آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۶

چکیده

نویسنده پس از طرح مسئله تحریف، دلایل فیض بر عدم تحریف لفظى قرآن را مطرح و مورد ارزیابى قرار مى‏دهد. سپس دیدگاه فیض را راجع به روایات تحریف توضیح داده و بر این باور است که این روایات از نظر فیض ناظر به تحریف معنوى و تفسیر آیات است نه تحریف لفظى. آنگاه به نقد فیض بر دیدگاه کسانى که معتقد به تحریف‏اند، پرداخته و دلایل آنان را از نظر فیض ناتمام مى‏داند.

متن


یکى از موضوعات پردامنه در علوم قرآنى مسئله «تحریف قرآن» است. به وجود آمدن اختلافات پس از تحولات سیاسى - اجتماعى بعد از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و وجود اخبار گوناگون راجع به جمع‏آورى قرآن در دوره خلفا و وجود روایات ایهام کننده تحریف و اظهارات بعضى مستشرقان، زمینه توجه بیشتر به این موضوع را فراهم آورد. از سوى دیگر اظهارنظر برخى از محدثان اخبارى شیعه که به انگیزه دفاع از امامت صورت گرفته است، توهم تحریف لفظى قرآن را تقویت کرد. یکى از مفسران و محدثان بنام یعنى ملامحسن فیض کاشانى، از جمله کسانى است که بعضى‏ها، سخنان او را در رابطه با تحریف قرآن دوپهلو دانسته‏اند1 از سوى آیت‏اللَّه خویى صاحب تفسیرالبیان در فصلى تحت عنوان «رأى المسلمین فى التحریف» به نقل از علامه شهشهانى، فیض را از جمله محدثانى مى‏داند که به عدم تحریف، تصریح کرده‏اند و این ادعا را به دو کتاب «الوافى» و «علم‏الیقین» فیض مستند نموده است.2 صاحب «التمهید» نیز مرحوم فیض را از جمله دانشمندانى مى‏داند که در دفاع از عدم تحریف، روایات موهم تحریف را تأویل نموده و تحریف قرآن را رد کرده است.3 در این نوشتار به منظور تحقیق در موضوع تحریف از دیدگاه فیض، سه اثر او یعنى تفسیر «الصافى» و کتاب حدیثى «الوافى» و کتاب دیگر او به نام «علم الیقین» مورد جستجو و بررسى قرار مى‏گیرد. و در سه بخش دلایل فیض در رد تحریف قرآن، فیض و روایات تحریف و ارزیابى دیگران از نگاه فیض تقدیم مى‏گردد.
دلایل فیض در رد تحریف قرآن
1- فیض )ره) در رد تحریف مى‏گوید: «اقَولُ و یرد عَلى هذا کُلّه اشکال وَ هُوَ انّه عَلى ذلِکَ التَقدیرُ لم یَبقَ لَنا اِعتماد عَلى شىٍ مِن القرآنِ اِذ عَلى هذا یَحتَملُ کُل آیةٍ مِن اَن یکونَ مُحرفّاً وَ مُغیّراً وَ یکونُ عَلى خَلافِ ما اَنزلَه اللَّه، فَلَم یَبقِ فى القِرآنَ لَنا حُجّة اصلاً فینتفى فائِدَتُه و فائِدةُ الامر بالاتّباع و الوَصیّة به.»4 «... اگر تحریف به قرآن راه پیدا کرده باشد، اعتماد به هیچ آیه‏اى از قرآن وجود نخواهد داشت. زیرا بر این اساس احتمال تحریف و تغییر تمامى آیات وجود دارد و این احتمال خواهد بود که هر آیه یا لفظى در قرآن خلاف آن چیزى باشد که خداوند آن را نازل کرده است. بنابراین قرآن براى ما حجت نخواهد بود و فایده‏اى نخواهد داشت و امر به پیروى از آن هم سودى در بر ندارد.» 2- و ایضاً قال اللَّه عزّ و جلّ: «وَ انَّه لَکتابٌ عزیزٌ. لایأتیهِ‏الباطلِ من بَین یَدیه و لا مِنُ خَلفه تَنزیلٌ مِنُ حَکیمٍ حَمیدٍ (فصلت /42-41) فکیفَ تَطرقُ الیه التَحریفُ و النقصانُ و التَغیرُ»5 عزیز در لغت به معناى شکست‏ناپذیر است «عزّالشى تقضى المحافظة علیه من التغییر و الایضاح» قرآن در این آیه به عزت توصیف شده است و عزیز بودن قرآن به آن است که هیچ باطلى در آن راه نیابد و تحریف بارزترین نوع باطل است «التحریف من اظهر افراد الباطل فیجب ان یکون مصوناً عنه. 3- و ایضاً قال اللَّهُ تَعالى «نَحنُ نزّلنا الذِّکرَ وِ انّا لَهُ لحافِظونَ»6 (حجر/9) خداوند در آیه دیگر مى‏فرماید: «ما ذکر را نازل کردیم و از آن حفاظت مى‏کنیم». ذکر در این آیه به قرینه تنزیل به معناى «قرآن» است نه به معناى «رسول»؛ چرا که اگر منظور رسول خدا بود مناسبت رسول با کلمه «ارسال» یا مانند آن بیشتر بود تا با کلمه نزّلنا. از سوئى، حفظ به معناى نگهدارى قرآن از عیب‏جویى معاندین نیست؛ زیرا عیب‏جویى از سوى آنان نسبت به قرآن بى‏شمار است و استحکام معنا و لفظ آیات در پاسخ به عیب‏جوییها کافى است. پس مقصود از حفظ در این آیه، مصونیت آن از تباهى و حفظ آن از دست‏اندازى و تغییراتى است که براى بشر امکان آن وجود دارد. 4- دلیل چهارم فیض(ره) در ردّ تحریف استفاده از احادیث عرضه است. وى مى‏گوید: «ایضا قد استفاضَ عَن النّبىِ‏صلى الله علیه وآله وسلم و الائمةعلیهم السلام حَدیثُ عَرضِ الاخبارِ المروى عَنهُم‏علیهم السلام عَلى کتابِ اللَّهِ لیعلم صِحتُه بِموافِقِته لَهُ و فَسادُهُ بِمُخالِفته فَاِذا کانَ القرآنُ الذّى بایدینا مُحّرفاً مُغیّراً فَما فائدةُ العرضِ مَعَ انّ خبرَالتحریف مُخالِفٌ لِکتابِ اللَّه مُکذِّبٌ لَهُ فَیَجِبُ رَدَّهُ و الحکمُ بِفساده اَو تأویله.»7 «... از پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و ائمه‏علیهم السلام روایت شده که اخبار ما را بر قرآن عرضه کنید تا با موافقت یا مخالفت آن، صحت و سقم اخبار مشخص گردد. اگر قرآن موجود تحریف شده باشد، عرضه اخبار بر آن چه سودى دارد. علاوه بر این، روایات تحریف چون مخالف قرآن است پس رد آن واجب و یا در صورت صحت باید تأویل شود.» این دلائل چهارگانه را فیض در کتاب «علم‏الیقین» مطرح کرده است. در این کتاب که در پاسخ کتاب «انوارالنعمانیه» جزایرى نوشته شده، عقاید یقینى و نهایى فیض عرضه شده است.8 بنابراین طرح این دلائل در کتاب علم‏الیقین نشان مى‏دهد نظر نهایى فیض عدم تحریف قرآن است و او در مقام دفاع از قرآن در برابر نظر جزایرى که قائل که تحریف شده کتاب علم‏الیقین را نگاشته است.
ارزیابى دلائل
هر چهار دلیل فیض در رد تحریف، در برابر کسانى است که اولاً مسلمان هستند و ثانیاً حجیت قول معصومان‏علیهم السلام را پذیرفته‏اند. در دلیل اول مى‏گوید اگر تحریف به قرآن راه یافته باشد حجیت همه قرآن زیر سؤال مى‏رود. پیش‏فرض این استدلال این است که قرآن حجت است. از این‏رو اگر قائل به تحریف، به اصل حجیت قرآن باور نداشته باشد، دلیل فیض کارساز نخواهد بود. در دلیل دوم و سوم به دو آیه قرآن استناد شده است که اگر کسى این دو آیه را تحریف شده بداند، استناد به دو آیه براى رد تحریف قرآن ممکن نخواهد بود. از این رو هنگامى این دو آیه مى‏تواند دلیل بر عدم تحریف باشد که سخن ائمه‏علیهم السلام نزد قائل به تحریف حجت باشد. زیرا خود ائمه‏علیهم السلام به این دو آیه براى رد تحریف استدلال کرده‏اند.9 دلیل چهارم کمک گرفتن از اخبار عرضه است. در اینجا هم فرض این است که سخنان ائمه‏علیهم السلام براى مخاطب حجّت است. استناد به آیات قرآن براى رد تحریف بدون توجه به اقوال معصومین‏علیهم السلام ممکن نخواهد بود. البته ممکن است اشکال شود که حجیت سخنان ائمه‏علیهم السلام هم با قرآن اثبات مى‏شود و این دور خواهد بود. پاسخ این است که کسى که به تحریف قرآن قائل است تمام قرآن را تحریف شده نمى‏داند؛ بلکه آیات خاصى را دچار تحریف مى‏داند مثل آیات رضعات، ذر و رجم. از اینرو استدلال به آیاتى که قول به تحریف در آنها وجود ندارد مانعى نخواهد داشت.10 نتیجه اینکه سه دلیل نخست فیض در رد تحریف، براى کسانى سودمند است که به حجیت اصل قرآن باور داشته باشند و دو آیه مورد استناد را تحریف نشده بدانند. و دلیل چهارم هم براى کسى پذیرفتنى است که حجیت سخنان پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و ائمه‏علیهم السلام را پذیرفته باشند. ممکن است این دلائل فیض چندان محکم به نظر نرسد، ولى با توجه به این که مخاطب فیض کسانى هستند که روایاتى در تحریف نقل کرده و بر اساس آن به تحریف گرویده‏اند و این گروه هم حجیت اصل قرآن و هم حجیت سخن معصوم را پذیرفته‏اند و هم بر این باورند که آیات خاص و مشخصى تحریف شده است. بنابراین دلائل چهارگانه یاد شده مى‏تواند پاسخ قانع‏کننده‏اى براى آنان باشد.
فیض و روایت تحریف
فیض در مقدمه‏اى که در جلد اول تفسیر «صافى» نگاشته، فصل ششم را به بحث تحریف قرآن اختصاص داده است. در این فصل در آغاز، چند روایت از تفسیر قمى، اصول کافى و احتجاج نقل کرده آنگاه پیرامون تمامى روایات که ایهام تحریف دارد چنین مى‏گوید: «المُستفادُ من جمیعِ هذه‏الاخبارِ و غَیرُها مِن الروایاتِ مِن طریقِ اهلِ‏البِیتِ‏علیهم السلام انَّ القرآنَ الّذى بَینَ اَظهَرَنا لَیسَ بِتَمامِهِ کما اُنزلَ عَلى محمدٍصلى الله علیه وآله وسلم بَل مِنه ما هُوَ خَلافُ ما انزل اللَّه و منه ما هو مُغیر مَحِّرف و اِنّه قَد حُذِفَ عَنه اشیاء کَثیرة مِنها اِسم عَلى‏علیه السلام فى کثیرٍ مِن المَواضعِ و مِنها غَیرُ ذلک و انّه لَیسَ ایضا عَلى التّرتیبِ المَرضى عِنداللَّه و عِندَ رَسولهٍ‏صلى الله علیه وآله وسلم.»11 «از اخبار و روایات رسیده از اهل بیت‏علیهم السلام استفاده مى‏شود که قرآن موجود نزد ما آن نیست که بر پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نازل شده است؛ بلکه در این قرآن موضوعاتى است که در قرآن نازل شده، موجود نبوده و یا تحریف و تغییراتى صورت گرفته است و یا اینکه موضوعات بسیارى از آن حذف شده از جمله اسم على‏علیه السلام، در بسیارى از جاها وجود داشته که در این قرآن موجود نیست و ترتیب سوره‏ها و آیات نیز بر طبق رضاى خدا و پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نیست.» فیض پس از سخن بالا درصدد توجیه و تفسیر روایات برآمده و مقصود از آنها را تغییر و تحریف معنوى و حذف تفسیرها و بیانهاى ائمه‏علیهم السلام نسبت به آیات مى‏داند. وى مى‏نویسد: «لایبعدُ ایضاً ان یُقالُ اَنّ بعضَ المَحذوفاتِ کانَ مِن قَبیلِ التَفسیرِ و البیانِ و لَم یَکُن مِن اجزاءِ القرآنِ فَیکونُ التبدیلُ مِن حیثُ المعنى اى حرّفوه و غَیّروه فى تفسیره و تأویله اَعنى حَمَلوهُ عَلى خِلافِ ما هُوَ بِهِ».12 «بعید نیست همچنین گفته شود که بعضى حذف شده‏ها از قبیل تفسیر و بیان بوده نه از اجزاء قرآن. از اینرو دگوگونى در قرآن دگرگونى معنایى است یعنى تفسیر و تأویل قرآن را تحریف کرده و تغییر دادند و آن را بر غیر معناى مقصود حمل کردند.» وى براى این نوع تحریف سخنى از امام صادق‏علیه السلام مى‏آورد که ایشان در نامه‏اى براى سعدالخیر نوشتند: بعضى، حروف کتاب را نگه داشتند و حدود آن را تحریف کردند... و در ادامه به روایت دیگرى از عامه استناد مى‏کند که آنچه در مصحف على‏علیه السلام مشخص شده بود ناسخ و منسوخ قرآن بود. پس معلوم مى‏شود که در قرآن على‏علیه السلام تفسیر و بیان قرآن بوده است که در قرآن کنونى نیست چون تعیین ناسخ و منسوخ جزء قرآن نبوده است.13 فیض(ره) همین توجیه و تفسیر را در دو کتاب دیگرش یعنى «وافى» و «علم‏الیقین» نیز مطرح کرده است. در فصل آخر باب «اختلاف قراآت و عددالآیات» از کتاب وافى، این روایت را از امام صادق‏علیه السلام مى‏آورد: «اِنَّ القرآنَ الّذى جاء بِهِ جَبریلُ عَلى محمد سَبعة آلاف آیه»14 «قرآنى که جبریل نزد پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم آورد 7 هزار آیه داشت.» آنگاه در توضیح این روایت چند احتمال را ذکر مى‏کند: احتمال اول: شاید بقیه آیاتى که اکنون در قرآن موجود نیست نزد ائمه‏علیهم السلام باشد. احتمال دوم: اختلاف تعداد آیات به چگونگى شمارش آنها برمى‏گردد. احتمال سوم: آیات محذوف، آیاتى است که تلاوت آنها نسخ شده است.15 باز هم در وافى پس از ذکر سه روایت در موضوع تحریف چنین آورده است: «لَعلَّ المُرادانه وُجِدَ تِلکَ الاسماءُ مَکتوبةٌ فى ذلکَ المُصحَفِ تَفسیرٌ للّذین کَفروُا و المُشرِکینَ مأخواذةٌ مِنَ الوَحىِ لا انهاکانَت مِن اَجزاءِ القرآنِ.»16 «اسمهایى که در قرآن بوده و در بعضى روایات آمده است آن اسم‏ها در مصحف نزد ائمه: موجود است و این اسم‏ها در حقیقت تفسیرى براى کفار و مشرکین است که از طریق وحى رسیده ولى هرگز آنها جزء قرآن نبوده است.» با این سخن احتمالات سه‏گانه یادشده را تضعیف مى‏کند و بر تفسیرى بودن مخلوقات تأکید دارد. فیض(ره) همین سخن را در تأویل روایات تحریف در کتاب علم‏الیقین نیز مى‏آورد. «و یَخطُرُ بالبالِ فى دَفعِ هذِه الاشکالِ و العِلمُ عِندَاللَّهِ انَّ مُرادَهُم بالتَّحریفِ و التَّغییر وِ الحَذفِ آنها هُوَ مُن حَیثُ المعنى دوُنَ الّفظِ.»17 «براى رفع مشکل تحریف چنین به ذهن مى‏رسد که مراد ائمه‏علیهم السلام از تحریف و تغییر در قرآن حذف آن از حیث معنوى باشد نه از حیث لفظى.» از آنچه در این مختصر نتیجه مى‏شود این است که فیض(ره) در رد اصل روایات تحریف جانب احتیاط را رعایت مى‏کند. همانگونه که در روایات تفسیرى نیز، چنین شیوه‏اى را اتخاذ کرده، امّا سعى کرده است روایاتى را که ایهام تحریف دارد، تأویل و تفسیر کند؛ به گونه‏اى که از وجود آنها (به فرض صحت روایات) تحریف لازم نیاید. در «وافى» سه احتمال در معناى روایات تحریف آورده و هیچ کدام را به صراحت نپذیرفته و در «صافى» تحریف را به تحریف معنایى تفسیر کرده و در «علم‏الیقین» که نظر نهائى فیض است تحریف مطرح در روایات را تحریف معنایى دانسته است.
ارزیابى دیگران از سوى فیض
فیض(ره) در سه اثر خود یعنى «وافى، صافى و علم‏الیقین» با نقل نظریاتى از کلینى، على‏بن ابراهیم قمى، سیدمرتضى، ابوعلى طبرسى، شیخ احمدبن ابى‏طالب طبرسى، شیخ صدوق و طوسى دیدگاه ایشان در رابطه با تحریف قرآن را داورى کرده و دلایلى که از سوى اینان براى ردّ تحریف مطرح شده است، را کافى ندانسته و توجیه خویش را قوى‏تر مى‏داند. وى در تفسیر «صافى» و کتاب «علم‏الیقین» قول مرحوم (ره) صدوق را تنها نقل مى‏کند ولى در «وافى» علاوه بر نقل، به نقد آن نیز مى‏پردازد و چنین مى‏نویسد: «شیخ ما صدوق در اعتقادات خود مى‏گوید: قرآنى که به پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نازل شد و در صدر اسلام در اختیار مردم قرار گرفت، هیچ چیز بیشتر از قرآنى نداشت که اکنون در میان مردم است. قرآن 114 سوره دارد و براى ما شیعیان سوره «انشراح» و «ضُحى» یک سوره و «ایلاف» و «فیل» نیز یک سوره محسوب مى‏شود. کسى که به ما غیر از این، نسبت دهد دروغگو است. دلیل این عقیده ما آن است که در روایات، ثواب خواندن سوره‏ها در نمازها و در غیر نمازها ذکر شده است و پاداش ختم قرآن و زمان ختم آن نیز آمده است. البته آنچه به عنوان وحى بر پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نازلش شده اگر با قرآن جمع شود بیش از 17 هزار آیه مى‏شود اما آنها جزء قرآن نیستند. چرا که جبرئیل‏علیه السلام غیر از قرآن جملاتى را به پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم وحى کرده است که اگر جزء قرآن بود با دیگر آیات جمع شده بود جملاتى از قبیل: «یا محمدُ دارِ خلقى، عِشّ ما شِئتَ فاِنّکَ میت و احبب ماشئت فانّک مُفارِقُه و اِعمَل ما شِئتَ فانّکَ مُلاقیه وَ شَرَفُ المُؤمِنَ صَلاتُهُ باللیل و عِزّه کَفَّ الاذى عَن الناسِ». این جملات جز قرآن نیست ولى کلام وحى است و امیرالمؤمنین‏علیه السلام در قرآن خود تمامى احادیث قدسى را آورده بود و به مردم خطاب کرد: «هذا کَتابُ رَبِّکُم کَما اُنزِلَ عَلى نَبیّکُم لَم یَزدِ فیهِ حَرفٌ وَ لایَنقُص مِنه حَرفٌ فَقالوُا لا حاجة لَنَا فیه عِندَنا مِثلُ الذى عِندَک.»18 مرحوم فیض به این نظر صدوق اشکال مى‏کند که آنچه امیرالمؤمنین‏علیه السلام به جمع آن پرداخت قدسى نبود. فیض مى‏گوید چون صدوق(ره) احادیث را مخالف عقیده خود یافته و راهى براى رد آنها پیدا نکرده است، این تأویل را برگزیده فیض تأویل خود را با احادیث سازگارتر مى‏داند و مى گوید ما معتقدیم کلیه احادیثى که از اهل بیت‏علیهم السلام وارد شده است و به ظاهر بر تحریف دلالت مى‏کند، در واقع منظورشان حذف شدن تفسیر و تبیین آیات و الفاظ قرآن است نه خود الفاظ و آیات؛ یعنى این احادیث بر تحریف معنوى قرآن حمل مى‏شود. از این سخن نیز استفاده مى‏شود که فیض گرچه روایات تحریف را رد نمى‏کند. گو اینکه گاهى در «الصافى» فساد روایاتى که ایهام تحریف دارد را محتمل دانسته است19 ولى منظور از آنها را تحریف معنوى قرآن مى‏داند. امّا از نظر صدوق این است که منظور این روایات، حذف شدن احادیث قدسى است که در کنار آیات قرآنى قرار داشته است ولى جزء قرآن نبوده است. در تلقى فیض(ره) کلینى(ره) فردى است که به ظاهر به تحریف قرآن قائل شده است؛ چرا که مرحوم کلینى(ره) در کتاب کافى روایاتى آورده است که بر تحریف و نقصان قرآن دلالت دارد و آن روایات را مردود ندانسته بلکه در آغاز کتاب به توثیق تمامى آنها نیز پرداخته است. ولى در دفاع از مرحوم کلینى(ره) جاى این سؤال از فیض هست که آیا صرف نقل حدیث دلیل پذیرش آن است؟ ما هنگامى مى‏توانیم عقیده تحریف را به کلینى(ره) نسبت دهیم که: 1- احادیث نقل شده غیرقابل تأویل باشد. 2- کلینى صحت روایات را تعهد کرده باشد. 3- هیچ حدیث معارضى در برابر احادیث تحریف وجود نداشته باشد. ولى مى‏دانیم که اثبات اینها بسى دشوار است. از سوى دیگر مرحوم مجلسى(ره) در شرح کافى به ضعف اسناد بیشتر روایات تحریف تصریح کرده است. شاید به همین دلیل بعضى قرآن‏پژوهان معاصر، نسبت تحریف به کلینى را قول زور و بى‏انصافى مى‏دانند و هرگز نقل احادیث را دلیل بر پذیرش آنها نمى‏دانند.20 بر فرض که مرحوم کلینى(ره) تمامى روایات منقول خود را توثیق کرده باشد این نشان نمى‏دهد که کلینى(ره) به تحریف قرآن باور داشته است؛ زیرا چه بسا مثل خود فیض(ره) و صدوق(ره) این احادیث را تأویل مى‏کرده است. على‏بن ابراهیم قمى هم در قضاوت فیض کسى است که تفسیرش مملو از روایات تحریف است و در تحریف قرآن غلو کرده است: «و کذلک استاذه على‏بن ابراهیم القمى«ره» فان تفسیره مملو عنه و له غلوفیه»21 «همچنین استاد کلینى، على ابن ابراهیم قمى(ره) در تفسیر خود در ذکر روایات تحریف غلو کرده است.» دو لفظ «مملو» و «غلو» در جمله فیض، ناخشنودى او را از تفسیر قمى نشان مى‏دهد. ناگفته نماند بعضى، تفسیر منسوب به على ابن ابراهیم قمى را تألیف شاگرد او ابوالفضل علوى مى‏دانند و سند این تفسیر مقطوع یا مجهول است و هیچ یک از علماى رجال «علوى» را نه سرزنش کرده‏اند و نه ستایش، در این تفسیر اقوال ابوالجارود معروف به سُرُحوب سرکرده فرقه جارودیه زیاد است. ابوالجارود به خاطر غلو مورد لعن امام صادق‏علیه السلام قرار گرفته است.22 فیض(ره) درباره طبرسى(ره) مى‏گوید: «و کَذلِکَ شیخ احمدبن ابى‏طالب الطبرسى رَضِىَ اللَّهُ عَنه فَانّه اَیضاً نَسَخَ عَلى مِنوالِهِما فى کِتابِ احتجاجٍ.»23 «همچنین طبرسى در احتجاج نیز مثل کلینى و على ابن ابراهیم به تحریف قرآن قایل شده است.» از این جمله معلوم مى‏شود که فیض کتاب احتجاج را از آنِ طبرسى یعنى احمدبن ابى‏طالب متوفاى 620 ق مى‏دانسته و بر اساس همین تصور تحریف را به طبرسى نسبت داده است. در حالى که این کتاب به 6 نفر منسوب است که همه آنان معروف به طبرسى هستند. همچنین فیض دلیل صاحب مجمع‏البیان (طبرسى) در رد تحریف را نیز تمام نمى‏داند. سخن طبرسى در رد تحریف چنین است: «اِن العلمَ بِصحةِ نَقلِ‏القرآنِ کالعلمِ بالبلدان و الحَوادثِ الکُبارِ و الوَقایِعِ العِظامِ و الکُتُب المَشهوره و اشعَارِ العَرَبِ و المَسطوره فاِّن العنایة اشتدت و الدَواعى تَوَفّرت عَلى نَقله و حَراسته و بَلَغَت حَدّا لم تبلغُه فیما ذَکَرناهُ لانّ القرآنَ مُعجِزة النبوة وَ مَآخذالعلومِ الشَرعیّة و الاحکامِ الدینیّه و عُلماء المسلمینَ قَد بَلَغوا فى حِفظه وَ حَمایَته الغایة حَتّى عَرَفوا کُل شى‏ءٍ اِختَلَفَ فیه مِن اِعرابه وَ قرائته وَ حُروفه و آیاته فَکَیفَ یَجوز ان یکونَ مُغیّراً و مَنقوصاً مَع العنایة الصادقة و الضّبط الشَّدید.»24 «علم به صحت نقل قرآن مثل علم به شهرها و حوادث بزرگ و وقایع مهم و کتاب‏هاى مشهور و مانند اشعار معروف عرب است و حتى انگیزه حفظ و حراست از قرآن بیش از توجه به این امور مهم است؛ زیرا قرآن معجزه نبوى و منبع علوم شرعى و احکام دینى است و علماى اسلام در حفظ و حراست از آن بسیار جدى بوده‏اند؛ به گونه‏اى که نسبت به هر نوع اختلافى از اعراب و قرائت گرفته تا حروف و آیات حساس بوده آنها را از نظر دور نداشته‏اند، پس چگونه ممکن است با وجود چنین توجه و عنایتى تغییر و نقصى در قرآن ایجاد شود.» فیض این دلیل را نمى‏پذیرد و بر این باور است که اگر مؤمنان انگیزه زیادى براى حفظ و حراست قرآن داشته‏اند، همین انگیزه براى منافقین جهت تغییر و تحریف قرآن نیز بوده است؛ زیرا آنها در قرآن چیزى را دیدند که با عقیده آنها در تضاد بود. بنابراین اگر تغییرى در قرآن روى داده باشد، قبل از توزیع مصحف روى داده است و تلاش مؤمنان در حراست از قرآن بعد از تغییر بوده است و این دو با هم ناسازگار نیست. مرحوم طبرسى در مجمع‏البیان در رد تحریف، به حدیث ثقلین هم استناد مى‏کند و مى‏گوید: «و قَد وَرَد عن النبى‏صلى الله علیه وآله وسلم روایة لایَدفِعُها احدٌ - اذ قال انّى مُخلفٌ فیکُم الثقلینَ ما اِن تَمَسکتُم بِهِما لاتضلّوا، کتابَ اللَّه و عَترتى اهل بَیتى و انّها لَن یَفتَرِقا حَتّى یَردا عَلىّ الحوضِ و هذا یَدُلُّ عَلى انهُ مَوجود فى کُلِّ عصرٍ لاّنه لایَجودُ بِامرنا بالتمسّکِ بِما لانَقدرُ عَلى التمسّکُ کَما اَن اهل بَیتِ‏علیهم السلام و مَن یَجِب اتباع قَولَه حاصِل فى کُلِّ وَقت وَ اذا کان الموجودُ بیننا مَجمَعا على صحته فَینبغى اَن یَتشاغِلَ تفسیرُه و بَیانَ مَعانیه و تَرک ما سَواه.»25 «روایتى از پیامبر نقل شده است که هیچ کس آن را رد نمى‏کند. پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم فرمود: من در میان شما دو امر گرانبها به جاى مى‏گذارم اگر به آن دو چنگ زنید هرگز گمراه نخواهید شد «کتاب خدا و عترتم یعنى اهل بیت» آن دو هرگز جدا نشوند تا بر من در کنار حوض وارد شوند. این روایت دلالت مى‏کند که در هر زمانى قرآن موجود است، زیرا جایز نیست که حضرت ما را به کارى امر کند که بر آن توان نداریم. همان گونه که اهل بیت و کسى که اطاعت از او واجب است در هر زمان قابل دسترسى است. اکنون که بر صحت قرآن موجود اتفاق نظر است، شایسته است به تفسیر و بیان معانى آن پرداخته شود و آنچه غیر از قرآن است رها شود.» و فیض(ره) این دلیل را نیز قوى نمى‏داند و مى‏گوید: «منظور از این که قرآن در هر عصرى موجود است موجودیت آن نزد اهل آن (ائمه) است و آنچه نزد ماست با همان احتجاج مى‏کنیم. گر چه بر باقى آن دسترسى نداشته باشیم؛ همانگونه که دسترسى به امام به عنوان یکى از ثقلین همیشه مقدور نیست.» گر چه فیض دلیل صدوق و دلایل طبرسى در رد تحریف را تمام نمى‏داند و به همه اشکال مى‏کند، امّا این به معناى پذیرش تحریف نیست؛ بلکه چنانکه در آغاز آمد، فیض روایات تحریف را مربوط به معناى آیات و بیانات ائمه‏علیهم السلام پیرامون تفسیر آیات مى‏داند و نه خود آیات.
نتیجه
1- فیض تحریف قرآن را به چهار دلیل رد مى‏کند. البته دلایل او وقتى تمام است که مخاطبان او را از نظر دور نداریم. 2- فیض در نظر نهائى بدون این که اصل روایات تحریف را رد کند، آنها را تأویل و تفسیر مى‏کند و همگى را حمل بر تحریف معنایى مى‏کند. 3- فیض، تفسیر صدوق از روایات تحریف را نمى‏پذیرد و محذوفات از قرآن را احادیث قدسى نمى‏داند؛ بلکه بر نظر خود تأکید دارد که منظور از محذوفات قرآن، محذوفات تفسیرى است. 4- مرحوم فیض، کلینى را به خاطر نقل روایات تحریف قائل به تحریف مى‏داند که به ضعف این نظر فیض اشاره کردیم. 5- فیض از على ابن ابراهیم با عنوان غلو کننده در نقل روایات تحریف یاد مى‏کند ولى مى‏دانیم که تفسیر به على ابن ابراهیم منسوب است و از آن او نیست. 6- نسبت دادن تحریف به طبرسى از سوى مرحوم فیض، وقتى صحیح است که بپذیریم احتجاج از مرحوم طبرسى است ولى این ثابت نیست. از طرفى طبرسى تحریف را رد کرده است ولى فیض دلیل او را تمام نمى‏داند.
پی نوشت ها
________________________________________
1 - خرمشاهى، بهاءالدین، قرآن‏پژوهى، تهران، انتشارات مشرق /88 2 - خوئى، ابوالقاسم، البیان، قم، المطبعه العلمیة /219 3 - معرفت، محمدهادى، مصونیت قرآن از تحریف، ترجمه شهرابى، قم، دفتر تبلیغات /62 و 68 4 - فیض، ملامحسن، علم الیقین فى اصول الدین، انتشارات بیدار، 565 /1 5 - همان/ 565 6 - همان 7 - همان 8 - معرفت، مصونیت قرآن از تحریف /102 9 - خوئى، البیان /228 10 - معرفت، مصونیت قرآن از تحریف /43 11 - فیض، ملامحسن، تفسیر الصافى، بیروت، انتشارات الاعلمى للمطبوعات 1 ص/100 12 - فیض، الصافى، 52/1 13 - همان 14 - فیض، ملامحسن، الوافى، قم، کتابخانه آیةاللَّه المرعشى، 273 /2 و 274 15 - همان، 274/ 2 16 - همان 273/ 2 17 - فیض، علم الیقین،565/ 1 18 - الصافى، 54/ 1 و الوافى، 273/ 2 19 - الصافى، 51/ 1 20 - معرفت، مصونیت قرآن از تحریف /95 21 - الصافى ،52/ 1 22 - معرفت، مصونیت قرآن از تحریف /88 و 197 23 - الصافى 52/ 1 24 - طبرسى، فضل‏بن الحسن، مجمع البیان فى تفسیرالقرآن، الطبقه الاولى بیروت، دارالمعرفة، 1406 ه، 83/1 25 - الصافى، 54/ 1 و 55
  info@quran-p.c

تبلیغات