آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۶

چکیده

نویسنده در این نوشتار نخست از انگیزه نگارش تفسیر توسط فیض کاشانى، سخن گفته سپس مبانى تفسیر وى را مطرح کرده است آنگاه از منابع تفسیرى و روائى مفسر یاد نموده است در ادامه از ویژگى هاى لغوى، روائى و روش قرآن به قرآن در تفسیر صافى بحث کرده است و در پایان قواعد به کار رفته در تفسیر را بر شمرده است.

متن


مقاله‏اى که با عنوان «قواعد تفسیر در تفسیر صافى» پیش رو دارید با انگیزه بیان قواعد تفسیر از دیدگاه مرحوم فیض کاشانى نگارش یافته است. در این تفسیر چه در دیباچه و چه در متن، عنوان قواعد تفسیر به چشم نمى‏خورد. از این رو در نخستین گام بررسى مقدمات دوازده گانه تفسیر صافى و سپس تطبیق آنها با متن این تفسیر، براى دست یابى به آنچه امروزه قواعد تفسیر مى‏نامیم، کارى اجتناب‏ناپذیر مى‏باشد. موضوعاتى که در این پژوهش مورد بحث قرار گرفته عبارت است از: انگیزه نگارش تفسیر صافى، مبانى تفسیر مرحوم فیض، منابع تفسیرى و روایى آن، ویژگى واژه پژوهى تفسیر صافى و تفسیر قرآن به قرآن، این موضوعات هر یک به گونه‏اى براى رسیدن به قواعد تفسیر ضرورى مى‏نمود و سرانجام قواعد تفسیر که شامل پنج قاعده است، ذکر گردیده است.
انگیزه نگارش تفسیر صافى
فیض کاشانى که به در خواست گروهى از مردم تفسیر صافى را نوشته، مدعى است که تفسیر او از کدورات عامه خالى است از این رو نام «الصافى» را براى تفسیر خود انتخاب کرده است. وى در مقام نقد تفاسیر پیش از خود، همه تفاسیر اهل سنّت را به دلیل اعتمادشان به اقوال صحابه مردود مى‏شمارد.1 و تفاسیر شیعه را به دو دسته متأخر و متقدم تقسیم مى‏کند و نخست مفسّران متأخر را به دلیل استناد آنها به اقوال رؤساى عامّه و کم توجهى به نقل حدیث از ائمه‏علیهم السلام نکوهش مى‏کند، سپس پرداختن تفاسیر متأخر به مباحث نحوى، صرفى، کلامى و ادبى را دور شدن از معناى مقصود قرآن مى‏داند و بر طرح مباحث لغوى و کلامى و وجود مباحث اصول و فروع فقه و بیان اختلافات فقها در این تفاسیر خرده مى‏گیرد. به نظر مرحوم فیض تفاسیر پیشین شیعه نیز چند کاستى دارد: نخست آنکه کامل نیست؛ زیرا در برخى از آنها آیات به صورت کامل توضیح داده نشده و در شمارى دیگر همه قرآن تفسیر نشده است. دیگر آن که از راویان ضعیف و یا از راویان ناشناخته احادیثى نقل شده است که قابل اعتماد نیست. سوم، تأویلات مشمئز کننده و گفته‏هاى بر خلاف عقل و اخبار و تناقض گویى هم در این تفاسیر وجود دارد. فیض براى تفسیر قرآن با تکیه بر روایات مى‏گوید: «در کتاب‏هاى حدیثى، روایات تفسیرى آنچنان پراکنده مى‏باشد که تشخیص ارتباط بین آنها و آیات کارى مشکل است لذا تفسیرى که از آراء عوام خالى باشد و به احادیث اهل بیت‏علیهم السلام استناد کرده باشد، وجود ندارد. ولى در دیدگاه فیض دست یافتن به تفسیرى که خالى از این نواقص باشد ممکن است. و مفسّر بصیر مى‏تواند در پرتو نور الهى و تأیید روح القدس از محتواى کلام و اشراق نور حدیث درستى آن را بفهمد و به نقد اسناد آن نیازى نداشته باشد.2 وى آرزو مى‏کند تفسیر صافى چنین تفسیرى باشد. ولى آیا خود او توانسته است به این آرزوى خود دست یابد؟ و آیا تفسیر صافى در ترازوى داورى اندیشمندان در طول 350 سال گذشته از اشکالات مورد نظر او خالى بوده است؟ پاسخ به این سؤال اینک از عهده این مقاله بیرون است. مرحوم فیض کاشانى در تفسیر صافى هم به مباحث کلامى پرداخته و هم از مشرب فلسفى خود متأثر بوده و نیز از فنون ادبى بهره برده است. به نظر مى‏رسد مرحوم فیض همه روایاتى را که ذیل آیات نقل مى‏کند مستند و قابل اعتماد مى‏داند. او سعى کرده است بین اخبار به ظاهر متعارض جمع کند و از آنجا که جمع دو خبر متعارض به معناى قبول حجیت آن دو است، پس، از دیدگاه او همه روایات نقل شده حجیت دارند. ولى آیا تمامى احادیث اصول کافى یا احادیث منقول از تفسیر على بن ابراهیم قمى که تفسیر صافى بر آن دو بیش از منابع دیگر تکیه دارد قطعى الصدورند؟ نقد سندى برخى از احادیث اصول کافى، و تشکیک در انتساب تفسیر على بن ابراهیم به على بن ابراهیم طرح این سؤال را جدى‏تر مى‏کند.3 امّا احتمال مى‏رود مرحوم فیض خود را مؤیَّد به بصیرت خدادادى مى‏داند که در پرتو قرآن مى‏تواند از محتواى حدیث، صحت آن را تشخیص دهد. از این رو صحّت همه روایاتى را که نقل مى‏کند، مى‏پذیرد. بارى انگیزه فیض کاشانى از نوشتن تفسیر صافى، پرداختن به تفسیر خالص قرآن و پرهیز از زواید و حواشى و تکیه بر روایات اهل بیت‏علیهم السلام در تفسیر بوده است.
مبانى تفسیرى فیض کاشانى
بر اساس مقدمات دوازده‏گانه و دیباچه تفسیر صافى، مبانى و روش تفسیرى جناب فیض مشخص مى‏شود. این مبانى همان پیش دانسته‏هاى فیض است که در سراسر تفسیر او جارى شده است: الف: قرآن تبیان کل شى است و معناى آن این است که علم به قرآن، علم به مبادى و علل است و از نوع علم به کلیات محسوب مى‏شود، و از آنجا که علم به علل و مبادى علم به معلول است، پس علم به قرآن علم به همه چیز است.4 ب: قرآن بر هفت حرف نازل شده است و منظور از آن یا تعداد بطون قرآن و یا موضوعات قرآنى است، و یا اینکه منظور از حرف همان لغات است و هفت حرف؛ یعنى لغات هفت گانه‏اى که قرآن بدان ها نازل شده است. هر قرائتى که به معناى قرآن خللى وارد نکند، رواست ولى بهترین قرائت، قرائتى است که بر زبان آسان تر، در بیان واضح‏تر و با طبع سالم سازگارتر و براى فهم رساتر و جهت افاده معنا راحت تر و با روایات ائمه‏علیهم السلام موافق‏تر باشد. و در صورتى که تمامى قرائتها در همه این ویژگى‏ها یکسان باشند، باید قرائت اکثر را انتخاب کرد. از این رو هیچ قرائت خاصى متواتر نیست بلکه قدر مشترک قرائتها متواتر است.5 ج: حقایق قرآن اعم از تفسیر و تأویل و تفصیل نزد ائمه‏علیهم السلام است اما امکان درک برخى از تأویلات براى بعضى از صحابه وجود داشته است. نسبت انسان به حقایق قرآن مثل نسبت عالَم خواب با عالَم بیدارى است. حقایق عالَم عینى در بیدارى در حقیقت صور موجود در عالَم خواب است. جهان دیگر جهان بیدارى و عالَم طبیعت و جهان مادى عالَم خواب است. در عالَم بیدارى (عالَم آخرت و ملکوت)، تأویل تمامى قرآن معلوم خواهد شد. و چون درک انسان تحمل ندارد، قرآن حقایق را به گونه‏اى بیان کرده است که گویا انسان در خواب است و فقط مى‏تواند با روح خود لوح محفوظ را مطالعه کند. این مثال‏ها و صور قرآنى به توضیح و تأویل و تعبیر نیازمندند، همانگونه که صور عالم خواب به تأویل و تعبیر نیاز دارند. اختلاف ظاهرى پاره‏اى از آیات و اخبار به درک محدود انسان و هم به صور عالم طبیعت (عالم خواب) و هم به طبیعت زبان بر مى‏گردد. د: قرآن داراى دو نزول دفعى و تدریجى است. در نزول دفعى، حقیقت بسیط قرآن بر قلب پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نازل شده و در نزول تدریجى همان حقایق از قلب او بر زبانش جارى گردیده است و در عین حال جبرئیل آنها را نازل مى‏کرده است و در شب قدر نیز مقیدات و مفصلات و تأویلات قرآن براى یک سال آینده بر قلب امام زمان (عج) نازل مى‏شود.6 ه: مصداق اتم و اکمل خوبى‏ها، ائمه‏علیهم السلام هستند. بنابراین بیشتر آیات قرآنى توصیف دوستان یا دشمنان ائمه‏علیهم السلام است. شناخت و عبادت کامل خداوند توسط آنها انجام مى‏شود و خداوند خود را توسط انبیاء و اوصیاء معرفى کرده است. از این رو خداوند پس از خلقت، مردم را به معرفت انبیاء و اولیا و پذیرش ولایت آنها امر کرد. از آنجا که پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم سیّد الأَنبیاء و وصى او سیّد الأَوصیاء است پس تمامى کمالات سایر انبیاء و اوصیاء در او و وصى او جمع است: «و حیث کان الأکمل یکون الکامل لا محالة و لذلک خَصّ تأویل الآیات بهما و بسائر اهل البیت‏علیهم السلام... و کلُّ مومن فى العالم قدیماً او حدیثاً الى یوم القیامه فهو مِن شیعتهم و مُحبّیهم و کُلُّ جاحد فى العالم قدیماً او حدیثاً الى یوم القیامة فهو من مخالفیهم و مبغضیهم.»7 از آنچه بیان شد مى‏توان پیش دانسته‏هاى فیض را درباره قرآن چنین خلاصه کرد: قرآن که دو نزول دفعى و تدریجى دارد، داراى ظاهر و باطنى است. و فهم ظاهر و باطن آن فى الجمله براى غیر معصوم ممکن است ولى آگاهى کامل به تمامى حقایق ظاهر و باطن قرآن فقط در توان پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله وسلم و اهل بیت‏علیهم السلام است. قرآن مکتوب است و تلاوت مى‏شود، ولى حقایق قرآنى در واقع صورتهایى از حقایقى هستند که در عالم ملکوت وجود دارند و در عالم آخرت تمامى این صور تعبیر شده و عینیت پیدا خواهد کرد.
منابع تفسیرى و روایى در تفسیر صافى
منابعى که فیض(ره) در تفسیر صافى به آنها استناد کرده است هم نشانگر دیدگاه فیض در علم الحدیث - تفسیر و منابع روایى و هم روش او را در تفسیر نشان مى‏دهد فیض در مقدمه تفسیر منابع خود را ذکر مى‏کند. وى از دو منبع نقل قول کرده است: یکى کتاب‏هاى تفسیرى و دیگرى کتاب‏هاى روایى، کتب تفسیرى که فیض(ره) منبع قرارداده است عبارت است از: تفسیر على بن ابراهیم قمى (متوفاى، قرن چهارم هجرى) تفسیر محمد بن مسعود العیاشى (متوفاى - قرن سوم هجرى)، تفسیر منسوب به امام حسن عسگرى‏علیه السلام، و تفسیر مجمع البیان و جوامع الجامع طبرسى (متوفاى - 538 هجرى) و کتب روایى مورد استفاده او عبارتند از: از الخصال، التوحید، عیون الاخبار، علل الشرایع، اکمال الدین و اتمام النعمه، المجالس، الاعتقادات، معانى الاخبار، من لایحضره الفقیه از مرحوم صدوق و امالى، تهذیب الاحکام، الغیبة از شیخ طوسى و المناقب ابن شهر آشوب مازندرانى و اصول کافى مرحوم کلینى و مصباح الشریعة و احتجاج مرحوم طبرسى. از میان کتاب‏هاى تفسیرى و روایى که فیض(ره) بیشتر مورد توجه قرار داده است مى‏توان از تفسیر قمى و اصول کافى نام برد. همانگونه که در مقدمه تفسیر آورده است او از منابع اهل سنّت هیچ چیزى را مستقیماً ذکر نکرده و اگر روایتى هم از آنها آورده روایتى است که منابع شیعى ذکر کرده‏اند. هر جا روایت منسوب به اهل بیت‏علیه السلام از طرق عامه نقل شده است فیض آن را با جمله «عن طریق العامه» بیان مى‏کند. در تفسیر صافى شرح لفظ و معانى الفاظ، بدون ذکر منبع آورده شده است و از هیچ کتاب دیگرى به جز کتاب‏هاى روایى و تفسیرى چیزى نقل نشده و یا اگر نقل شده منبع آن معرفى نشده است.
جنبه لغوى تفسیر صافى
در تفسیر صافى بدون ذکر منبع به معناى لغوى الفاظ بسیار توجه شده است ولى همان‏گونه که مفسّر در مقدمه آورده است در این تفسیر به نکات نحوى - صرفى - اشتقاقى کمتر پرداخته شده؛ زیرا وى معتقد است مقصود اصلى تفسیر معانى است نه مبانى8 با وجود این دیدگاه، او کنار نهادن قوانین ادبى و اکتفا به ظاهر عربیت قرآن را مانند مسئله بى‏توجهى به روایات موجب افتادن در ورطه تفسیر به رأى مى‏داند9 فیض(ره) گاه به شرح مفردات آیه مى‏پردازد و سپس روایت یا گفتار مفسّرى را ذکر مى‏کند. مثال اول: آیه 56 سوره توبه لو یجدون ملجاً (حصناً یلجاءون الیه) او مغاراتٍ (غیراناً) او مدخلاً (موضع دخول) اگر آنان دژى یا غارى و یا نقبى در زمین براى پناه بردن به آن مى‏یافتند... القمى: قال موضعاً یلتجئون الیه (قمى در تفسیر خود مى‏گوید مدخلاً یعنى جایى که به آن پناه مى‏برندو و فى المجمع عن الباقرعلیه السلام) اسراباً فى الارض و در مجمع البیان از قول امام باقرعلیه السلام نقل شده است که منظور از مُدخلاً» نقب و راهرو زیر زمین است.)»10 مثال دوم: آیه 235 سوره بقره «و لا جناح علیکم فیما عرضتم به من خطبة النساء» (المعتدات و التعریض هوان یقول انّک جمیلة او صالحة او إنّى اُحبّ امراةً صفتها کذا و یذکر بعضى صفاتها و نحو ذلک من الکلام الذى یوهم أنّه یرید نکاحها حتى تحبس نفسها علیه ان رغبتْ فیه و لا یصرح بالنکاح) او اکننتم فى انفسکم (سترتم و اضمرتم فى قلوبکم فلم تذکروه بالسنتکم معرضین و لا مصّرحین)11 «... تعریض یعنى اینکه مردى بگوید تو زیبایى یا تو شایسته‏اى یا من زنى را با این صفات مى‏پسندم و سپس صفاتى را ذکر کند، بهرحال تعریض در این جا یعنى مرد کلام غیر مستقیمى بیان کند که نشان دهد مایل است با زن ازدواج کند... او اکننتم فى انفسکم: یعنى پنهان کنید و تقاضاى ازدواج را در دل نگه دارید و درخواست خود را به صورت آشسکار بر زبان جارى نکنید.» همچنین در این تفسیر از بعضى نکات و فنون ادبى استفاده شده بدون اینکه نامى از آنها برده شود. مثال اول: آیه 59 سوره اسراء «و آتیناه ثمود الناقه (بسؤالهم) مبصرةً (آیة بینة) فظلمو بها (فظلموا انفسهم بسبب عقرها)12 «ما به قوم ثمود ناقة صالح دادیم (بنابراین درخواست خودشان) تا اینکه آیه و نشانه‏اى برایشان باشد ولى آنان به خاطر پى کردن ناقه صالح برخود ظلم کردند.» در این جا براساس فن ایجاز بالحذف و الاضمار آیه تفسیر شده است ولى فیض (ره) نامى از این نکته ادبى نمى‏برد. گو اینکه در مقدمه پنجم به ذکر همین نکته مى‏پردازد و همین آیه را هم به عنوان نمونه مى‏آورد تا نشان دهد در تفسیر به ظاهر الفاظ عربى نمى‏توان اکتفا کرد.13 مثال دوم: آیه 129 سوره طه «و لولا کلمة سبقت من ربک لکان لزاماً واجلٌ مسمّى» فیض(ره) ذیل این آیه مى‏گوید: «اجل مسمى» عطف به «کلمةٌ» است علت جدایى بین کلمه و اجل براى این است که نشان دهد که هر یک از آن دو در نفى لزوم عذاب استقلال دارند در اینجا هم بدون اینکه به قاعده ادبى (مقدم و مؤخر) اشاره کند از آن استفاده کرده است.»14 در مواردى هم نکات نحوى و ادبى را صریحاً بیان مى‏کند. مثال اول: آیه 62 آل عمران «إنَّ هذا لهو القصص الحق و ما من اله الّا اللَّه» مرحوم فیض (ره) در تفسیر این آیه مى‏گوید: «من زائده است و براى تأکید و استغراق آورده شده تا عقیده نصارى را در تثلیت رد کند.»15 مثال دوم: آیه 66 آل عمران «ها انتم هولاء حاججتم فیما لکم به علمٌ». فیض مى‏گوید خداوند با آوردن هاء که علامت تثنیه است به غفلت آنها از حالشان هشدار مى‏دهد.16 مثال سوم: آیه 198 سوره بقره: «...فاذکرو اللَّه عند المشعر الحرام (قال بنعمائه و آلائه و الصلواة على سیدانبیائه و على علىٍ سید اصفیائه( و اذکروه کما هداکم )لدینه و الایمان برسوله و قیل اى اذکروه) ذکراً...» و سپس مى‏گوید: «لیس المرادُ بالکاف فى مثل هذا الکلام التشبیه بل المراد به تعلیل الطلب بوجود ما یقتضیه.»17 «مراد از کاف در «کما هداکم» کاف تشبیه نیست؛ بلکه مراد از آن تعلیل طلب و فرمان است به وجود چیزى که اقتضاى آن دارد.» منظور از آوردن چند مثال این است که بهرحال فیض(ره) علاوه بر معناى لغوى الفاظ چه صریح یا غیر صریح با تکیه بر نکات ادبى به تفسیر آیات پرداخته است و اگر چه در دیباچه تفسیر خود بعضى تفاسیر را به خاطر ذکر نکات ادبى مورد سرزنش قرار داده است، معلوم مى‏شود منظور او افراط در پرداختن به ادبیات در تفسیر است و گرنه همانگونه که خود عملاً در تفسیر صافى نشان مى‏دهد آگاهى بر ادبیات عرب کلید فهم قرآن است.
جنبه روایى تفسیر صافى
از مبانى تفسیر فیض(ره) این است که حقایق قرآنى (در تفسیر یا تأویل) فقط نزد ائمه‏علیه السلام است ولى با تهذیب نفس مى‏توان فى الجمله به غرایب قرآن دست یافت. او به روایات تفسیرى بسیار توجه دارد و حتى ذیل بعضى آیات فقط روایت تفسیرى را ذکر کرده و هیچ نظرى از خود یا دیگر مفسّرین به میان نیاورده است. مثل آیه اول سوره الشعراء که ذیل آن سه روایت به نقل از مجمع البیان و تفسیر على بن ابراهیم و از معانى شیخ صدوق نقل مى‏کند و یا آیه 24 سوره فرقان که شش روایت ذیل آن نقل مى‏کند.18 به کارگیرى این شیوه گاه تفسیر صافى را به تفسیر روایى محض نزدیک مى‏کند ولى چون این شیوه غالب نیست نمى‏توان گفت تفسیر صافى تفسیر روایى محض است. نوع دیگر برخورد او با روایات تفسیرى این است که ابتدا آیه را تفسیر مى‏کند و سپس روایت یا روایاتى را به عنوان تأیید و تأکید مى‏آورد. مثلاً در آیه 42 سوره زمر ابتدا بخشى از آیه را تفسیر مى‏کند و آنگاه روایتى رااز تفسیر عیاشى در ذیل آن ذکر مى‏کند. «اللَّه یتوفى الانفس حین موتها و التى لم تمت فى منامها (اى یقبضها عن الابدان بان یقطع تعلقها عنها و تصرفها فیها ظاهراً و باطناً و ذالک عند الموت او ظاهراً لاباطناً و هى فى نوم) فیمسک التى قضى علیها الموت (لا یردها الى البدن) و یرسل الاخرى (اى النائمه الى بدنها عنه الیقظه) الى اجلٍ مسمى (هى الوقت المضروب لموته).» «خداوند هنگام مرگ نفس (روح را) مى‏گیرد و روح دیگر تصرف و تعلقى (نه در ظاهر و نه در باطن) به بدن ندارد اما در هنگام خواب روح به صورت ظاهر از بدن گرفته مى‏شود اگر مرگ فرا رسیده باشد روح بر نمى‏گردد و اگر مرگ فرا نرسیده باشد روح به سوى بدن به (هنگام بیدارى) بر مى‏گردد.» عیاشى از امام باقرعلیه السلام نقل مى‏کند که هیچ کس نمى‏خوابد مگر آنکه نفس او به آسمان عروج مى‏کند ولى روح او در بدن مى‏ماند و بین روح و نفس او ارتباطى مثل ارتباط نور خورشید با خورشید وجود دارد، اگر خداوند اجازه دهد که روح قبض شود، روح نفس را اجابت مى‏کند و اگر اجازه ندهد روح به نفس بر مى‏گردد و این است معناى آیه «اللَّه یتوفّى الانفس حین موتها...»19 در مواردى هم روایات تفسیرى شأن نزول آیات را مى‏آورد. شأن نزول آیاتى چون: آیات اول سوره نور، 214 سوره بقره، 107 سوره توبه، آیات آغازین سوره عبس، در ضمن تفسیر این آیات آورده شده است.20 فیض(ره): در بعضى موارد پس از نقل چند روایات به بررسى آنها پرداخته و سعى دارد در صورت وجود تعارض ظاهرى، بین آنها جمع کند مانند روایاتى که ذیل آیه 72 سوره احزاب ذکر مى‏کند. «انا عرضنا الامانه على السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوماً جهولاً». در میان روایاتى که ذکر مى‏کند بعضى از آنها امانت را به ولایت ائمه‏علیهم السلام و بعضى امانت را تعمیم داده به تکلیف الهى معنا کرده‏اند. فیض در این جا تعارض بین روایات را رد کرده و بین آنها جمع مى‏کند و مى‏گوید: منظور از امانت همان تکلیف الهى است و حمل امانت بر ولایت ائمه‏علیهم السلام تخصیص امانت است.21 با وجود توجه خاص فیض به روایات تفسیرى، موارد متعددى در تفسیر صافى وجود دارد که فیض(ره) آیه را تفسیر کرده ولى هیچ روایتى ذیل آن ذکر نکرده است و در واقع کاملاً اجتهادى برخورد کرده است مانند آیات 62 و 63 سوره زمر و آیه 21، سوره روم. «اللَّه خالق کل شى و هو على کل شى وکیل (یتولى التصرف فیه).» «خداوند خالق همه چیز است و بر هر چیز و کیل است یعنى او براى تصرف در هر چیز ولایت دارد.» «له مقالید السموات و الارض (مفاتیحها لا یملک امرها و لا یتمکن من التصرف فیها غیره و هو کنایه عن قدرته و حفظه لها»22 «کلید آسمان و زمین به دست اوست و احدى مالک آن نیست و نمى‏تواند در آن تصرف کند این کنایه از قدرت خداوند و توان او در حفظ آسمان و زمین است..» «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنو الیها (تمیلوالیها و تألفوابها فانّ الجنسیه علةٌ للضم و الاختلاف سبب للتنافر) و جعل بینکم مودة و رحمة (بواسطه الزواج).»23 «از نشانه‏هاى او این است که خداوند از جنس خودتان جفت‏هایى خلق کرد که در کنار آنها آرام گیرید یعنى به آنها میل کنید و به آنها الفت بگیرید. همانا که هم جنسى باعث وحدت و اختلاف در جنسیت باعث نفرت است، خداوند با ازدواج بین شما موّدت و رحمت قرار داد.» بنابراین مى‏توان گفت که در سراسر تفسیر صافى روایات تفسیرى بسیارى همراه با نظر مفسّر ذکر شده است.
تفسیر قرآن به قرآن
از کلام فیض کاشانى(ره) در مقدمه دوازدهم تفسیر صافى استفاده مى‏شود که هرجا به بیش از شرح لفظ و بیان مفهوم نیاز باشد از خود قرآن براى فهم بیشتر استفاده مى‏کند. و براى این شیوه دو دلیل ذکر کرده است یکى قول ابن عباس است که گفته است «القرآن یفسر بعضه بعضاً» «بعضى از قرآن، بعضى دیگر را تفسیر مى‏کند» و دیگر اینکه ائمه‏علیهم السلام، ما را براى درک متشابهات قرآن به محکمات آن ارجاع داده‏اند.24 این شیوه تفسیر در اسلام سابقه طولانى دارد تا آنجا که مى‏توان گفت پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله وسلم به عنوان مبیّن قرآن بانى این شیوه است آن حضرت در تفسیر آیه «و یُسقى من ماءٍ صدید یتجرّعه و لا یکاد یُسیغه» (ابراهیم 16-17) فرمود: یعنى به دهانش نزدیک مى‏شود وى از آن نفرت مى‏کند و چون نزدیکش شود صورتش کباب مى‏شود و پوست از سرش بر مى‏آید و هنگام نوشیدن، امعاء و احشاء او متلاشى مى‏شود و از پشتش خارج مى‏شود خداوند مى‏فرماید: «سُقوا ماءاً حمیماً فقطَّع امعاءهم» (محمد /15) «و اِن یستغیثوا یُغاثوا بماء کالمُهل یشوى الوجوه بئس الشراب و سائت مرتفقاً» (کهف /25)29 و یا در تفسیر ظلم در آیه «و لم یلبسوا ایمانهم بظلمٍ» (انعام/82) فرمود: ظلم در این‏جا یعنى شرک و به آیه ان الشرک لظلم عظیم (لقمان/13) استناد فرمود.26 امیرالمؤمنین‏علیه السلام نیز در وصف قرآن مى‏فرماید: «ینطق بعضه بعضا و یشهد بعضه على بعضٍ» (نهج‏البلاغه/خطبه 133) و نیز فرمود: با توجه به آیه «و حمله و فصاله ثلاثون شهراً» (احقاف /15) و آیه «و فصاله فى عامین» (لقمان /14) فرمود مدت باردارى 6 ماه است. طبرسى(ره) نیز در ذیل آیه «هل اتاک حدیث الغاشیه» (غاشیه /1)مى‏گوید منظور از غاشیه آتشى است که صورت کفار را فرا مى‏گیرد و این معناى آیه «تغشى وجوههم النار» (ابراهیم /50) است.27 آنچه از عبارت «تفسیر قرآن به قرآن» به ذهن تبادر مى‏کند این است که مفسّر به هر آیه‏اى که مى‏رسد آیات دیگر قرآن را که با موضوع ارتباط دارد ذکر کند و یک نظر نهایى از آنها ارایه دهد. به عبارت دیگر؛ تفسیر قرآن به قرآن نوعى تفسیر موضوعى و در عین حال ترتیبى است. ولى این کار در تفسیر صافى به چشم نمى‏خورد و گویا منظور فیض از تفسیر قرآن به قرآن که در مقدمه دوازدهم وعده آن را مى‏دهد این است که ناسخ و منسوخ، مجمل و مفصل، عام و خاص، محکم و متشابه در تفسیر آیات مد نظر قرار گیرد و البته این کار در تفسیر صافى عملى شده است. مثال اول: آیه 43 سوره نساء: «یا ایها الذین آمنوا لا تقربوا الصلوة (تقوموا الیها) و انتم سُکارى (من نحو نومٍ اوخمرٍ) حتى تعلموا ما تقولون (حتى تنتبهوا و تفیقوا):» «اى مؤمنان بهنگام مستى نماز نخوانید تا بفهمید چه مى‏گویید.» فیض(ره) در ادامه مى‏گوید: «از آنجا که حکمت اقتضا مى‏کرد تحریم شراب تدریجى باشد و تصریح بدان به تأخیر افتد... گروهى از مسلمانان به هنگام مستى نماز مى‏خوانده‏اند ولى چون هنوز نوشیدن شراب حرام نشده بود پس این آیه نازل شد و به آنان خطاب کرد که هنگام مستى نماز نخوانند امّا پس از اینکه شراب حرام شد دیگر مناسب نبود که مسلمانان از نماز خواندن به هنگام مستى پرهیز داده شوند زیرا شراب به طور کلى و براى همیشه حرام شده بود ازینرو مى‏توان گفت این آیه با آیه تحریم شراب نسخ شده است.»28 مثال دوم: آیه 240 سوره بقره: «والذین یتوفون منکم و یذرون ازواجاً وصیةً (یوصون وصیة قبل ان یحتضروا و قرى‏ء بالرفع) لازواجهم متاعاً الى الحول (بان تمتع ازواجهم بعد هم حولاً کاملاً اى ینفق علیهن من ترکته) غیر اخراج (و لا یخرجن من مساکنهن کان ذلک فى اوّل الاسلام... ثم نسختها آیه الربع و الثمن فالمرأة علیها من نصیبها رواه العیاشى)». «کسانى که از شما قبل از حالت احتضار براى زنان خود وصیت مى‏کنند بعد از مرگ آنها تا یکسال آن زنان از اموال به جا مانده بهره‏مند مى‏شوند و تا یکسال در خانه خود مى‏مانند» فیض بنابر نقل عیاشى این آیه را منسوخ آیه ربع و ثمن مى‏داند «در اوایل اسلام زنان شوهر از دست داده فقط تا یکسال در خانه زندگى کرده و از اموال شوهران خود بهره‏مند مى‏شدند پس از یکسال بدون اینکه از ارثى بهره ببرند باید از خانه شوهران‏شان بیرون مى‏رفتند ولى این حکم با آیه‏اى که ارث زنان شوهر مرده را14 و 18 قرار داد نسخ گردید.» منظور از ذکر این دو نمونه این بود که اگر فیض تفسیر صافى را تفسیر قرآن به قرآن مى‏داند منظورش این نیست که ذیل هر آیه، آیات مشابه را ذکر کرده و نتیجه‏گیرى مى‏کند.
قواعد تفسیر
از آنچه در دیباچه تفسیر صافى ذکر شده است و از شیوه تفسیرى مرحوم فیض کاشانى برمى‏آید، قواعد تفسیر از دیدگاه فیض در پنج قاعده خلاصه مى‏شود. 1 - آگاهى از زبان و ادبیات عرب و فنون و استفاده از آنها براى درک معناى مقصود. گواه این مطلب شرح لغات و الفاظ قرآن و پرداختن به نقش نحوى ادات در تفسیر صافى است همانطور که قبلاً ذکر شد فیض(ره) گاهى به صراحت نکات ادبى را متذکر شده و زمانى هم بدون ذکر آن به تفسیر پرداخته است. او در مقدمه، این نکته را متذکر شده است که قصد ندارد کلیه قواعد ادبى را ذیل هر آیه ذکر کند. 2 - آشنایى با سنّت و حدیث: روایات معتبر نزد فیض روایاتى است که از منابع شیعى نقل شود و یا اگر از منابع اهل سنّت هم نقل مى‏شود منسوب به ائمه‏علیه السلام و موافق عقیده شیعى باشد. فیض(ره) سنّت نبوى و اهل بیت‏علیه السلام را ملاک و معیار مى‏داند و نه گفتار صحابه و تابعان را. نگاهى گذرا به تفسیر صافى کافى است تا به نقش روایت در تفسیر قرآن را از دیدگاه فیض بدانیم. 3 - شناخت شأن نزول، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه... به عبارت دیگر آنچه در علوم قرآنى مورد بحث قرار مى‏گیرد از قواعد تفسیر است. 4 - آگاهى از نظر مفسّران: منظور از مفسّران، مفسّران شیعه است، در سراسر تفسیر صافى هیچ قولى از مفسّران غیر شیعه نقل نشده است و اعتماد کامل به اقوال مفسّران شیعه (طبرسى، على بن ابراهیم قمى، عیاشى) در تفسیر صافى کاملاً مشهود است. 5 – فیض(ره) در مواردى متعددى علم کامل به حقایق قرآن را مخصوص اهل بیت‏علیهم السلام مى‏داند ولى در چند مورد هم شناخت ابعادى از قرآن را در سایه تهذیب نفس و ایمان براى دیگر مردمان ممکن مى‏داند او این شناخت خاص را شناخت غرائب قرآن مى‏نامد29 پس مى‏توان گفت تهذیب نفس و طهارت روح شرط دیگرى براى دریافت حقایق قرآن است البته منظور از حقایق قرآن که فهم آن در گرو تهذیب نفس است، مربوط به ظاهر قرآن نیست بلکه از مقوله باطن و تأویل است. زیرا قرآن به عنوان معجزه خالده همواره در حال تحدى است و کسانى را که به آن ایمان ندارند به تحدى مى‏طلبد بنابراین مخاطب براى اینکه معجزه بودن قرآن را درک کند باید آن را بفهمد و این مرتبه فهم براى همه انسان‏ها ممکن است و الا اگر فهم قرآن به ایمان و تهذیب نفس مشروط شود تحدى معنایى نخواهد داشت به عبارت دیگر چون قرآن ذومراتب است افراد مختلف به فراخور مراتب خود به مرتبه‏اى از قرآن دست مى‏یابند و تنها معصومین‏علیهم السلام مى‏توانند از تمامى مراتب آن آگاه شوند و دیگران بر حسب مراتب علم و آگاهى و طهارت نفسانى و براى فهم قرآن متفاوت خواهند بود.
پی نوشت ها
________________________________________
1 - فیض، ملا محسن، تفسیر الصافى، بیروت، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 13/1. 2 - همان، 13/1. 3 - معرفت، محمد هادى، مصونیت قرآن از تحریف، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، الطبعة الاولى، 1413 ق / 239. معارف، مجید، پژوهشى در تاریخ حدیث شیعه، تهران، مؤسسه هنرى و فرهنگى ضریح، /483. 4 - فیض، ملا محسن، صافى، 57/1. 5 - همان، 59/1. 6 - همان، 20/1 و 32 و 65. 7 - همان، 26/1. 8 - همان، 77/1. 9 - همان، 38/1. 10 - همان، 350/1. 11 - همان، 264/1. 12 - همان، 99/3. 13 - همان، 38/1. 14 - همان، 326/1. 15 - همان، 345/1. 16 - همان، 346/1. 17 - همان، 235/1. 18 - همان، /254 و 26. 19 - همان، 323/4. 20 - همان، 247/1 و 374/2 و 423/3 و 50/5. 21 - همان، 208/4. 22 - همان، 328/1. 23 - همان، 129/1. 24 - همان، 75/1. 25 - ابن حنبل، احمد، مسند، بیروت، 265/15. 26 - ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارلفکر، بیروت، 58/3. 27 - طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان، تهران، انتشارات اسلامیه، 479/10. 28 - فیض، ملا محسن، الصافى، 453/1. 29 - همان، 36/1.
 

تبلیغات