایی از آن، با آیة شریفة زیر نسخ شده است. (شیخ طوسی، عدة الاصول، 2/553)
(فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالا أَوْ رُکْبَانًا فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَمَا عَلَّمَکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُون) (بقره/239)
«و اگر بترسید، در حال پیاده یا سواره انجام دهید! اما هنگامی که امنیت خود را باز یافتید، خدا را یاد کنید! همان گونه که خداوند، چیزهایی را که نمی‌دانستید، به شما تعلیم داد.»
نمونة پنجم: وجوب استقبال به سمت بیت المقدس به هنگام عبادت با آیة(فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ)(بقره/144) نسخ شده است. (جصاص، 2/321)
نمونة ششم: روزة روز عاشورا که برگرفته از سنّت بود، با آیة(شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْه) (بقره/185) که دلالت بر وجوب روزه در ماه رمضان دارد نسخ گردیده است. (آمدی، 3/150)
2. عدم جواز نسخ سنّت به قرآن
شماری چون شافعی، نسخ سنّت به قرآن را برنمی تابند (محقق حلی،/172) و سنّت را بیان قرآن می دانند.
نظریة شهیدین
شهید اول در شمار فقیهانی است که نسخ سنّت به قرآن را باور دارد و برای این شکل از نسخ، نمونه هایی در آثار خویش عرضه می دارد که شماری از آنها، همان نمونه های بالاست و برخی دیگر به قرار زیر است:
نمونة نخست: نسخ وجوب تأخیر نماز در حال ترس با آیة شریفة(وَإِذَا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَکَ وَلْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْیَکُونُوا مِنْ وَرَائِکُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَةٌ أُخْرَى لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَک)(نساء/102) را به عنوان نسخ سنّت به قرآن می آورد. (شهید اول، ذکری،4/342)
نمونة دوم: آیة شریفة(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْن)(مائده/6) ناسخ مسح بر خفین توسط پیامبر قرار گرفته است. (همان،2/146-145) امام علی(ع)در پاسخ مغیره که ادعا داشت: «رأیت رسول الله یمسح علی الخفیّن» فرمود: این مسح پیش از نزول سورة مائده بود یا پس از آن؟ مغیره در پاسخ گفت: نمی‌دانم. امام(ع)فرمود: آیة(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ...)ناسخ این رفتار پیامبر است، چه اینکه سورة مائده دو یا سه ماه پیش از ارتحال پیامبر نازل شده و مسح بر خفین پیش از نزول آیه انجام گرفته است. (طوسی، تهذیب الاحکام، 1/361)
نمونة سوم: آیة شریفة(وَإِذَا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَکَ وَلْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْیَکُونُوا مِنْ وَرَائِکُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَةٌ أُخْرَى لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَک)(نساء/102) ناسخ سنّت پیامبر در وجوب تأخیر اقامة نماز به هنگام ترس است. (ذکری،3/230)
شهید ثانی نیز نسخ سنّت به آیه را باور دارد و بر این اساس آیة(وَإِذَا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاة)(نساء/102) را ناسخ سنّت سقوط نماز به هنگام ترس معرفی می-کند. (شهید ثانی، روض الجنان،/240 و 379)
اقسام نسخ
نسخ در آیات قرآن به تصور عقلی سه قسم دارد: نسخ تلاوت، نسخ حکم، نسخ تلاوت و حکم.
دو نظریه در مورد رخداد این انواع نسخ در قرآن وجود دارد:
نظریة نخست وقوع انواع نسخ در قرآن را پذیراست و برای این انواع نمونه‌هایی نیز عرضه می دارند:
اول: نسخ تلاوت
در نگاه برخی تلاوت شماری از آیات قرآن نسخ شده، اما حکم آیه از درجة اعتبار ساقط نشده است. برای نمونه عبارت «الشیخ و الشیخه اذا زنیا فارجموهما البتة نکالا من الله والله عزیز حکیم» آیه ای از آیات قرآن بوده است که تلاوت آن نسخ گردیده، اما حکم آن بر جا مانده است. (طوسی، التبیان، 1/393)
دوم: نسخ حکم و تلاوت
گونة دیگر نسخ در آیات، نسخ تلاوت آیه و حکم آن است. (همان) برای این نوع از نسخ، به نسخ «و عشر رضعات یحرمن» و «لا ترغبوا عن آبائکم فانه کفر بکم» مثال می زنند. در این دو نمونه هم تلاوت آیه و هم حکم آن منسوخ گردیده است. (طبرسی،1/338)
سوم: نسخ حکم
نمونه های این گونه نسخ در متون روایی، قرآنی و ... بسیار است، تا آنجا که برخی ده‌ها آیه را به عنوان ناسخ و منسوخ قرآن شمارش می کنند. برای نمونه از دو آیة زیر، آیة نخست منسوخ و آیة دوم ناسخ است.
(یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُون) (انفال/٦٥)
«ای پیامبر! مؤمنان را به جنگ تشویق کن! هر گاه بیست نفر با استقامت از شما باشند، بر دویست نفر غلبه می کنند؛ و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از کسانی که کافر شدند پیروز می‌گردند؛ چرا که آنها گروهی هستند که نمی فهمند.»
(الآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صَابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِین) (انفال/٦٦)
«هم اکنون خداوند به شما تخفیف داد و دانست که در شما ضعفی است؛ بنابراین، هر گاه یکصد نفر با استقامت از شما باشند، بر دویست نفر پیروز می شوند؛ و اگر یک‌هزار نفر باشند، بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند کرد؛ و خدا با صابران است!»
نظریة دوم تنها رخداد نسخ حکم را باور دارد و وقوع نسخ تلاوت و نسخ حکم و تلاوت را منکر است و این دو نوع گونه نسخ را برابر با نظریة تحریف قرآن می-بیند.
در این میان شهید اول در جای جای آثار خویش از حکم آیاتی که تلاوت آنها نسخ گردیده سخن می گوید. برای نمونه در بحث غسل، حکم به حرمت مس آیات می دهد و آیاتی که تلاوت آنها منسوخ شده است را از این حکم استثنا می کند:
«و مسح خط المصحف و لو نسخ الحکم بخلاف منسوخ التلاوة و ان بقی الحکم.» (شهید اول، البیان،/15)
«و یجوز مس الکتب المنسوخة و ما نسخ تلاوته.» (شهید اول، الدروس،1/96)
«و لایمنع (المحدث) من مس الکتب المنسوخة، و لا مما نسخ تلاوته.» (شهید اول، ذکری،1/265)
شهید ثانی نیز نسخ تلاوت را باور دارد و بر این اساس مس منسوخ التلاوه را توسط جنب حرام می داند، اما مس منسوخ الحکم را روا می بیند. (شهید ثانی، روض الجنان،/50)
با این وجود در آثار شهید هیچ نمونه ای برای نسخ تلاوت یا نسخ تلاوت و حکم وجود ندارد. بنابراین شاید بتوان شهید را منکر وجود نسخ تلاوت و نسخ حکم و تلاوت در آیات وحی دانست و حکم ایشان را تنها بیانگر حکم انواع نسخ با قطع نظر از رخداد آن در قرآن دانست.
شرایط نسخ
تفسیر نویسان و اصولیان شرایطی چند برای نسخ آورده اند. برای نمونه شرعی بودن دو حکم، تأخر زمانی ناسخ از منسوخ، ناسازگار بودن دو حکم، دائمی بودن حکم و ... .
شهید اول در آثار خویش به صورت صریح و روشن بحث شرایط نسخ را یاد نکرده است، اما به استناد تعریف شهید اول از ناسخ و جملاتی که در نقد رخداد نسخ میان آیه و سنّت دارند، می توان به برخی از شرایط نسخ در نگاه شهید دست یافت. برای نمونه در تعریف ناسخ می نویسد:
«الرافع حکما شرعیا بخطاب شرعی متراخ عنه علی وجه لولاه لکان ثابتا.» (شهید اول، ذکری، 1/46)
این تعریف نشان از آن دارد که شرط نخست نسخ، شرعی بودن دو حکم است؛ به گونه ای که اگر یک دلیل شرعی و دیگری عقلی، یا هر دو عقلی باشد، در این صورت هیچ یک از دو دلیل ناسخ یا منسوخ نخواهد بود. شرط دومی که می توان از این تعریف بیرون کشید، این است که دلیلی که ادعا شده ناسخ است، باید از جهت زمانی پس از حکم منسوخ نازل شده باشد و دلیل منسوخ پیش از آیة ناسخ فرود آمده باشد. شرط سوم آن است که زمان پایان یافتن حکم منسوخ به هیچ شکلی در دلیل منسوخ ذکر نشده باشد و به تعبیر شهید حکم منسوخ با نبود حکم ناسخ پا برجا و استوار باقی بماند.
نمونة دیگر اینکه شهید در مقام نقد نظریة رخداد نسخ میان آیة(وَإِذَا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَکَ وَلْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْیَکُونُوا مِنْ وَرَائِکُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَةٌ أُخْرَى لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَک) (نساء/102) و سنّت پیامبر در واجب نبودن اقامه نماز به هنگام ترس می گوید:
«از آن جهت که آیه پس از سنّت پیامبر فرود آمده است نتیجه می گیریم که آیه منسوخ نخواهد بود.» (همان، 4/342)
شهید ثانی نیز چون شهید اول به برخی از شرایط نسخ اشاره می کند. برای نمونه در نقد نظریه ای که آیة(فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه)(بقره/١١٥) را ناسخ آیة (فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَام)(بقره/١٤٤) معرفی می کند، به شرط ناسازگاری میان دو حکم اشاره می کند و بر اساس همین شرط میان دو آیة یاد شده رابطة نسخ را برقرار نمی بیند. آیة نخست را ناظر به نمازهای مستحبی و آیة دوم را ناظر به نمازهای واجب می خواند. (شهید ثانی، روض الجنان،/192)
چنان که هم ایشان رخداد نسخ میان دو آیة زیر را برنمی تابد و آیة نخست را منسوخ و آیة دوم را ناسخ نمی شناسد، چه اینکه اولاً میان این دو آیه ناسازگاری وجود ندارد و ثانیاً اصل عدم نسخ اقتضا دارد که یک آیه ناسخ و دیگری منسوخ نباشد؛ (شهید ثانی، شرح لمعه، 6/102)
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْهًا وَلا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَیْتُمُوهُنَّ إِلا أَنْ یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَیَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْرًا کَثِیرًا) (نساء/19)
«ای کسانی که ایمان آورده اید! برای شما حلال نیست که از زنان از روی اکراه ارث ببرید! و آنان را تحت فشار قرار ندهید که قسمتی از آنچه به آنها داده اید را تملک کنید! مگر اینکه آنها عمل زشت آشکاری انجام دهند. و با آنان به طور شایسته رفتار کنید! و اگر از آنها کراهت داشتید، چه بسا چیزی خوشایند شما نباشد و خداوند خیر فراوانی در آن قرار دهد!»
(الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلا تَأْخُذْکُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِین) (نور/2)
«هر یک از زن و مرد زنا کار را صد تازیانه بزنید؛ و نباید رأفت (و محبت کاذب) نسبت به آن دو شما را از اجرای حکم الهی مانع شود، اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید! و باید گروهی از مؤمنان مجازاتشان را مشاهده کنند.»
دانش عام و خاص
یکی دیگر از دانش های قرآنی، دانش عام و خاص است. بحث عام و خاص در جای جای آثار شهیدین دیده می شود.
شهید اول بحث عام و خاص را بسیار پر اهمیت می شناسد و دانستن عام و خاص را یکی از شرایط اصلی قضاوت می‌خواند. (شهید اول، الدروس، 2/65)
به باور شهید، عام قرآن حجت است و می توان در جای جای مباحث فقهی به عموم آیات استناد کرد و احکام فقهی را از عام قرآن استخراج کرد. بر این اساس شهید اول در بسیاری از ابواب فقهی از عموم آیات سود می برد.
نمونة نخست: در کتاب حج، حج نیابتی فاسق را مجزی می خواند و خبر او را از این حج با استناد به آیة شریفة(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا) (حجرات/6) در خور اعتماد معرفی می کند. (همان، 1/320)
نمونة دوم: در بحث وصیت نیز تعیین موصی له را لازم نمی داند و از عموم آیة(کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِین)(بقره/١٨٠) سود می برد. (همان، 2/308)
نمونة سوم: در بحث مکاسب نیز انتفاع از پوست میته را روا نمی داند و عموم آیة(حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیَةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلا مَا ذَکَّیْتُم) (مائده/3) را مستند نظریة خویش معرفی می کند. (شهید اول، ذکری، 1/135)
افزون بر موارد فوق، در بحث رهن (الدروس،3/384)، نماز (ذکری،2/397)، طهارت (همان،/252)، وصیت (همان،1/302) و ... نیز از عموم آیات در استنباط احکام سود برده شده است.
به باور شهید اول، استناد به عموم آیات در صورتی درست است که دلیلی بر تخصیص یا دلیلی ناسازگار با عام وجود نداشته باشد (همان،/244) که در صورت نخست دلیل خاص باید مورد استناد قرار گیرد و در صورت دوم باید میان دو دلیل جمع گردد. (همان،2/256) چه اینکه جمع میان دو دلیل عام بهتر از نامعتبر خواندن هر دو یا یکی از آن دو است. (همان،/421)
بر این اساس، نظریة کسانی که قبض را شرط درستی رهن نمی دانند و به عموم آیة(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الأنْعَامِ إِلا مَا یُتْلَى عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ مَا یُرِید) (مائده/1) استناد می کنند درست نیست، چه اینکه آیة شریفة(وَإِنْ کُنْتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُوا کَاتِبًا فَرِهَانٌ مَقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضًا فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَلْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلا تَکْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَنْ یَکْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیم)(بقره/٢٨٣) خاص است و این خاص، عموم عام را تخصیص می‌زند و عام را از درجه اعتبار می اندازد. (الدروس،3/384)
منابع و مآخذ:
1. الآمدی، علی بن محمد؛ الاحکام فی اصول الاحکام، دمشق، المکتب الاسلامی، 1406ق.
2. ابن الجوزی، عبدالرحمن؛ نواسخ القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیة، بی‌تا.
3. اشعری، علی بن اسماعیل؛ مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ترجمه: محسن مؤیدی، تهران، امیر کبیر، 1362ش.
4. باقلانی، محمد بن طیب؛ اعجاز القرآن، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1421ق.
5. جصاص، احمد بن علی؛ الفصول فی الاصول، تحقیق جاسم النمشی، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1420ق.
6. حر عاملی، محمد بن حسن؛ وسائل الشیعة، قم، مؤسسة آل البیت، 1409ق.
7. حلی، جعفر بن حسن؛ معارج الاصول، قم، مؤسسه آل‌البیت، 1403ق.
8. خویی، ابولقاسم؛ البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالزهرا، 1395ق.
9. دارمی، عبدالله بن بهرام؛ سنن دارمی، دمشق، مطبعة الاعتدال، 1349ق.
10. رمانی، علی بن عیسی؛ النکت فی اعجاز القرآن(ثلاث رسائل فی اعجاز القرآن)، مصر، دارالمعارف، بی‌تا.
11. زرکشی، محمد بن عبدالله؛ البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دار احیاء الکتب العربیه، 1376ق.
12. سجستانی، ابن الاشعث؛ سنن ابی داود، بیروت، دارالفکر، 1410ق.
13. سرخسی، ابوبکر؛ اصول سرخسی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1414ق.
14. ـــــــــــــ ؛ المبسوط، بیروت، دارالمعرفه، 1406ق.
15. سیوطی، جلال الدین؛ الاتقان فی علوم القرآن، بیروت، دارالفکر، 1416ق.
16. ــــــــــــــــ ؛ الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا.
17. شافعی، محمد بن ادریس؛ کتاب المسند، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی‌تا.
18. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم؛ الملل و النحل، قاهره، بی‌نا، بی‌تا.
19. شهید اول؛ البیان، قم، مجمع الذخائر الاسلامیه، بی‌تا.
20. ـــــــ ؛ الدروس الشرعیة فی فقه الامامیة، تهران، مؤسسه نشر اسلامی، 1412ق.
21. ـــــــ ؛ ذکری الشیعة فی احکام الشریعة، قم، مؤسسه آل البیت، 1419ق.
22. شهید ثانی؛ روض الجنان فی شرح ارشاد الاذهان، قم، مؤسسه آل البیت، بی‌تا.
23. ـــــــ ؛ شرح اللمعة، قم، داوری، 1410ق.
24. ـــــــ ؛ مسالک الافهام الی تنقیح شرایع الاسلام، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1413ق.
25. طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1415ق.
26. طوسی، محمد بن حسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن، بی‌جا، مکتب الاعلام الاسلامی، 1409ق.
27. ـــــــــــــــــــ ؛ تهذیب الحکام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1364ش.
28. فخر رازی، محمد بن عمر؛ تفسیرالکبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا.
29. فیض کاشانی، مولی محسن؛ التفسیر الصافی، صدر، تهران، 1374ش.
30. قاضی، عبدالجبار؛ المغنی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1380ق.
31. قرطبی، محمد بن احمد؛ الجامع لاحکام القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق.
32. النووی، محی الدین؛ المجموع، بیروت، دارالفکر، بی‌تا.
  info@quran-p.com

تبلیغات