آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۶

چکیده

نوشتار حاضر از چگونگی مواجهه قرآن با فرهنگ ها و سنت های عصر نزول سخن می گوید. در باور نویسنده، قرآن به چهار روش با فرهنگ زمان نزول مواجهه کرده است: 1- فرهنگ گزینی 2- تأیید و تثبیت فرهنگی 3- فرهنگ زدایی 4- جایگزینی نویسنده با آوردن نمونه های متعدد به توضیح هر یک از روشهای چهارگانه پرداخته و در بخش فرهنگ زدایی از مسائلی چون قاطعیت در نفی عناصر منفی، اقدام های عملی در فرهنگ زدایی، روش های تدریجی، عدم تشبه به بیگانه، بحث کرده است.

متن


قرآن کریم در بستر زمانى و مکانى، شرایط و اوضاع و احوال جاهلیت عربستان فرو فرستاده شد و نمى‏توانست پیام خود را بدون توجه به آنچه بر مردم مى‏گذشت ابلاغ کند. از این رو به منظور هدایت و راهبرى مردم و نجات آنان از گمراهى‏ها و ضلالت‏ها و نمایاندن راه درست، متعرض آداب و رسوم و فرهنگ حاکم بر مردم گردید و به رد یا اصلاح آنها پرداخت. قرآن بسیارى از عناصر منفى فرهنگ جاهلى را نقل کرده و در مواردى، پس از بیان فلسفه این عمل، به رد و اصلاح آنها پرداخته است. از سویى دیگر عناصر مثبت فرهنگ جاهلى را نیز از نظر دور نداشته و آنها را بیان کرده است. گاه به تعدیل و یا تکمیل آنها همت گماشته و گاه با ایجاد تغییر و تحولاتى، آنها را اصلاح کرده است. قرآن براى ابلاغ پیام و برقرارى ارتباط با مخاطبانى که قصد هدایت و اصلاح آنان را دارد، از زبان و واژگان آن قوم کمک گرفته و از آداب و سنن و فرهنگى سخن گفته که براى آنان مأنوس و آشنا بوده و متعرّض احکام و سننى شده که مورد ابتلاء مردم آن عصر بوده است. اما وحى و رسول وحى در این میان، به صورت فعال و تصحیح گر عمل کرده‏اند و براى روشن شدن ذهن مخاطب و گشودن راه در مقابل او، از عقاید و باورهاى خرافى و پندارهاى غلط رایج، پرده برداشته و باطل بودنش را آشکار ساخته‏اند. این امر نه به معناى تأثیرپذیرى از فرهنگ زمان است و نه نقص و ضعفى را متوجه مبلغ مى‏کند، بلکه نشان از واقع نمایى وحى و واقع نگرى صاحب وحى دارد. در قرآن، آیات چندى است که عادات و سنّتهاى اعراب جاهلى، مشاغل و شیوه گذران زندگى، وسایل زندگى، خوردنى‏ها و آشامیدنى‏ها، خانه‏ها، پوشش، فعالیت‏هاى کشاورزى و زراعى، آداب اجتماعى و خانوادگى، نقل شده و ابعاد و جوانب آنها بیان گردیده است. قرآن کریم در موارد گوناگون، براى تبیین و تشریح یک واقعیت، از واژگان و مفاهیمى بهره گرفته که براى عرب جاهلى بسیار مأنوس و شناخته شده بوده است. از این رو بدون کمترین توضیح و تبیینى به ذکر آن پرداخته است. این یاد کرد صریح و بى مقدمه قرآن از برخى پدیده‏ها، نشان مى‏دهد، مخاطبان، آشنایى کافى با این مفاهیم داشته‏اند و کلام وحى نیز با توجه به فضاى فکرى و فرهنگى آنان سخن گفته است. میزان توجه قرآن به فرهنگ، آداب و رسوم و زبان مردم عصر نزول تا بدانجاست که حتى قرآن در کاربرد تشبیهات خود از پدیده‏هایى کمک مى‏گیرد که در میان عرب، رایج و شایع و براى آنان شناخته شده بوده است.1 افزون بر این آنچه که درباره توجه قرآن به آداب و سنن عصر جاهلى شایان یاد است، واقعیت انکارناپذیر «اسباب النزول» است. بسیارى از آیات قرآن بدون اینکه مسبوق به موجب و انگیزه خاصى باشند، نازل شده‏اند و به هیچ حادثه یا سؤال و پرسشى که همزمان با نزول وحى روى داده باشد، مربوط نیستند، بلکه به منظور راهنمایى و هدایت انسان‏ها و جبران نارسایى اندیشه‏هاى بشرى فرو فرستاده شده‏اند. اما بخش دیگرى از آیات و سوره‏هاى قرآن، داراى سبب نزول خاصى هستند؛ یعنى امورى رخ داده و در پى آنها و به خاطر آنها، آیه یا سوره‏اى نازل شده است. این امور در زمان نبوت پیامبرصلى الله علیه وآله روى داده و شامل حوادث نسبتاً مهم و جالب یا زشت و خطرناک بوده‏اند؛ یا اوضاع و شرایطى براى مسلمانان پدید مى‏آمد، که باید موضعگیرى آنان در برابر این اوضاع و شرایط، مشخص مى‏گردید. به دنبال این امور، آیات و یا سوره‏هایى نازل مى‏شد.2 در مواردى نیز آیات قرآن وظیفه مسلمانان را در مواقع حساس روشن مى‏کند و به تصحیح نگرشها و باورهاى غلط رایج مى‏پردازد؛ مانند آیات ظهار، لعان، قذف و امثال آنها. در این شرایط، پیامبرصلى الله علیه وآله با آداب و سنن و باورهایى مواجه مى‏گردید و یا با او سؤالاتى در میان نهاده مى‏شد که براى اصلاح آن باورها و پاسخ به آن پرسشها، در انتظار نزول وحى بسر مى‏برد. تمام این موارد، نمود و رنگ آداب و سنن و فرهنگ زمان را داشته و به مسائل جارى عصر نزول پرداخته است. جلوه بسیارى از آداب و سنن صحیح و ناصحیح زمانه را مى‏توان در عرصه گفت‏وگوها و سؤال و جوابهاى قرآن، پیامبرصلى الله علیه وآله و معصومان‏علیهم السلام با مخاطبان خود مشاهده کرد. هدف از طرح بسیارى از این سؤال و جوابها، آگاه کردن مردم آن عصر از حلالها و حرامهاى الهى و یا حقیقت آداب و سنن صحیح و ناصحیح بوده است. ضمن اینکه این امر، خود دلیل و موعظه براى دیگر مردمان در عصرهاى بعدى نیز خواهد بود. چنان که خداوند در آیه‏اى از قرآن کریم پس از آنکه سؤال اعراب از پیامبرصلى الله علیه وآله درباره «کلاله» را به وضوح پاسخ مى‏دهد؛ به فلسفه بیان حکم اشاره مى‏کند و مى‏فرماید: «... یبیّن اللَّه لَکم أن تضلّوا و اللَّه بکل شى‏ءٍ علیم» (نساء /176) خدا براى شما توضیح مى‏دهد تا مبادا گمراه شوید و خداوند به هر چیزى داناست. بررسى سیره عملى و اقوال و احوال پیامبرصلى الله علیه وآله نیز نشان مى‏دهد آن حضرت‏علیه السلام متعرّض بسیارى از آداب و سنن و باورهاى عرب مى‏شد و حتّى به جزئى‏ترین مسائل و احکام رایج توجه داشت و به تأیید یا تصحیح آنها مى‏پرداخت. رسول خداصلى الله علیه وآله گاه در پاسخ به سؤال فردى که براى رفع ابهام و حیرت خود نزد وى آمده بود؛ روشنگرى مى‏کرد. اعراب گاه به دنبال پدید آمدن مشکل یا مسأله‏اى، به پیامبرصلى الله علیه وآله پناه مى‏بردند و از او چاره کار مى‏جستند و راه صحیح مى‏طلبیدند. پیامبرصلى الله علیه وآله در شرایط و موقعیتهاى گوناگون به توضیح و تبیین راه درست و احکام و قوانین الهى دست مى‏زد و به نفى یا تصحیح آداب و سننى مى‏پرداخت که در بین مردم رایج بود. منابع حدیثى شیعه و سنى مملو از احادیثى است که در ابواب و موضوعات مختلف - که مرتبط با فرهنگ و آداب و رسوم زندگى است - جمع آورى شده است. وجود ابواب حدیثى ذیل بیانگر آن است که ائمه‏علیهم السلام و بویژه پیامبرصلى الله علیه وآله به این مسائل توجه داشته‏اند: کتاب الطّهارة و سننها، کتاب الجنائز، کتاب النکاح، کتاب الطلاق، کتاب الکفارات، کتاب الاطعمة و الاشربة و... در این قسمت، چگونگى مواجهه نظر اسلام با فرهنگهاى عصر نزول مورد بررسى و تبیین قرار مى‏گیرد و روش‏هایى در این مواجهه، معرفى مى‏گردد:
1 - فرهنگ گزینى
جاهلیت، بر دوران شرک و بت پرستى و خرافه قبل از اسلام اطلاق مى‏شود. بنا بر اقوال و شواهد قرآنى و روایى، جو غالب این دوره، سنّتها و باورهاى خرافى، ناپسند و غلط است؛ اما این امر بدان معنى نیست که هیچ رسم نیک و اندیشه صحیح در میان آنان وجود نداشته است. علاوه بر اعتقاد و باور اقلیت معدود که معتقد به آیین حنیف بودند؛ در بطن فرهنگ جاهلى، برخى آداب نیک و پسندیده و بعضى شعائر و سنّتهاى ابراهیمى نظیر حج و عمره، طواف و... سابقه داشته است. اکرام فراوان به مهمان، جود و سخا، جوار (پناه دادن)، هم پیمانى، و... در کنار آداب و رسوم ناپسند، از جمله سنّتهاى انسانى و عناصر مثبت فرهنگى است که اسلام بدانها توجه داشته و به تأیید و امضاى آنها پرداخته است. اسلام تنها به رد و طرد عناصر منفى جاهلیت همت نگمارد، بلکه به گزینش و معرفى عناصر و جنبه‏هاى مثبت و قوت فرهنگى بیگانه نیز نظر داشت. پس از گزینش و تأیید اسلام، این عناصر به حوزه فرهنگى اسلام راه یافت و فضایل جاهلیت با فضایل و زیبایى‏هاى اسلام در آمیخت. همگونى‏ها و قرابت‏هایى بین برخى آداب و سنن ادیان و فرهنگهاى عصر نزول و اسلام وجود داشت. آیین الهى این ارزشهاى ستودنى را تأیید کرد، به تصحیح انحرافات و عناصر منفى فرهنگى پرداخت و آنچه لازم بود بنیاد نهاد. دین الهى ویرانگرى و بنیان کنى نکرد، بلکه به انگیزه اصلاح، مواردى که با فطرت انسان‏ها و اصول و مبادى اسلام سازگار بود را پذیرفت و براى عناصر طرد شده، جایگزین‏هایى معرفى کرد. اسلام در مواجهه با فرهنگهاى بیگانه زمان، صلاى ویرانى این فرهنگ‏ها را سر نداد، بلکه با ابلاغ پیامها و برنامه‏هاى هدایتى خود، تکمیل یا تصحیح این فرهنگ‏ها و اصلاح موارد منفى را برنامه خود قرار داد. ادبیات، فرهنگ واژگان و شیوه‏هاى زندگى اجتماعى و اقتصادى شبه جزیره عربستان در مواجهه و تعامل با فرهنگ قرآنى قرار گرفت. قرآن بسان روحى زنده و حیاتى نو، در قالب این فرهنگها دمیده شد و از همان آغاز به تفرّج در این فرهنگها پرداخت. هر جا لازم مى‏دید به توسعه یا تضییق آنها دست مى‏زد و در غیر این صورت با سکوت خویش، آن را به عقول و ذائقه‏ها وا مى‏گذاشت. اسلام بسیارى از قالبهاى فرهنگى شبه جزیره را حفظ کرد؛ اما مفاهیم و محتویات آنها را گاه حفظ، گاه دگرگون و گاه تصعید بخشید.3 اسلام با تأیید قالب اصلى بسیارى از آداب و سنّتهاى جاهلى، تعدیل‏ها و تغییراتى در این سنن ایجاد کرد و پیرایه‏ها و شائبه‏هاى شرک آلود آنها را زدود. دامنه برخى از آداب و رسوم را محدود کرد و بر اساس اصول و معیارهاى خود به معرفى و اصلاح آنها پرداخت. در مواردى نیز با رد باورهاى حاکم، به پایه گذارى و تشریع نظام ارزشى و آداب و سننى دست زد که با نظام حاکم بر جاهلیت، مغایرت داشت. زمانى نیز پس از گزینش عناصرى که در تضاد با پیام توحیدى نبودند، ولى نیاز به تلطیف یا اصلاح داشتند، به قانونمند و منظم کردن آنها پرداخت و با هدایت کردن و جهت دادن، کلیت آن عناصر، مورد پذیرش قرار گرفت. دین اسلام دیدگاه اصلاحى نسبت به دیگر فرهنگها داشته است و اگر چنین نبود و مبناى مواجهه دین، برافکنى و ریشه کنى بود؛ تقسیم احکام به امضایى و تأسیسى در فقه اسلامى معنى نداشت. چنان که مى‏دانیم فقها احکام را به یک اعتبار به دو دسته تقسیم کرده‏اند. احکام و سننى که پیش از اسلام به وسیله اقوام و ملتهاى گوناگون اجرا شده و تضادى با احکام مسلّم اسلام ندارد و به طور کامل یا پس از تغییر و تحولاتى، مورد پذیرش اسلام قرار گرفته و جزء احکام دین شده است. این دسته را احکام امضایى گویند. احکام تأسیسى نیز احکامى هستند که بدون سابقه، از سوى اسلام مقرر و ابداع گردیده است. این دسته بندى را با اندکى تسامح مى‏توان در حوزه‏هاى دیگر معارف دینى به عمل آورد. در بخشهاى بعدى به ذکر شواهد و نمونه‏هایى از این احکام و سنن خواهیم پرداخت.
2 - تأیید و تثبیت فرهنگى
چنان که اشاره شد بخشى از آداب و سنن و باورهاى رایج صدر اسلام، مورد پذیرش قرار گرفت و بدون اینکه تغییر و تحول اساسى در آنها ایجاد شود، تثبیت گردید. بر اساس معیارها و اصولى که در زیر بدانها مى‏پردازیم، آداب و رسوم حاکم بر عصر جاهلیت، تأیید گردید: 1 - آداب و سنّتهاى که مطابق با ارزشهاى اخلاقى و نیک و پسندیده بود و به عبارتى مغایرتى با اصول و ارزشهاى پذیرفته شده دین اسلام نداشت و متضمن مفسده و ضررى نیز نبود، مورد تأیید قرار گرفت. مانند تکریم میهمان، سوگند دسته جمعى4 جوار یا پناهندگى5، ختنه 6 و... 2 - آن دسته از باورها و سنّتهاى رایج که مطابق با ارزشها و معیارهاى انسانى و همسو با فطرت انسانى است تأیید شده است. به عنوان نمونه مسأله (شیر دادن مادر به فرزند) در بین عرب شأن و جایگاه والایى داشت؛ از آنجا که این امر در تربیت و خلق و خوى فرد تأثیر فراوان مى‏گذارد؛ آنان تأکید داشتند که خود مادر به فرزندش شیر دهد و اگر مادر عذرى داشت، افراد فامیل یا افراد سالم که داراى خانواده‏اى اصلى بودند براى شیردهى انتخاب مى‏شدند. اعراب در انتخاب دایه براى شیر دهى نیز دقت و توجه زیادى مصروف مى‏داشتند.7 و در از شیر گرفتن اطفال خود شتاب نمى‏کردند. مدت زمان شیر دادن که در بین عرب متعارف بوده است؛ بیش از بیست ماه گزارش شده است.8 قرآن کریم بر این سنّت حسنه که سازگار با عواطف انسانى و تأثیر گذار بر جنبه‏هاى روانى و روحى شخصیت انسان است؛ صحه مى‏گذارد و مى‏فرماید: «والوالدات یُرضعن اولادهنّ حولین کاملین لمن أراد أن یتمّ الرضاعة و...» (بقره /233) و مادران ]باید[ فرزندان خود را دو سال تمام شیر دهند. ]این حکم[ براى کسى است که بخواهد دوران شیرخوارگى را تکمیل کند. در مجمع البیان ذیل آیه آمده است: «هر چند جمله «یرضعن أولاد هنّ» خبرى است ولى مراد، امر به شیر دادن است. هر چند این امر استحبابى است و نه وجوبى.»9 علاوه بر آن، ذکر جمله «حولین کاملین» دلیل توجه قرآن به مدت زمان شیر دادن است. در ادامه آیه، قرآن این امر را به خواست و اراده مادر وا مى‏گذارد و سفارش مى‏کند که حتّى از شیر گرفتن فرزند، باید با مشورت پدر و مادر با یکدیگر انجام پذیرد، تا در این بین از هرگونه زور و اجبارى به زن خوددارى شود. 3 - آداب و سنّتهاى اجتماعى رایج که مثبت و مفید بودند و داراى هیچ‏گونه زیان و ضررى نیز نبودند، بلکه بر عکس کارکردهاى اجتماعى مناسبى نیز داشته‏اند به امضاى اسلام رسیدند. برخى از این رسوم مانند «رفاه» (پذیرایى از حجاج کعبه) که به تنظیم بهتر امور دینى و اجتماعى کمک مى‏کرد، مورد تأیید اسلام قرار گرفت10. پیامبرصلى الله علیه وآله پس از شکستن بتهاى کعبه، خطاب به مردم مکه و سایر مسلمانان گفت: تمامى مفاخر و خونها و اموالى که نسبت به هم ادعا مى‏کنید، زیر پاى من قرار دارد، مگر کلیددارى کعبه و آب‏رسانى به حجاج11. همچنین یکى از سنّتهاى جارى، پیمانهاى دوران جاهلیت بود که از سوى پیامبرصلى الله علیه وآله به رسمیت شناخته شد.12 پیمانها و قراردادهاى اجتماعى که مسلماً به گردش مناسب‏تر و تنظیم امور اجتماعى و یا حمایت از مظلومان مى‏انجامید، از سوى پیامبرصلى الله علیه وآله مورد تأیید قرار گرفت و پیامبرصلى الله علیه وآله دلیلى براى رد آنها ندید. حتّى خود پیامبرصلى الله علیه وآله در برخى از این پیمانها مشارکت داشت. اسلام حتّى در میان آداب و سنّتهاى اجتماعى و سیاسى، مواردى را که غیر مضر و به عنوان سنّتهاى جارى و مورد قبول بوده رد نکرده و دلیلى بر بطلان آنها ندیده است و عملاً نیز به تأیید این آداب و رسوم پرداخته است. آورده‏اند که پیامبرصلى الله علیه وآله، براى قیصر روم نامه‏اى نوشت که مهر نداشت. مسلمانان گفتند اگر ممهور نباشد، قیصر آن را نخواهد خواند. پیامبرصلى الله علیه وآله انگشتر نقره‏اى فراهم کرد که روى آن «محمّد رسول اللَّه» نوشته بود و نامه را مهر کرد.13 چنان که در این روایت مى‏بینیم پیامبرصلى الله علیه وآله از آنجا که برقرارى ارتباط با بیگانه جهت ابلاغ پیام اسلام را ضرورى مى‏بیند، نسبت به این رسم و عرف جارى در روابط خارجى، انعطاف به خرج مى‏دهد؛ ولى در عین حال رنگ و بوى اسلامى به آن مى‏دهد و با ثبت نام «محمد رسول اللَّه» حقانیت نبوت خود را به طرف مقابل نشان مى‏دهد. در منابع تاریخى مى‏خوانیم که حضرت على‏علیه السلام نیز انگشترى داشته که نامه‏ها را با آن امضا مى‏کرده است، نقش این انگشتر عباراتى چون «اللَّه الملک علیّ عبده»، «حسبی اللَّه» و «الملک للَّه الواحد القهار» بوده است.14 در کلمات و سخنان امام على‏علیه السلام نیز تأکید بر حفظ آداب و سنّتهاى پسندیده یا بى‏ضرر رایج، مشاهده مى‏شود. آن امام بزرگ، چون اشتر نخعى را به ولایت مصر و شهرهاى تابع آن گماشت، نامه‏اى به او نوشت؛ در بخشى از این نامه چنین مى‏خوانیم: آیین پسندیده‏اى را بر هم مریز که بزرگان این امت بدان رفتار کرده‏اند و مردم بدان وسیلت به هم پیوسته‏اند و رعیت، با یکدیگر سازش کرده‏اند و آیینى را منه، که چیزى از سنّتهاى نیک گذشته را زیان رساند.15 نکته دیگرى که در این قسمت قابل ذکر است به کارگیرى روش‏هاى پذیرفته شده به وسیله بیگانه و بهره‏گیرى از آداب و رسوم بى ضرر آنان، به نفع اسلام است. روایات زیادى است که دلالت مى‏کند هنگامى که آیات سوره برائت در سال نهم هجرى نازل شد، پیامبرصلى الله علیه وآله آن را به ابوبکر سپرد که به مکه برود و آیات را بر مردم بخواند: سپس جبرئیل آمد و گفت یا خود، یا على علیه السلام باید این آیات را بخوانید. على‏علیه السلام به مکه آمد و آیات را بر مردم خواند. بر اساس این آیات، پیمانهاى موجود با مشرکان باطل اعلام شده بود، طواف کعبه با بدن عریان ممنوع شد، مشرکان حق ورود به مسجد الحرام را نداشتند و چهار ماه وقت داشتند که تکلیف خود را تعیین کنند. على‏علیه السلام در حالى که شمشیرش را تکان مى‏داد اینها را اعلام کرد.16 فلسفه همراه کردن على‏علیه السلام با ابوبکر، این بود که پیامبرصلى الله علیه وآله مى‏خواست سنّت عرب را رعایت کرده باشد، چون عرب وقتى پیمانى را لغو مى‏کرد. باید این عمل را شخص طرف معاهده و یا یکى از خاندان او انجام مى‏داد17 با توجه به اینکه پسر عمو در میان اعراب جاهلى در حکم خود فرد قلمداد مى‏شد، پیامبرصلى الله علیه وآله براى اینکه قوت و صلابت این آیات و احکام روشن شود، پسر عموى خود را به عنوان نماینده خود مى‏فرستد، زیرا همه در سیماى على‏علیه السلام پیامبرصلى الله علیه وآله را مى‏دیدند. سوار شدن او بر شتر پیامبرصلى الله علیه وآله نیز بیانگر همین موضوع است. پیامبرصلى الله علیه وآله با رعایت این عادت و باور عرب، از آن براى بیان و تبلیغ اسلام سود برد. بنابراین اگر از عادت و باور بى ضررى بتوان براى تبلیغ اسلام علیه فرهنگ بیگانه سود برد، استفاده از آن بدون اشکال است. گاه پیامبرصلى الله علیه وآله براى نفى آداب و سنّتهاى بیگانه و مبارزه با ارزشهاى پذیرفته شده به وسیله آنان، برخوردهاى مثبتى با ارزشهاى خودى مى‏کرد، به عنوان نمونه در جاهلیت براى تفاخر، به حاجیان شیر و عسل مى‏دادند. هنگامى که به پیامبرصلى الله علیه وآله در سفر حج آب دادند، نوشید و فرمود: همیشه همین کار را انجام دهید.18 از دیگر آداب و سنّتهاى رایج در میان عرب که به دلیل تأثیر مثبت در روابط اجتماعى افراد، مورد تأیید پیامبرصلى الله علیه وآله قرار گرفت، سنّت ولیمه دادن بود. عرب به مناسبت‏هاى مختلف ولیمه مى‏داد. گزارشهاى تاریخى حاکى از آن است که حدود شانزده نوع ولیمه در میان آنان مرسوم بوده است. عرب به مناسبت‏هایى چون خواستگارى و ازدواج، خرید یا ساخت خانه، تولّد فرزند، ختنه، بازگشت مسافر و زائر، از دست دادن کسى و رسیدن میهمان، ولیمه مى‏دادند.19 مطالعه روایات نشان مى‏دهد که معصومان‏علیهم السلام این سنّت و رسم اجتماعى عرب را رد نکرده‏اند. در روایتى از پیامبرصلى الله علیه وآله نقل شده که ایشان برخى از ولیمه‏هاى عرب را مورد تأیید قرار داده است. در این روایت ولیمه دادن به مناسبت ازدواج، تولد فرزند، ختنه، خرید خانه و بازگشت از مکه مورد تأیید قرار گرفته است.20 4 - اسلام با تأیید قالب برخى عناصر فرهنگى، به محدود کردن و تعدیل آداب و رسوم رایج پرداخت و براى اجراى آنها، شرایط و ضوابطى نیز وضع کرد. اسلام در نظام خانوادگى و اجتماعى عرب تغییرات و تعدیلاتى ایجاد کرد. یکى از سنّتهاى خانوادگى، ازدواج بود که در میان عرب به اشکال مختلف وجود داشت. نکاح شِغار، بدل (معاوضه)، ضیزَن، مُباضعه، رَهط یا زناشویى دسته جمعى، مخادنه، سِفاح (زنا) از انواع این ازدواجها بود که اسلام به رد آنها پرداخت.21 اسلام با تأیید و تشویق اصل موضوع ازدواج و انتخاب همسر، به ارائه ملاکها و اصول مورد نظر خود پرداخت. به عنوان نمونه در یکى از انواع ازدواج که به نام «شغار» معروف بود، مرد در مقابل در اختیار گرفتن دختر یا خواهر دیگرى، دختر یا خواهر خود را به ازدواج او در مى‏آورد و مى‏گفت: «زوّجنی ابنتک و أزوّجک ابنتی او زوّجنى اختک و أزوّجک اختی». این نوع ازدواج به خصوص در بین طبقات فقیر عرب رایج بود و هیچگونه مهر و صداقى به زن تعلق نمى‏گرفت. چنان که در نوع «نکاح بدل» نیز که به طریق مبادله همسران صورت مى‏گرفت، مهر و صداقى وجود نداشت.22 قرآن کریم بنا بر عدالت و انصاف اسلامى و رعایت حقوق انسان‏ها و به منظور استوارى بیشتر نظام خانوادگى، با رد این نوع ازدواج، ضرورت وجود مهر و صداق در ازدواج را تأکید کرد و فرمود: «و آتوا النّساء صدقاتهنّ نحلةٌ فإن طبن لکم عن شى‏ءٍ منه نفساً فکلوه هنیئاً مریئاً» (نساء /4) و مهر زنان را به عنوان هدیه‏اى از روى طیب خاطر به ایشان بدهید و اگر به میل خودشان چیزى از آن را به شما وا گذاشتند، آن را حلال و گوارا بخورید. در یکى دیگر از انواع ازدواج (نکاح ضیزن یا مقت) اگر همسر زنى از دنیا مى‏رفت، فرزند آن مرد در صورت تمایل با او ازدواج مى‏کرد و اگر نمى‏خواست، زن را از ازدواج با دیگرى منع مى‏کرد، زن نیز ازدواج نمى‏کرد تا اینکه بمیرد23. این قانون جاهلى یعنى ازدواج با همسران پدر نیز، از آنجا که نوعى اهانت به حقوق اجتماعى و خانوادگى زن به شمار مى‏رفت طبق آیه 22 سوره نساء، نفى گردید. میزان بى حرمتى، تضییع حقوق و اهانت به شأن و منزلت زن در عصر جاهلى تا بدانجا بود که حتّى با او بسان یک کالا معامله مى‏شد و افراد مى‏توانستند پس از فوت همسر، زن را به ارث ببرند. اعراب جاهلى، همسر مردى را که مرده بود، به ارث مى‏بردند بدین ترتیب که یکى از وارثان و احتمالاً بزرگترین پسر او، پارچه‏اى بر سر زن مى‏انداخت و او را مالک مى‏شد و او را از ازدواج با فرد دیگرى منع مى‏کرد. حتّى آورده‏اند که اگر این زن، زیبا نبود و تمایلى به مالکیت او وجود نداشت، او را در خانه حبس مى‏کردند تا بمیرد.24 قرآن کریم به دلیل این ظلم آشکار و اهانت به مقام زن، این سنّت زشت را صریحاً نهى مى‏کند و مى‏فرماید «یا أیّها اّلذین آمنوا لا یحلّ لکم أن ترثوا النّساء کَرهاً...» (نساء /19) اى کسانى که ایمان آورده‏اید، براى شما حلال نیست که زنان را به اکراه ارث برید... یکى دیگر از اقسام نکاح در میان اعراب جاهلى تعدّد شوهران بود، بدین معنى که در نوع اول (نکاح الاستبضاع) مرد به انگیزه تولد فرزندانى نجیب، شجاع و قوى، زن خود را نزد مردان دیگر مى‏فرستاد تا از آنان باردار شود و ویژگى مردان، به فرزندان منتقل گردد. این ازدواج که زشت‏ترین نوع ازدواج بود، به نام «تعدّد الازواج» نامیده شده که از سوى اسلام نهى گردیده است.25 نوع دیگرى از تعدد همسران در میان عرب و دیگر ملتها، رایج بوده که اسلام با پذیرش اصل آن، به تعدیل آن پرداخته و حد و مرزى براى آن معرفى کرده است. این نوع، به نام «تعدد الّزوجات» یا تعدد زنان معروف بوده است. تعدّد زوجات از عاداتهاى رایج در میان اعراب جاهلى بود. اعراب براى آن حد و مرزى قائل نبودند،26 آنان به دلیل علاقه زیاد به توالد و تناسل و گسترش قبیله، به این امر روى مى‏آوردند. البته شرایط اقلیمى و جغرافیایى عربستان و تشدید قواى جنسى مردان، جنگها و مرگ و میر مردان و بى سرپرست ماندن زنان و دیگر عوامل، در گرایش مردان به تعدد همسر بى تأثیر نبوده است. بدین‏رو شریعت اسلام با در نظر داشتن این عوامل و زمینه‏ها به رد کامل این سنّت نپرداخت بلکه واقع بینانه این امر را تعدیل کرد و با محدود کردن این رسم، شرایطى را نیز براى آن قرار داد. قرآن در آیه 3 از سوره نساء، تعداد انتخاب زنان را به چهار محدود مى‏کند و بر رعایت عدل و انصاف در برخورد با زنان تأکید مى‏کند. قرآن سفارش مى‏کند در صورتى که بیم آن مى‏رود که عدل و انصاف مراعات نگردد، بیش از یک زن اختیار نشود. در فضایى که این رسم و سنّت دیرپاى، رایج و شایع بود و اعراب شدیداً بدان پایبند بودند و شرایط زمانى و مکانى آن روز نیز چنین امرى را مى‏طلبد، اسلام به طور کامل به حذف و رد این سنّت نپرداخت، بلکه به قانونمند کردن و محدود نمودن آن اقدام کرد. اما در عین حال با وضع شرایط دشوار براى اختیار بیش از یک زن، عملاً این کار را امرى بسیار دشوار و در شرایطى، غیر ممکن معرفى کرد. چنان که مى‏بینیم قرآن با تأیید امر ازدواج و همسرگزینى که سنّت عرب بود، به جهت دادن و هدایت کردن آن پرداخت و محتوا و جنبه‏هاى ارزشى آن را دگرگون ساخت و ملاک و معیار کفو و همسانى را، ایمان و تقوى معرفى نمود و رابطه دینى و اعتقادى را جایگزین رابطه طبقاتى و قبیله‏اى کرد.27 اسلام همچنین در موضوع طلاق دست به اصلاح و دگرگونى زد و برخى طلاقهاى رایج در جاهلیت را لغو کرد. در میان جاهلیان، نوعى از طلاق که آن را «ظهار» نامگذارى کرده بودند، وجود داشت. در این نوع، مرد با به کار بردن تعبیرهاى چون «أنت علیّ کظهر أمّی» همسرش را به مادر خود تشبیه مى‏کرد. قرآن به این شیوه و عادت غلط عرب اشاره مى‏کند و به رد و ابطال آن مى‏پردازد (مجادله /2) همچنین اعراب جاهلى در نظام خانوادگى خود، سنّتهاى غلط دیگرى در پیش مى‏گرفتند، از جمله اینکه زن را به مدت چند ماه یا چند سال به حال خود رها مى‏کردند و یا اینکه پس از طلاق، به زن اجازه ازدواج مجدد نمى‏دادند که اسلام همه این موارد را ملغى ساخت.28 از موارد دیگر، رسم نبودن عدّه طلاق در بین عرب جاهلى بود که اسلام به جهت اهمیت این مسأله، آن را بنیان نهاد.29 همچنین قرآن مدت عده ازدواج زن پس از مرگ همسر را به چهار ماه و ده روز محدود کرد.30 از دیگر موارد مربوط به نظام خانواده، موضوع ارث بود که اسلام با تأیید اصل آن، به قانونمند کردن این نظام پرداخت. زیرا عادت عمومى در جاهلیت، بر آن بود که ارث، مخصوص فرزندان ذکور باشد و زنان و دختران از ارث محروم بودند. از نظر آنان کسانى مى‏توانستند ارث ببرند که بتوانند سوار اسب شوند و در جنگها شرکت کنند، از این رو زنان و بچه‏هاى کوچک ارث نمى‏بردند.31 اسلام نظام ارث جاهلى را که بر مبناى ظلم و تبعیض به زنان، و بى عدالتى استوار بود نپذیرفت و به تصحیح آن پرداخت و نظامى استوار بر عدالت و مساوات بنا نهاد.32 معیار اسلام در رویارویى با موضوع جایگاه زن در خانواده و اجتماع، بر اساس عدالت و برابرى و رفع هر گونه ظلم و تبعیض است تا او از اسارت زنجیرهاى عقلى و اجتماعى و وضعیت اسفبار دوران جاهلیت نجات یابد. از دیگر مواردى که اشاره بدان در این مجال مناسب به نظر مى‏رسد، آیین حج است. چنان که مى‏دانیم حج از سنّت‏ها و آیین‏هاى ابراهیمى است و در عصر جاهلیت وجود داشته است. اسلام پس از تأیید حج، شائبه‏هاى شرک و بت پرستى را از این آیین زدود و در ردیف فروع دین و ضروریات اعتقادى قرار داد. اعراب جاهلى به دور خانه کعبه طواف مى‏کردند و قربانى و نذر بجا مى‏آوردند؛ اما در کنار آن به دور بتان خود نیز طواف مى‏کردند و با قربانى کردن، در صدد تقرّب و نزدیکى به آنها بودند.33 قرآن ضمن تأکید بر مسأله ذبح، سفارش مى‏کند نام و یاد خدا را در هنگام این عمل فراموش نکنند (حج /36) بدین معنى که گوسفند و شتر خود را در راه بتها قربانى نکنند. از دیگر سنّتهاى جاهلیان، «نسى‏ء» یا جابجا کردن و تأخیر انداختن ماه‏هاى حرام و موسم حج بود که قرآن این عمل را به شدت مورد انتقاد قرار مى‏دهد و از آنجا که نوعى دخالت در احکام الهى به شمار مى‏رود، آن را موجب افزایش کفر و گمراهى کافران مى‏داند (توبه /37). همچنین در آیه 197 از سوره بقره، همبسترى، گناه و جدال در ایام حج که اعراب جاهلى نسبت بدان بى توجه بودند، منع گردیده است. در آیه‏اى دیگر نماز و عبادت مشرکان در اطراف خانه کعبه را، سوت کشیدن و کف زدن مى‏داند و به انتقاد از این‏گونه عبادت مى‏پردازد. (انفال /35). اعراب جاهلى بنا بر عادت موروثى که از ابراهیم و اسماعیل به ایشان رسیده بود، حج و عمره را به جاى مى‏آوردند. سپس رفته رفته این عمل، آنان را به پرستش آنچه دوست مى‏داشتند، کشید و آیین ابراهیمى را تحریف و دگرگون ساختند و شائبه‏هاى شرک و بت پرستى را در آن وارد کردند. آنان حتّى در ضمن تلبیه، از بتان خود نیز یاد مى‏کردند و این الفاظ را به شکل تحریف شده ادا مى‏کردند و به این سنّت، رنگ و بوى شرک مى‏دادند34. اسلام به منظور پاک و پیراسته کردن شعائر دینى و حذف مظاهرى که رنگ و بوى شرک به عبادات اسلامى مى‏داد و با هدف یکپارچه کردن عبادات و شعائر اسلامى، به حذف عناصر غلط و منفى در آیین حج پرداخت و با حفظ قالب این سنّت ابراهیمى، روح توحید و یکتا پرستى را در کالبد آن دمید و با برخوردهایى اصلاحى، مرکز این عبادت را از بتها به سوى خداوند یکتا تغییر داد.
3 - فرهنگ زدایى
آن گاه که قرآن به منظور هدایت و راهبرى مردم نازل شد، فرهنگ و آداب و رسوم خاصى بر مردم آن سرزمین حاکم بود. پرستش بتها و سنگها و توتمهاى مختلف رواج داشت. باورها و پندارهاى خرافى چون اعتقاد به دخالت ارواح شریر، جن، توسل به فال و کهانت و انواع قمار گونه‏ها در میان آنان رایج بود. سنّتها، آداب و ارزشهاى ضد اخلاقى، بر جامعه آن روز عربستان حکومت مى‏کرد، کفر و شرک و خرافه، اندیشه غالب اعراب جاهلى بود. زن به عنوان یک انسان شأن و منزلت واقعى خود را نداشت و از حقوق اولیه خود محروم بود. تولد نوزاد دختر، مایه ننگ و عار قبیله به شمار مى‏آمد و سرنوشتى جز زنده به گور شدن، انتظار او را نمى‏کشید. انواع ازدواجهاى ننگین و ضد اخلاق در میان آنان رواج داشت. تعصّبهاى قومى و قبیله‏اى، غارت و جنگ و خشونت و پیروى از پیشینیان، شیوه زندگى‏شان بود. گذشته از برخى عادات نیکو و سنّتهاى پسندیده، عصر جاهلیت آکنده از سنّتها و آداب زشت و ناپسندى بود که به تعبیر قرآن، آنها را در کنار پرتگاه آتش و سقوط قرار داده بود (آل عمران /103). سخنان امام على‏علیه السلام در خطبه 26 نهج‏البلاغه در توصیف جاهلیت، تنبّه آفرین و روشنگر است. آن حضرت فرموده است: «مردمان عرب بدترین آیین را برگزیده بودند و در بدترین سراى خزیده، منزلگاهشان سنگستان‏هاى ناهموار، همنشینانشان گرزه مارهاى زهردار، آبشان تیره و ناگوار، خوراکشان گلو آزار. خون یکدیگر ریزان، از خویشاوند بریده و گریزان، بتهاشان همه جا برپا، پاى تا سر آلوده به خطا.» اسلام به منظور هدایت انسان‏ها و نجات جامعه هم عصر خود از ظلمت و ضلالت، یکى از برنامه‏هاى اساسى خود را مبارزه با عناصر فرهنگى و عقاید باطل و خرافى جاهلیت قرار داد. بدین منظور، عقاید و باورهاى غلط حاکم را بیان و از جاهلیت به زشتى یاد کرده (مائده /50) و بر آداب و رسوم غلط و ضد اخلاقى آن روز سخت شوریده است. اسلام مظاهر شرک و بت پرستى را از میان برداشته و با آن مقابله کرده است. پیامبرصلى الله علیه وآله با شکستن بتها و ویران کردن بتخانه‏ها به رد مظاهر و عناصر فرهنگى پرداخت که به هیچ عنوان با فرهنگ اسلامى قابل جمع و سازگار نبود.35 حتى به دستور پیامبرصلى الله علیه وآله در درون خانه کعبه تصاویر و نقشهایى که از پیامبران الهى بود، از آن جمله تصویرى از حضرت ابراهیم‏علیه السلام - که تیرهاى ازلام را در دست داشت - محو گردید.36 اسلام مبارزه جدى و فراگیرى را با باورها و اعتقادات شرک آلود عرب در پیش گرفت و اخلاق و عادات زشت عرب را نفى کرد. اسلام متعرض آداب و سنن جارى عرب گردید و حتّى در زمینه خوردنیها و نوشیدنیهاى آنان دست به اصلاح و دگرگونى زد. قرآن، خوردن مردار، خون و گوشت خوک را تحریم کرد و از اینکه با آلات و وسایل گوناگون، حیوانات را خفه کنند، یا آنها را بزنند، یا از بلندى بیندازند تا بمیرند و آن‏گاه از گوشت آنها استفاده کنند، نهى فرمود. (مائده /3) همچنین یکى از عادات عرب این بود که آنها در اطراف کعبه سنگهایى نصب مى‏کردند و این سنگها را مقدس مى‏شمردند و روى آن، حیوانات را ذبح مى‏کردند و این از مراسم بت پرستى بود.37 قرآن همچنین از اینکه در هنگام ذبح حیوانات، نام خداوند برده نشود، نهى فرمود و آن را فسق و نافرمانى از خداوند نامید. (انعام /121) بنابراین هر جا که رنگ و بوى شرک در عادات و تقالید عرب وجود داشته و یاد و نام خدا به فراموشى سپرده شده، قرآن با آن برخورد کرده است و از دیگر سو تأکید دارد نام و یاد خدا در جاى جاى زندگى آدمى نمود داشته باشد. اسلام همچنین مبارزه جدى و فراگیرى با باورهاى خرافى حاکم، در پیش گرفت و به خرافه‏زدایى پرداخت. نمونه‏ها و شواهد متعددى را در سیره معصومان‏علیه السلام در این زمینه مى‏توان مشاهده کرد. به عنوان نمونه پیامبرصلى الله علیه وآله با این باور که مردم، علت کسوف یا خورشید گرفتگى را فوت ابراهیم فرزند پیامبرصلى الله علیه وآله مى‏دانستند، سخت مقابله کرد.38 رویارویى امام على‏علیه السلام با برخى باورهاى بى پایه و غلط برخى اصحاب نیز از این گونه است. آن‏گاه که امام‏علیه السلام آهنگ جنگ خوارج کرد یکى از اصحاب گفت: «اى امیر مؤمنان از راه علم ستارگان گویم که اگر در این هنگام به راه افتى، ترسم به مراد خود نرسى». امام‏علیه السلام فرمود: پندارى تو ساعتى را نشان مى‏دهى که هر که در آن، به سفر رود بدى به وى نرسد و از ساعتى مى‏ترسانى که اگر در آن، راه سفر پیش بگیرد، زیان وى را در میان خویش گیرد؟ هر که تو را در این سخن راستگو پندارد، قرآن را دروغ انگارد و در رسیدن به مطلوب و دور کردن آنچه ناخوش است و نامحبوب، خود را از خدا بى نیاز آنچه بدان راه دریا و بیابان را بیابید که این دانش، به غیب گویى مى‏کشاند - و غیب را جز خدا نداند - منجم چون غیبگوست و غیبگو چون جادوگر و جادوگر چون کافر است و کافر در آذر، به نام خدا راه بیفتید!39 قرآن و معصومان‏علیهم السلام نه تنها در برخورد با باورها و سنّتهاى خرافى و گناهان و ضد ارزشهاى حاکم، به مبارزه جدى پرداختند، بلکه در مقابل برخى سنّتهاى غلط که به نوعى با آداب فردى و اجتماعى مغایرت داشت، سکوت نکردند و دست به اصلاح و دگرگونى زدند. بویژه در قرآن کریم شواهد و نمونه‏هاى متعددى مشاهده مى‏شود. قرآن در سوره مجادله، متعرض آداب و احکام متعددى مى‏شود و در آیه 8 و 9 از این سوره، نجوى و بیخ گوشى سخن گفتن را مذمت مى‏کند و در آیه 11 به یکى دیگر از آداب اجتماعى اشاره مى‏کند و از اینکه مردم در مجلس پیامبرصلى الله علیه وآله طورى بنشینند که جا براى دیگران باقى نماند، نهى مى‏کند. آیات سوره حجرات از این مقوله است که علاوه بر اینکه برخى گناهان رایج را به شدت تقبیح مى‏کند، آداب اجتماعى دیگرى را متذکر، و یادآور مى‏شود که مؤمنان در هنگام صدا کردن رسول خداصلى الله علیه وآله، ادب را رعایت کنند و ایشان را با صداى بلند و از پشت حجره‏ها صدا نکنند و...
صراحت و قاطعیت در نفى عناصر منفى فرهنگى
مطالعه روایات و سیره معصومان‏علیهم السلام نشان مى‏دهد، آنان در عرضه آداب و حدود و ثغور الهى و نفى عناصر فرهنگى بیگانه، هیچ‏گونه نرمش و مدارایى به خرج نمى‏دادند و از هر نوع مواجهه انفعالى پرهیز مى‏کردند. آورده‏اند که پیامبرصلى الله علیه وآله از اجتماع عظیم مردم در حجّة الوداع استفاده کرد و در خطبه‏اى با صراحت و روشنى، به تبیین احکام الهى پرداخت و اعلام کرد: - خون و مال مردم حرام است. - هر ربایى که در جاهلیت بود باطل است. - نسى‏ء باطل است. - زنان نباید عمل زشت انجام دهند. - مردان باید با زنان به نیکى رفتار کنند و مخارج آنان را تأمین کنند. - فرزند از آن فراش است و نصیب زناکار سنگ است.40 همچنین آن حضرت‏صلى الله علیه وآله در روز فتح مکه اعلام کرد: - دریافت بهاى شراب و خوک و مردار و بتها و نیز پرداخت پول و اجرت، به کاهن حرام است. - خداوند نخوت و تکبر جاهلیت و افتخار به پدران را از میان برد، زنان نباید بدون اجازه، از مال شوهر خود بخشش کنند. مسلمان را در برابر کافر نباید کشت و هیچ صاحب پیمانى در پیمان نباید کشته شود. اهل دو دین مختلف از یکدیگر ارث نمى‏برند.41 آن حضرت‏صلى الله علیه وآله همچنین در تبوک، برخى دیگر از آداب و سنن منفى جاهلیت را با صراحت و روشنى براى مسلمانان بیان کرد و فرمود: نوحه و زارى از آداب جاهلیت است... مستى پرده‏اى از آتش است. شعر از ابلیس است و شراب، سرچشمه گناه است... بدترین کسبها رباخوارى و خوردن مال یتیم است... ربا خوارى سود دروغ است.42 در همه این موارد، لحن صریح و آشکار و قاطعیت پیامبرصلى الله علیه وآله رویارویى با عناصر منفى فرهنگ جاهلى شایسته توجه است و هیچ انعطاف، تسامح و نرمشى در آن به چشم نمى‏خورد. مشى پیامبرصلى الله علیه وآله این بود که از کارهاى رایج در میان مردم مى‏پرسید، کارهاى نیک را ستایش و کارهاى بد را نکوهش مى‏کرد.43 معصومان‏علیهم السلام بویژه در امور مذهبى و مناسک دینى، قاطعیت به خرج مى‏دادند. به عنوان نمونه على‏علیه السلام در روزى که آیات برائت را براى مردم مى‏خواند، در حالیکه شمشیرش را برهنه کرده بود به خطبه ایستاد و فرمود: دیگر به هیچ وجه، عریانى، اطراف خانه نباید طواف کند و هیچ مشرکى به زیارت خانه نباید بیاید.44 این برخورد على‏علیه السلام با یکى از سنّتهاى زیارتى مشرکان، یعنى عریان طواف کردن، نشانه قاطعیت و جدیت آن حضرت علیه السلام در نفى این سنّت غلط است. در روایت دیگرى مى‏خوانیم که «براء بن عازب» از فردى که از کنار او مى‏گذشت پرسید: قصد کجا دارى؟ وى در پاسخ گفت: رسول خداصلى الله علیه وآله مرا به سوى مردى فرستاده که با زن پدرش پس از او ازدواج کرده است و به من فرمان داده است تا گردنش را بزنم45. برخورد قاطعانه و جدّى پیامبرصلى الله علیه وآله در برابر چنین سنّت غلطى به وضوح به چشم مى‏خورد.
اقدامهاى عملى در فرهنگ‏زدایى
قرآن و معصومان‏علیهم السلام علاوه بر آنکه در گفتار به تبیین حدود و ثغور الهى و رد آداب و سنّتهاى منفى پرداختند، در عمل و رفتار نیز به این مهم همت گماشتند و با اتخاذ روش‏هاى متنوع و عملى، بنیان آداب و رسوم و باورهاى صحیح را پى ریزى کردند. اسلام گاه با گرفتن ضمانتهاى اجرایى از نو مسلمانان، تلاش مى‏کرد زمینه زدودن آداب و سنّتها و باورهاى غلط را فراهم آورد. به عنوان نمونه در «بیعت عقبه» در آغاز پیامبرصلى الله علیه وآله از دوازده تن از انصار پیمان گرفت که از آداب ناپسند جاهلیت دورى کنند.46 این اقدام عملى پیامبرصلى الله علیه وآله نشان مى‏دهد در مواجهه با فرهنگهاى بیگانه، در صورت فراهم بودن زمینه، باید ضمانتهایى براى اجراى موضوعات مورد نظر گرفت، تا امکان عملى شدن این موارد بیشتر فراهم آید. پیامبرصلى الله علیه وآله با توجه به استوارى پیمانها در میان اعراب، از اهالى مدینه براى دورى از آداب و رسوم شرک آلود، پیمان گرفت. گاه نیز پیامبرصلى الله علیه وآله در رویارویى با برخى از ارزشهاى جاهلیت، با اتخاذ روش‏هاى عملى به طرد و نفى آنها مى‏پرداخت. آورده‏اند که پیامبر صلى الله علیه وآله عثمان بن ابى العاص را که جوان‏ترین اعضاى هیئت ثقیف بود، امام جماعت آنان کرد، زیرا او سخت به اسلام علاقمند بود.47 این اقدام عملى و غیر مستقیم پیامبرصلى الله علیه وآله مبنى بر انتصاب یک جوان به این سِمت، اتخاذ موضع در برابر ارزشهایى چون شیخوخیت جاهلى است. از جمله موارد قابل توجهى که در این قسمت باید بدان اشاره کرد، آن است که گاه اسلام براى لغو یک سنّت و رسم دیرپا، ناگزیر از به کارگیرى روش‏هاى خاصى بود. در این موارد، توصیه‏هاى زبانى و گفت‏وگوهاى مستقیم یا غیر مستقیم کارساز نبود. توسل به شیوه‏ها و اقدامات عملى و ضربتى، مؤثرترین راه در برخورد با عناصر فرهنگ بیگانه به نظر مى‏رسد. یکى از سنّتهاى رایج در میان عرب آن روزگار، «پسر خواندگى» یا «تبنّى» بود. این سنّت در میان ملتهاى مترقى آن روز مانند روم و فارس نیز متداول بوده است. آنان نسبت به پسر خوانده، احکام فرزند صلبى را اجرا مى‏کردند و تمام حقوق فرزندى را برایش قائل بودند؛ یعنى به او نیز مانند سایر فرزندان ارث مى‏رسید، او را به نام پدر خوانده مى‏خواندند، همچنین پسر خوانده نمى‏توانست با محارم پدر خوانده ازدواج کند.48 قرآن کریم در آیاتى چند، متعرض این فرهنگ جاهلى مى‏شود و به لغو آن مى‏پردازد و مى‏فرماید: «... و ما جعل ادعیاء کم أبناء کم ذلکم قولکم بأفواهکم...» (احزاب /4). مفاد آیه این است که خداوند فرزند خوانده‏هاى شما را که فرزند خود خوانده‏اید، چنان قرار نداده که احکام فرزندان صلبى در حق آنان جارى باشد. آن‏گاه در ادامه، به بیهودگى و بى اثر بودن این سخن و نگرش عرب اشاره مى‏کند و از آنان مى‏خواهد، فرزند خواندگان را به نام پدرانشان بخوانید و به آنان نسبت دهید. زیرا این عمل به عدالت نزدیکتر است. تعبیر «ادعوهم لآبائهم هو أقسط عنداللَّه...» به روشنى نشان مى‏دهد، عدل و انصاف خداوند تا آنجاست که حتّى نسبت به صدا کردن یا خواندن افراد به نام پدران واقعى شان، حساسیت وجود دارد و تأکید مى‏شود: «فإن لم تعلموا آباءهم فاخوانکم فی الّدین و موالیکم...» اگر پدران پسر خواندگان‏تان را نتوانستید بشناسید، آنان را پسر خود هم نخوانید و به غیر پدرانشان نسبت ندهید، بلکه آنان را برادر خطاب کنید و یا به اعتبار ولایت دینى، ولى خود بخوانید. نکته درخور توجه در این ماجرا، روش لغو و ابطال این سنّت دیرپاى جاهلى به وسیله قرآن است. از آنجا که اعراب، اعتقاد راسخى به حرمت ازدواج با زن (مطلّقه) پسر خوانده و بر عکس ازدواج پسر خوانده با مطلّقه پدر خوانده داشتند و این پیوند را بر خود حرام مى‏دانستند؛ خداوند به شخص پیامبرصلى الله علیه وآله دستور داد تا عملاً به رد این سنّت جاهلى بپردازد. پس از آنکه زید بن حارثه، پسر خوانده پیامبرصلى الله علیه وآله، همسرش را طلاق داد، پیامبرصلى الله علیه وآله مأموریت یافت تا با ازدواج با او، عملاً این سنّت را از میان بردارد.49 آیه 37 سوره احزاب، نمونه خوبى است تا به مردم آن روزگار بفهماند که همسر پسر خوانده محرم نیست و سایر مسلمانان نیز مى‏توانند این‏گونه عمل کنند. ظاهراً فضاى فرهنگى آن روز عرب، به سختى مى‏توانست در هم ریخته شدن این سنّت را بپذیرد؛ این رسم در میان آنان استوار و پا برجا شده بود و زدودن آن دشوار مى‏نمود؛ از این رو قرآن به جاى هر گونه گفت‏وگو و نصیحت، با الگو معرفى کردن پیامبرصلى الله علیه وآله، عملاً این سنّت را شکست. این روش طرح ناگهانى50 و اقدام عملى قرآن در فرهنگ زدایى نشان مى‏دهد، در اصلاح یا رد عناصر منفى فرهنگى، مواجهه قولى و زبانى به تنهایى کار ساز نیست و در مواردى، بدون در نظر گرفتن ملاحظات و بدون هیچ گونه انعطاف پذیرى باید به لغو سنّتهاى غیر مقبول پرداخت و با معرفى الگوهاى مناسب، قاطعانه و در عمل اقدام کرد و در این راه انتقادها و سرزنشها را به جان خرید. در همین ماجرا خداوند، خطاب به پیامبرصلى الله علیه وآله مى‏فرماید: «... و تخشى النّاس و اللَّه احقّ أن تخشاهُ». ترس از مردم این نبوده که آن حضرت‏صلى الله علیه وآله از جان خود مى‏ترسید، بلکه ترس بخاطر خداى سبحان بوده است. پیامبرصلى الله علیه وآله مى‏ترسیده که مردم بخاطر ازدواجش با همسر زید، او را سرزنش کنندو بیمار دلان، جنجال به راه اندازند که چرا همسر پسرت را گرفته‏اى و در نتیجه ایمان عوام مردم سست شود. عتابى که در ظاهر آیه وجود دارد، مى‏خواهد آن حضرت‏صلى الله علیه وآله را نصرت و تأیید کند تا جبران طعن بیمار دلان را بکند.51
روش‏هاى تدریجى
حال که سخن از روش طرح ناگهانى در رویارویى فرهنگى به میان آمد، مناسب است از روش مقابل آن؛ یعنى روش تدریجى یاد کرد و به بررسى شواهد و مصادیقى در این زمینه پرداخت. اتخاذ این روش‏ها به وسیله اسلام نشان مى‏دهد که در مواجهه فرهنگى نمى‏توان به یک روش بسنده کرد؛ بلکه در شرایط گوناگون، به کارگیرى روش‏هاى متنوع و گوناگون ضرورى به نظر مى‏رسد. فلسفه این‏گونه برخوردها، از آنجاست که اسلام براى گذر از مرحله نفى عناصر منفى و رسیدن به مرحله تثبیت ارزشهاى جدید و سازندگى و تعمیق مفاهیم و عناصر فرهنگ اسلامى، بسترها و زمینه‏هاى متفاوت و مناسبى نیاز داشت. از آن جا که هر نوع گسیختگى و انقطاع، خواه ناخواه بر نوعى ارتباط و پیوند با گذشته استوار است؛ تغییر و تحول بنیادین در ارزشها و باورهاى پیشین جاهلى، نیازمند آن بود که روش‏هاى تدریجى به اجرا گذاشته شود. از دیگر سو عادات، در نتیجه کثرت تکرار و مرور زمان رسوخ مى‏یابند و آن‏گاه آیین (صبغه) آن استحکام مى‏پذیرد و در نسلهاى پى در پى ریشه مى‏دواند؛ در این صورت زدودن و زایل کردن آنها دشوار مى‏شود.52 و براى بازداشتن مخاطبان از این عادتهاى دیرین، باید زمینه و مجال کافى براى طرح و تثبیت پیامهاى جدید را فراهم آورد. بویژه اینکه این پیامها، داراى اهمیت و تازگى باشند و براى مخاطبان، غیر مأنوس به نظر برسند. سیره پیامبرصلى الله علیه وآله در مواجهه با مردم و ابلاغ پیام بدانها، نشان مى‏دهد که آن بزرگوار، مراحل مختلف دعوت از خویشان و نزدیکان، دعوت پنهانى و سپس دعوت همگانى را در پیش گرفته و در آموزش احکام و آموزه‏هاى دینى، به مرحله بندى و تدریج توجه داشته است. در روایتى به نقل از ابن عباس مى‏خوانیم: پیامبر خداصلى الله علیه وآله هنگام فرستادن معاذ به یمن، چنین مى‏فرماید: تو نزد مردمى مى‏روى که داراى کتاب هستند، آنان را دعوت کن که به یگانگى خدا و به پیغمبرى محمد صلى الله علیه وآله گواهى دهند، اگر این را پذیرفتند، بگو که خداوند در شبانه روز پنج نماز بر آنان فرض کرده است؛ اگر این را قبول کردند، وجوب روزه ماه رمضان را به آنان ابلاغ کن. هرگاه این را پذیرفتند به آنها بگو، خداوند حج خانه خدا را براى توانمندان واجب کرده است؛ اگر این حکم را نیز قبول کردند آنان را آگاه ساز که باید دولتمردان، صدقه دهند تا به فقراى آنان پرداخت شود.53 اهمیت در پیش گرفتن این روش در مواجهه فرهنگى، از آن روست که اصولاً ابلاغ تدریجى پیام در مخاطبان تأثیر بیشترى مى‏گذارد و زمینه تربیت صحیح‏تر آنان را فراهم مى‏سازد و امکان تفکر، تأمّل و غور و بررسى در موضوع، از آنان سلب نمى‏شود. علاوه بر آن لازمه برخوردهاى تدریجى، برقرارى ارتباط و تعامل بیشتر با مخاطب است. تغییرات یا اصلاحات تدریجى در افراد، زمانى رخ مى‏دهد که ارتباطهاى لازم و مؤثرى با آنان برقرار شود. اسلام در برخورد با برخى عناصر فرهنگى زمان که در میان مردم رسوخ پیدا کرده و بخشى از عادتهاى آنان شده بود، روش‏ها و مقرراتى را در پیش گرفت که به طور غیرمستقیم و تدریجى، به تصحیح یا تلطیف آنها مى‏انجامید. برده دارى یکى از آداب و سنن جاهلى بود که در میان طوایف و اقوام عرب، پیوند خاصى با آن وجود داشت و پیامبرصلى الله علیه وآله نیز نمى‏توانست رسمى را که تا این اندازه در بین مردم رسوخ پیدا کرده بود یکباره منع و لغو کند؛ اما پیامبرصلى الله علیه وآله براى آنکه به تدریج بردگى از میان رود، روش‏هایى براى الغاى بردگى و آزاد شدن بندگان در پیش گرفت 54 و در قول و عمل، سعى در تعدیل روابط بین ارباب و برده کرد و رسمى را که لغو نشد، به نحوى تعدیل و تلطیف کرد. پیامبرصلى الله علیه وآله در موقعیتهاى مختلف نسبت به رعایت حقوق بردگان و نیکى در حق آنان سفارش مى‏کرد. آن حضرت‏صلى الله علیه وآله در خطبه منى اعلام کرد: مردم بندگانتان، آنان را از غذاى خود بخورانید و از لباس خود بپوشانید و اگر خطایى کردند، ببخشید، آنان را بفروشید ولى هرگز عذابشان ندهید.55 پیامبرصلى الله علیه وآله دستور داد در کار برده فروشى، میان پدر و فرزند جدایى نیندازند و بندگان، از لحاظ غذا و پوشش با مالک خود برابر باشند و سفارش فرمود که با آنان به خوبى معامله شود. آزاد کردن بنده را تشویق کرد و آن را وسیله تقرب به خدا شمرد.56 قرآن کریم نیز آزاد کردن بندگان را سفارش و این عمل را در کنار دیگر اعمال نیک یاد کرده است (بلد /13). پیامبرصلى الله علیه وآله در عمل نیز تدریجاً به تعدیل این سنّت پرداخت و با آزاد کردن اسیران و بندگان، الگویى براى تغییر روابط بین ارباب و برده ارائه داد و در زمانى که امکان لغو کامل این رسم وجود نداشت، با توجه به اصول و معیارهاى انسانى و اسلامى، نظام برده دارى را در گفتار و رفتار تضعیف کرد و در جایى که گفتار نیز تأثیر لازم را نداشت. عملاً آخرین راه ممکن، یعنى آزادى اسیران و بندگان را در پیش گرفت. آن حضرت صلى الله علیه وآله در محاصره طائف، فرمود که اعلام کنند هر برده‏اى که از دژ ثقیف بیرون بیاید و تسلیم شود، آزاد خواهد شد.57 همچنین پس از جنگ، ترتیبى در پیش گرفت که همه اسیران، آزاد شوند و اموالشان مسترد گردد.58 مواجهه پیامبرصلى الله علیه وآله با این رسم و سنّت رایج تا بدینجا نیز محدود نمى‏شد، بلکه آن حضرت‏صلى الله علیه وآله به گرامیداشت و تکریم بردگان نیز همت مى‏گماشت و بر این امر توجه فراوان داشت، تا در ارائه اصول و معیارهاى انسانى و اسلامى و در تضعیف یا تعدیل این رسم تأثیر گذار باشد. قرآن کریم در آیه 37 سوره احزاب، به این مطلب اشاره دارد. رسول خداصلى الله علیه وآله زید بن حارثه را که پیشتر برده خودش بود آزاد کرد و فرزند خود گرفت و این یک احسانى بود که پیامبرصلى الله علیه وآله به وى کرد، احسان دیگر آن حضرت صلى الله علیه وآله این بود که دختر عمه خود، زینب دختر جحش را همسر او کرد و پس از اینکه زید همسرش را طلاق داد، رسول خداصلى الله علیه وآله با او ازدواج کرد. قرآن از احسانى که پیامبرصلى الله علیه وآله در حق برده‏اى کرد و پس از آزادى، او را به فرزندى پذیرفت، به «انعمت علیه» تعبیر کرده است.59 در پایان این بحث به یکى از شواهد و مصادیقى اشاره مى‏کنیم که بیشتر قرآن‏پژوهان، از آن به عنوان نمونه‏اى از روش تدریجى قرآن، در برخورد با سنّتهاى جاهلى یاد مى‏کنند و مى‏گویند: قرآن براى پایان دادن به یک رسم و عادت ناپسند اجتماعى که در عین حال به شدت راسخ و رایج بود، زمینه ترک و لغو آن را به تدریج فراهم آورده است. به عنوان مثال قرآن، براى از میان بردن شرب خمر و قمار، در مرحله اول نظر اعراب جاهلى را به موضوع خمر و منشاء آن جلب مى‏کند (نحل /69) و سپس با لحنى آرام و مؤثر، آنان را به اندیشیدن صحیح و تفکرى سنجیده رهنمون مى‏کند و با بیان منافع و مضار شراب و قمار، زیان آن دو را بیشتر از منافع آن مى‏داند. (بقره /219). آن‏گاه در مرحله سوم براى دور نگهداشتن مردم از این آلودگى، محدودیتهاى زمانى در شرب خمر به وجود مى‏آورد (نساء /43) و در مرحله چهارم، پس از اینکه قرآن خود را به هدف نزدیک مى‏بیند، آخرین گام را بر مى‏دارد و با لحن قاطع و خالى از هرگونه مجامله، به تحریم و منع این سنّت مى‏پردازد.60 (مائده /90 و 91). برخى نیز بر شدت رسوخ این سنّت در میان عرب تأکید مى‏کنند و فلسفه تدرّج در حرمت خمر را در این راستا بیان مى‏دارند و بر این باورند که ، قرآن براى دستیابى به مقصد و هدف خود چاره‏اى جز این اقدام تدریجى نداشته است.61 علاّمه جعفر مرتضى عاملى، موضوع اقدام تدریجى در حرمت شرب خمر را رد مى‏کند و در اثبات این مدعا، دلایل و شواهدى مى‏آورد که به ظاهر، منطقى و قابل قبول مى‏رسد. وى نخست روایات و احادیثى را نقل مى‏کند که بر اساس آنها، نخستین چیزى که پیامبرصلى الله علیه وآله پس از پرستش بتان نهى فرموده، شرب خمر بوده است. علاوه بر آنکه شرب خمر از جمله فواحش آشکارى بوده که عرب، نسبت به آثار سوء آن آگاهى داشته است و حرمت آن، در مکه و قبل از هجرت به شکل قاطع و نهایى اعلام شده است. اما به دلیل الفت و دلبستگى عرب و لذتى که از شرب خمر مى‏بردند - با وجود آگاهى از آثار زیانبار آن - ترک آن برایشان سخت و دشوار بود؛ از این رو مخالفت‏ها و اعتراضهایى داشتند و درباره این تحریم، مرتب سؤال مى‏کردند و به حکم خدا تن در نمى‏دادند. قرآن نیز در پاسخ به سؤالات و مخالفت‏هاى آنان، این نهى و تحریم را تکرار و بر آن تأکید مى‏کند و با بیان آثار زیانبار و زشتى شرب خمر، مردم را از ارتکاب این گناه باز مى‏دارد. بنابر این تحریم خمر، یکباره اعلام شده و تدریج در اعلان این حرمت وجود نداشته است.62 صاحب تفسیر المیزان نیز به این مطلب اشاره مى‏کند و حرمت شرب خمر را قبل از هجرت و در مکه مى‏داند.63 قرآن با برخورد یکباره و قاطع خود با این سنّت دیرپاى، مردم را از این عمل باز مى‏دارد ولى در چندین آیه به مجاب کردن و اقناع کسانى مى‏پردازد که لغو این سنّت براى آنان بسیار دشوار و سخت بوده است. قرآن در جهت مبارزه با گناه و فساد اخلاقى و اجتماعى، زشتى و پلیدى و آثار و پیامدهاى مخرّب شراب و قمار را به تصویر مى‏کشد و آن را عملى شیطانى و مایه غفلت از یاد خدا و دشمنى و کینه معرفى مى‏کند. پس از آن آدمیان را به تفکر وا مى‏دارد و عقل و وجدان آنان را مورد سؤال قرار مى‏دهد و مى‏پرسد: «فهل أنتم منتهون» (مائده /91) آیا شما از این گناه دست بردار نیستید.
عدم تشبّه به بیگانه
یکى از اصول و معیارهایى که مورد توجه اسلام بوده، همسان شدن و پیروى از فرهنگ بیگانه است. اسلام، نو مسلمانان را از تقلید از مظاهر فرهنگى غلط بیگانه نهى کرده و خطر گرایش به عناصر فرهنگى را به آنان یادآور شده است. پیامبرصلى الله علیه وآله‏نسبت به ظاهر مسلمانان توجه دارد و از اینکه آنان ظاهر خود را شبیه به مشرکان یا یهودیان و نصارا کنند، نهى مى‏فرماید. در روایتى نقل شده است که پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: موهاى سپید خود را رنگ کنید و خود را شبیه به یهودیان و مسیحیان نسازید.64 همچنین آن حضرت‏صلى الله علیه وآله به مسلمانان دستور داد براى مخالفت با عجمها، موهاى خود را رنگ کنند.65 پیامبرصلى الله علیه وآله در جاى دیگر به مسلمانان سفارش کرده است که سبیل خود را کوتاه کنند و ریشهاى خود را بگذارند و شبیه به مجوس نداشته نباشند. زیرا مجوسان بر خلاف این روش عمل مى‏کردند.66 در روایت دیگرى مى‏خوانیم که پیامبرصلى الله علیه وآله فرمودند: «اکنسوا أفنیتکم و لا تشبّهوا بالیهود»67 همانطور که مى‏بینیم پیامبرصلى الله علیه وآله حتّى نسبت به طرز زندگى و نظافت خانه‏هاى مسلمانان توجه دارد و مراقب است که مسلمانان در این امور، از غیر مسلمانان پیروى و تقلید نکنند. در روایت دیگرى مى‏خوانیم که سلمان با دیدن پیامبرصلى الله علیه وآله بر پاى او افتاد و آن را بوسید؛ اما پیامبرصلى الله علیه وآله او را از این کار بازداشت و فرمود: «یا سلمان لا تصنع بی ما تصنع الأعاجم بملوکها، انا عبد من عبیداللَّه...»68 اى سلمان، با من آنگونه که عجم با پادشاهانشان مى‏کنند رفتار مکن، من بنده‏اى از بندگان خدا هستم... در این ماجرا نیز پیامبرصلى الله علیه وآله با سنّت غلطى که در بین مردم و پادشاهان عجم حاکم بود، مقابله کرده و از اینکه مسلمانان از سنّتها و رسوم بیگانه پیروى و تقلید کنند؛ برحذر داشته است. پیامبرصلى الله علیه وآله و دیگر ائمه‏علیهم السلام با هرگونه عمل کوچک و بزرگى که احتمال گرایش به مظاهر منفى فرهنگى را تقویت، و یا خطر بازگشت مردم به بت پرستى و شرک را گوشزد مى‏کرد، برخورد و به صراحت آن را نهى مى‏کردند. آنان هر جا که احساس مى‏کردند زمینه گرایش به شرک و احتمال لغزش و انحراف نو مسلمانان وجود دارد، به آنان هشدار مى‏دادند. در این جا به یکى دیگر از عادتها و باورهاى حاکم و روش برخورد پیامبرصلى الله علیه وآله با آن اشاره مى‏شود. کفار قریش هر ساله نزد درخت سدر بزرگى به نام «ذات انواط» مى‏رفتند، در پیشگاه آن نذر و قربانى مى‏کردند و سلاح خود را به آن مى‏آویختند و پس از فراغت از حج، به تعظیم این درخت مى‏پرداختند. آورده‏اند که مسلمانان در راهِ رفتن به جنگ حنین، به درخت سدر بزرگى رسیدند، گروهى از آنان از پیامبرصلى الله علیه وآله درخواست کردند، این درخت را هم «ذات انواط» آنان قرار دهد. پیامبرصلى الله علیه وآله از این درخواست ناراحت شد و فرمود: «شما همان چیزى را طلب مى‏کنید که قوم موسى از او خواستند که: «اجعل لنا الهاً کما لهم آلهة قال إنّکم قوم تجهلون» (اعراف /138) اى موسى، همان گونه که براى آن خدایانى است، براى ما ]نیز[ خدایى قرار ده گفت: راستى شما گروهى هستید که نادانى مى‏کنید.»69 چنان که مى‏بینیم در این ماجرا نیز پیامبرصلى الله علیه وآله با هرگونه درخواستى که از آن بوى شرک و پیروى از فرهنگ بیگانه به مشام مى‏رسد، مقابله کرده و حتّى با ذکر شواهد تاریخى به روشنگرى و هدایت اندیشه‏ها پرداخته است. برخورد و مقابله اسلام با عادتها و سنّتهاى چون سحر، فال، کهانت، اعتقاد به چرخش ستارگان و... در همین راستاست. حساسیت و قاطعیت اسلام در مواجهه با شاخص‏هاى اصلى و امور عبادى دیگر ادیان، بیشتر مى‏باشد. پیامبرصلى الله علیه وآله به دلیل اهمیت عبادات اسلامى، نوعاً شاخص‏هاى دیگر ادیان را در این امور نمى‏پذیرد. نقل شده است به منظور فرا خواندن مسلمانان به نماز، برخى پیشنهاد استفاده از بوق را - که مورد استفاده یهودیان بود - دادند، جمعى نیز ناقوس مسیحیان را پیشنهاد کردند، ولى پیامبرصلى الله علیه وآله نپذیرفت.70 این مواجهه نشان مى‏دهد پیامبرصلى الله علیه وآله از شاخصها و مظاهر دینى و فرهنگى بیگانه در امور عبادى استفاده نکرد. همچنین در برخى روایات مى‏خوانیم که پیامبرصلى الله علیه وآله در خانه‏اش هر چه را شبیه صلیب بود از بین برد یا شکل آن را تغییر داد.71
4 - جایگزین‏سازى
اسلام با ارائه احکام و قوانین انسان ساز و هدایت بخش، به منظور اصلاح فرهنگ حاکم و تشکیل نظام ارزشى جدید تلاش کرد و در این مسیر، دو مرحله را در پیش گرفت: 1 - نفى عناصر منفى فرهنگى زمان 2 - اثبات و جایگزینى عناصر جدید، اسلام این مراحل را گاه به‏طور شفّاف و مستقیم و گاه به آرامى و غیرمستقیم انجام داد. اصولاً از میدان به در کردن عناصر منفى فرهنگى، با جایگزینى آنها به وسیله عناصر مثبت و جدید عملى است؛ زیرا مخاطبان پس از رد و طرد عناصر مورد قبول خود، به دنبال شناسایى ارزشها و عناصرى هستند که به جاى عناصر و اجزاء پیشین قرار گیرد. با بعثت پیامبرصلى الله علیه وآله، آداب و ارزشهاى انسانى و اخلاقى، جایگزین سنّتهاى غلط پیشین شد و باورها و نگرشهاى نادرست جاى خود را به اعتقادات و باورهاى صحیح داد. فرهنگ تفاخر به آباء و اجداد و نسب که از مظاهر حیات اجتماعى آن روزگار بود، جاى خود را به فرهنگ تقوى داد و اخوت اسلامى جایگزین اختلافات نژادى و قبیله‏اى شد و ملاک برترى انسان‏ها نه نسب و قبیله، بلکه تقواى الهى معرفى گردید. (حجرات /13) اسلام تلاش کرد تعصب قومى و قبیله‏اى را از عرب بگیرد و تمام عرب را زیر پرچم برادرى وایمان گرد آورد و دین و ایمان و جهاد و سابقه اسلام را فضیلت به شمار آورد. قرآن با نفى پرستش بتها، سنگواره‏ها، ستارگان و کواکب، خدایى را معرفى کرد که با دارا بودن تمام ویژگى‏هاى جلال و جمال به جاى خدایان قبلى، شایستگى پرستش و عبودیت را داراست. دلبستگى و حب فراوان به مال و شهوت و فرزند مورد نکوهش قرار گرفت و به جاى آن نعمت‏ها و لذّت‏هاى اخروى، که برتر و بهتر از لذّت‏هاى دنیوى است، به تقوا پیشگان وعده داده شد. (آل عمران، 14-15) به طور خلاصه براى باورها، ارزشها و آداب و سنّت‏هاى که از سوى اسلام لغو و نهى گردید، جایگزینهایى مناسب و شایسته معرفى گردید. دامنه این جایگزینى‏ها و تغییر و تحولها تا بدانجاست که اسلام حتّى نسبت به نامگذارى اعراب، حساسیت فراوان دارد و در این زمینه نیز دست به تغییر و تبدیل زده است. از آنجا که نامهاى افراد، گروه‏ها و قبایل تا حدود زیادى مى‏تواند نماد اندیشه‏ها و باورهاى آنان باشد، اسلام تأکید دارد نامها و اسامى افراد نیز رنگ و بویى از سنّتها و معیارهاى غلط جاهلى نداشته باشد. اسلام با حذف و رد اسامى‏اى که نشان از ارزشهاى شرک آلود جاهلى داشت، به معرفى نامهاى نیکو و حَسَن پرداخت. اعراب جاهلى، فرزندان خود را به الفاظ و اسامى نامگذارى مى‏کردند که نشان از پرستش بتان داشت. برگزیدن نامهایى چون عبد مناة، عبد العزى، عبدودّ، عبد یغوث، عبد یعوق، عبد شمس، امرى‏ء القیس و... مظهر علاقه و ارتباط نزدیک اینان با بتها و خدایانى بود که مى‏پرستیدند. اسلام با رد این نامها و عناوین، به معرفى اسامى پرداخت که در میان اعراب جاهلى متداول نبود. محمد، على و اسامى دیگرى که با رسول خداصلى الله علیه وآله، صحابه گرانقدر و دین مقدس اسلام ارتباط دارد، از جمله این نامها بود. حتّى عرب در نامگذارى افراد، از اسامى برخى حیوانات نیز استفاده مى‏کرد که اسلام به رد این‏گونه موارد پرداخت. 72 تغییر نام «غاوى بن عبد العزى» به «راشد بن عبد ربه» و «عبد عوف بن اصرم» به «عبداللَّه» به وسیله پیامبرصلى الله علیه وآله، در همین راستاست.73 آن حضرت‏صلى الله علیه وآله حتّى نام «عزیز بن ابوسبره» را به «عبدالرحمن» تغییر داد و فرمود تنها خداوند عزیز است.74 این برخوردها و تغییر نامها نشان مى‏دهد اسلام در مبارزه عملى و همه جانبه با شرک و زدودن مظاهر بت پرستى، تلاش کرد و با نفى عناصر و مؤلفه‏هاى فرهنگى غلط، به اثبات و جایگزینى عناصر جدید دست زد. این تغییر و جایگزینى حتّى در محدوده خطابها، شعارها و تکیه کلامهاى مصطلح در میان عرب نیز به چشم مى‏خورد. به عنوان نمونه در روایتى مى‏خوانیم: به عقیل بن ابى طالب که همسرى از بنى جشم برگزیده بود، گفتند: «بالرّفاه والبنین» او گفت: این چنین نگویید، بلکه مانند پیامبرصلى الله علیه وآله بگویید: «اللهم بارک لهم و بارک علیهم»75 از جمله آداب و سنن اجتماعى عرب جاهلى این بود که به منظور شادباش و تهنیت، براى شخصى که ازدواج کرده بود آرزوى تولد فرزند ذکور مى‏کردند و با بر زبان آوردن اصطلاح «بالرّفاه و البنین» میزان توجه و علاقه خود به فرزند پسر را نشان مى‏دادند. مطالعه آداب و سنن جاهلى نشان مى‏دهد، اعراب توجه و علاقه زیاد به فرزند پسر داشتند. فراوانى پسران همواره از افتخارات بزرگ و نشان نعمت و عزت نزد جاهلیان به شمار مى‏رفت و در مقابل، تولد فرزند دختر ننگ و عار قبیله و مایه حزن و اندوه بود و برخى از قبایل، ترجیح مى‏دادند این ننگ و عار را با زنده به گور کردن دختران خود، از بین ببرند. اعراب جاهلى، وجود پسران را موجب کسب مال و ثروت بیشتر، و به عنوان همراهانى در جنگها و نبردها به شمار مى‏آوردند و حتّى نداشتن فرزند ذکور را مایه ابتر بودن فرد مى‏دانستند. عرب این نسبت را به راحتى به پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله نیز داده و به لحاظ نداشتن پسر، او را ابتر شمرده است. قرآن با رد و نفى نگرشهاى غلط جاهلى، به آنان پاسخى مناسب و در خور داده و در سوره کوثر، این توهم را که چون پیامبرصلى الله علیه وآله پسر ندارد، نسل او از بین مى‏رود و آیین او دوام پیدا نمى‏کند، مردود و باطل شمرده است. پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله با توجه به اقوال و گفتار نو مسلمانان، از هر کلام و سخنى که نشان از سنّتها و آداب غلط جاهلى داشته باشد نهى کرده و از هر حرکتى که فرهنگ بیگانه را احیا کند، برحذر داشته است. از این رو آن حضرت‏صلى الله علیه وآله به این تکیه کلام اعراب جاهلى توجه کرده و به معرفى کلامى نیکو و زیبا پرداخته است؛ سخنى که در آن رنگ و بوى سنن جاهلى وجود نداشته باشد. از این رو در روایت مى‏خوانیم: أن النبى کان اذا رفّأ قال «بارک اللَّه لکم و بارک علیکم و جمع بینکما فى خیر»76 پیامبرصلى الله علیه وآله براى گفتن تبریک ازدواج به دو زوج، مى‏فرمود: خداوند بر شما مبارک گرداند و میان شما را با خیر و نیکى جمع کند. پیامبرصلى الله علیه وآله نه تنها نسبت به کلمات و سخنانى که نشان از باورها و ارزشهاى غلط جاهلى داشت، حساسیت نشان مى‏داد، بلکه به کلماتى که مى‏تواند جایگزین بهتر و مناسب‏ترى داشته باشد، توجه داشت و به معرفى این‏گونه موارد مى‏پرداخت. به عنوان نمونه، اسعد بن زراره در مکه به پیامبرصلى الله علیه وآله رسید و گفت: «أنعم صباحاً» (این اصطلاح را اعراب به جاى سلام به کار مى‏بردند) رسول خداصلى الله علیه وآله به او عرضه داشت: خداوند چیزى بهتر از این به ما داده است که سلام اهل بهشت است، بگو: «السلام علیکم»77 در قرآن کریم نیز به نمونه‏هایى از این جایگزینى‏ها اشاره شده است. در آیه 104 از سوره بقره، خداوند، نو مسلمانان را مخاطب قرار داده و فرموده است: «یا أیها الّذین آمنوا لا تقولوا راعناً و قولوا اُنظرنا و اسمعوا و للکافرین عذاب الیم» اى کسانى که ایمان آورده‏اید، نگویید «راعنا» و بگویید «انظرنا» و ]این توصیه[ را بشنوید و ]گرنه[ کافران را عذابى دردناک است. جمله «راعنا» که یهود در مقابل پیامبرصلى الله علیه وآله به کار مى‏برد، معنایى شبیه به جمله «واسمع غیر مسمع» دارد. این معنى در آیه 46 از سوره نساء مورد اشاره قرار گرفته است. خداوند در این آیه مى‏فرماید: برخى از آنان که یهودى‏اند، کلمات را از جاهاى خود بر مى‏گردانند و با پیچاندن زبان خود و به قصد طعنه زدن در دین اسلام، (با در آمیختن عبرى به عربى) مى‏گویند: «شنیدیم و نافرمانى کردیم و بشنو (که کاش) ناشنوا گردى». و نیز (از روى استهزا مى‏گویند): «راعنا» (که در عربى یعنى به ما التفات کن ولى در عبرى یعنى خبیث ما) و اگر آنان مى‏گفتند: «شنیدیم و فرمان بردیم و بشنو و به ما بنگر» قطعاً براى آنان بهتر و درست‏تر بود؛ ولى خدا آنان را به علت کفرشان لعنت کرد، در نتیجه جز (گروهى) اندک ایمان نمى‏آورند. خداوند در آیه 104 از سوره بقره، مسلمانان را از به کار بردن این تعبیر نهى مى‏کند. این معنى با آنچه در شأن نزول آیه نقل کرده‏اند نیز تطبیق دارد. هرگاه پیامبرصلى الله علیه وآله سخنى به مسلمانان مى‏گفت، عرض مى‏کردند: «راعنا یا رسول اللَّه» یعنى به ما مهلت ده و توجه فرما تا مطلب تو را بفهمیم، این عبارت در لغت یهود معنى دشنام داشت؛ ازین‏رو آنان موقعیت را غنیمت مى‏شمردند و با آن، پیغمبرصلى الله علیه وآله را مخاطب مى‏ساختند واین طور وانمود مى‏کردند که مقصودشان اظهار ادب است، ولى در حقیقت، هدفشان دشنام بود و معناى آن در نظر آنان این بود: «اسمع لا اسمعت» (بشنو که هرگز نشنوى... یا بشنو که هرگز کسى حرف تو را نشنود)78 قرآن کریم با بیان این روش ناپسند یهود، مسلمانان را از همسان شدن به بیگانه و بر زبان آوردن تعبیرها و تکیه کلام آنها بر حذر مى‏دارد و تعبیرى مناسب نیز، در جایگزینى آن معرفى مى‏کند. خداوند به مسلمانان دستور مى‏دهد به جاى آن، کلمه «انظرنا» را بر زبان آورند، تا هم مقصود آنان را برساند و هم زمینه سوء استفاده دشمن، از میان برود. از دیگر موارد، موضوع تعویذهاى رایج در میان عرب جاهلى است که اسلام به تصحیح و معرفى جایگزین در این مسائل نیز پرداخته است. ذیلاً به توضیح بیشترى در این زمینه مى‏پردازیم: اعراب جاهلى به دلیل بساطت ذهنى، طى مسافتهاى طولانى در بادیه و وحشت و هراسى که زندگى در صحرا ایجاد مى‏کرد، به باورهاى خاصى معتقد بودند و پدیده‏هایى چون جن و غول و شیاطین و... در نظر آنان جایگاه خاصى داشت. اینان در هنگام سفرهاى شبانه خود در صحراها و بیابانها و در حین ترس و وحشت، جملاتى از قبیل «أعوذ بسید هذا الوادى» را بر زبان جارى مى‏کردند و از شر سفیهان جنى و جانوران، به عزیز آن بیابان که سرپرست جنیان بود، پناه مى‏بردند. پناه بردن عرب به جن، تنها محدود به زمانها و مکانهاى خاص نبود، بلکه در شرایط دیگر نیز، استعاذه آنان به موجوداتى بود که شایستگى نداشتند.79 قرآن و پیامبرصلى الله علیه وآله در مواجهه با این باورهاى جاهلانه عرب، به هدایت و جایگزین کردن الگوها و معیارهاى مناسب پرداخته و نگرشهاى غلط آنان را تصحیح کرده است. قرآن کریم در چند مورد متعرض این باورهاى عرب شده و با معرفى خداوند که خالق و آفریننده انس و جن و همه موجودات عالم است، تنها او را شایسته پناه بردن مى‏داند. او کسى است که بندگان را از شرور و آفات حفظ مى‏کند و در پناه خود مى‏گیرد. از این رو موجودات دیگر که خود مخلوق و محتاج خداوند هستند، نمى‏توانند مخلوقات دیگر را حفظ کنند. قرآن با فرو فرستادن سوره فلق و ناس و تلقین آن به رسول خداصلى الله علیه وآله به طور غیرمستقیم به نومسلمانان آموزش داده است که از شر مخلوقات (من شر ما خلق) و تاریکى شب (و من شرّ غاسقٍ اذا وقب) به خدا پناه برند. این تعلیم، در حقیقت به عنوان جایگزینى براى شیوه معمول عرب (استعاذه به جن)، بر پیامبرصلى الله علیه وآله فرو فرستاده شده و به منظور تصحیح و جایگزینى عناصر منفى فرهنگ جاهلى القا گردیده است. قرآن کریم در آیه‏اى دیگر، موضوع استعاذه به خداوند از شر شیاطین را مورد تأکید قرار داده و فرموده است: «و قل ربّ أعوذ بک من همزات الشیاطین و أعوذ بک ربّ أن یحضرون» (مؤمنون /97-98) و بگو پروردگارا، از وسوسه‏هاى شیطانها به تو پناه مى‏برم و پروردگارا از اینکه (آنها) پیش من حاضر شوند به تو پناه مى‏برم. از مجموع روایات و احادیث مربوط به خاصیتهاى آیات و سوره‏هاى قرآنى، در شفاى بیماریها و رفع ترس و نگرانى و... مى‏توان دریافت (صرف نظر از محتوا و اعتبار سندى برخى از آنها این روایات، بى توجه به این عادت و سنّت عرب جاهلى نبوده‏اند. این نقلها که تحت عنوان «فضایل السّور و الآیات» در متون و نصوص دینى گزارش شده است، استعاذه عرب به موجودات و مخلوقاتى چون ارواح و جن را، به استشفا به قرآن و استعاذه به خداوند، تبدیل مى‏کند. این‏گونه روایات بر این تأکید دارد که تلاوت قرآن و استعاذه به خداوند، موجب درمان دردها و بیماریها، رفع ترس و وهم و... است.
پی نوشت ها
________________________________________
× در این مقاله به منظور اتقان و تکمیل بحثها، علاوه بر قرآن، شواهد و مصادیقى از سنّت و سیره معصومان‏علیهم السلام نیز نقل شده است. 1 - جهت اطلاعات بیشتر ر.ک: الاطرقجى، التشبیهات القرآنیه و البیئة العربیة، 2 - ر.ک: حجتى، سید محمد باقر، کاوشهایى در علوم قرآنى، اسباب النزول، چاپ اول، تهران، وزارت ارشاد اسلامى، 1365 ه.ش /20. 3 - ر.ک: پویا زاده، اعظم، مواجهه قرآن با فرهنگ مسیحیت، رساله دوره دکترى قرآن و حدیث، دانشگاه تربیت مدرس /1 و 2. 4 - واقدى، محمد بن عمر، المغازى، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1409 ه.ق، 715/ 2 5 - همان،/ 818 6 - جواد، على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، چاپ اول، بیروت، دارالعلم للملایین، 1970 ه.ش، 344 / 6 7 - همان، 643 / 1. 8 - دروزة، محمد عزّه، عصر النبى و بیئتهُ قبل البعثة، چاپ دوم، بیروت، دارالیفیظة العربیة، 1964 م، /258. 9 - طبرسى، ابوعلى فضل بن حسن، مجمع البیان، چاپ دوم، بیروت، دارالمعرفة، 1408 ه.ق، 586 /1. 10 - ر.ک: ابن هشام، السیرة النبویة، بیروت، المکتبة العلمیة، بى تا، 130/ 1. 11 - همان، 412/ 4. 12 - واقدى، محمد بن عمر، المغازى، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1409 ه.ق، 868/2. 13 - ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، داراحیاء التراث العربى، 1417 ه.ق، 230/1. 14 - ر.ک: امین، سید محسن، سیره معصومان‏علیهم السلام، ترجمه على حجتى کرمانى، چاپ دوم، تهران، سروش، 1376 ه.ش، 3/1، ص 14. 15 - نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدى، چاپ سیزدهم، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1377 ه.ش، نامه 329/ 53. 16 - طبرسى، ابوعلى فضل بن حسن، إعلام الورى بأ علام الهدى، المکتبة العلمیة الاسلامیة، 1338 ه.ق/132 17 - طباطبایى، محمد حسین، المیزان، ترجمه محمد باقر موسوى همدانى، بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبایى، 1373 ه ش، 261/9. 18 - ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبرى، داراحیاء التراث العربى، 1417 ه.ق، 341/2. 19 - ر.ک: جواد، على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، 685/ 4 و آلوسى بغدادى، سید محمود، بلوغ الارب فى معرفة احوال العرب، چاپ سوم، مصر، دارالکتب العربى، ج 385 /1 و 386. 20 - ر.ک: مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، چاپ دوم، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ه.ق، 157 /73. 21 - جهت توضیحات بیشتر ر.ک: جواد على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، 533/5 و 540. 22 - ر.ک: همان، 537/5 و 538. 23 - ر.ک: همان، 534/5. 24 - ر.ک: همان، /535 و طباطبایى، المیزان، 402/4 25 - ر.ک: جواد على المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، 538/5 و 539. 26 - ر.ک: همان، /546. 27 - ر.ک: سوره بقره، آیه 221. 28 - ر.ک: جواد على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام 551/5 و 552 29 - همان، /556. 30 - طباطبایى، محمدحسین، المیزان 342/2. 31 - جواد على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، 562/5. 32 - سوره نساء، آیه 12 و 176. 33 - جواد على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، 351/6 و 355. 34 - ابن کلبى، هشام بن محمد، الاصنام، ترجمه سید محمد رضا جلالى نائینى، چاپ دوم، تهران، نشر نو، 1364 ه.ش، 102 و 103. 35 - ر.ک: ابن هشام بن محمد، 411/4 و 436. 36 - همان، /413. 37 - طباطبایى، محمد حسین، 255/5. 38 - ر.ک: المیزان، یعقوبى احمد بن اسحاق، تاریخ الیعقوبى، چاپ اول، منشورات مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت، 1414 ه.ق، 411/1 39 - نهج البلاغه، خطبه 58/ 79 40 - ر.ک: ابن هشام الاصنام، 603/4 و 605، واقدى، محمد بن عمر، مغازى، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1409 ه.ق، 835 2 و 864. 41 - ر.ک: واقدى، محمد بن عمر، المغازى، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1409 ه.ق، 835/2 و 864. 42 - ر.ک: همان، 1016/3. 43 - ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، داراحیاء التراث العربى، 1417 ه.ق، 205/1. 44 - همان، 334/2 و طباطبایى، المیزان، 249/9. 45 - ر.ک: ابن ماجه، الحافظ ابى عبداللَّه محمد بن یزید قزوینى، سنن، داراحیاء التراث العربى، 275 م، 869/ 2 46 - ابن هشام، السیرة النبویة، بیروت، المکتبة العلمیة، بى تا، 433/2. 47 - ر.ک: واقدى، محمد بن عمر، المغازى، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1409 ه.ق، 968/3. 48 - ر.ک: دروزة، محمد عزّه، عصر النبى و بیئتهُ قبل البعثه، چاپ دوم، بیروت، دارالیفیظة العربیة، 1964 م /256 و طباطبایى، المیزان، 430/16. 49 - همان، /257. 50 - در روش طرح ناگهانى، پیام فرهنگى سریع و شتابان ارائه مى‏شود، آن‏چنان که مخاطب، تنها فرصت دریافت آن را در حافظه خود مى‏یابد. به طورى که در زمان طرح، امکان فهم کامل و تحلیل پیام را پیدا نمى‏کند؛ اما به طور طبیعى پس از پایان آن، پیام ذخیره شده در ذهن، به تدریج تحلیل شده و تأثیر خود را بر جاى مى‏نهد (عباسى مقدم، مصطفى، اسوه‏هاى قرآنى و شیوه‏هاى تبلیغى آنان و مقایسه آنها با شیوه‏هاى شناخته شده تبلیغ در جهان امروز، رساله دکترى علوم قرآن و حدیث، دانشگاه تربیت مدرس، 1376 ه.ش، ص 372). 51 - ر.ک: طباطبایى، محمد حسین، المیزان، ترجمه محمد باقر موسوى همدانى، بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبایى، 1373 ه.ش، 503 /16. 52 - ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گناآبادى، چاپ هشتم، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1375 ه.ش، 795/2. 53 - بلاذرى، ابوالحسن، فتوح البلدان، قم، منشورات الارومیه، 1404 ه.ق/83 54 - ر.ک: حسن حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ نهم، سازمان انتشارات جاویدان، 1376 ه. ش . 55 - ابن سعد، محمد الطبقات الکبرى، داراحیاء التراث العربى، 1417 ه.ق، 342/2 و 343. 56 - حسن حسن ابراهیم، حسن، تاریخ سیاسى اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ نهم، سازمان انتشارات جاویدان، 1376 ه.ش، 494/1. 57 - همان،/329. 58 - ابن هشام، السیرة النبویة، بیروت، المکتبة العلمیة، بى تا، 489/4 و واقدى، 183/1. 59 - ر.ک: طباطبایى، محمد حسین، المیزان، ترجمه محمد باقر موسوى همدانى، بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبایى، 1373 ه.ش، 503/16. 60 - ر.ک: حجتى، سید محمد باقر، پژوهشى در تاریخ قرآن کریم، چاپ چهارم، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1366 ه.ش/49. 61 - ر.ک: دروزة، محمد عزّه، عصر النبى بیئتهُ قبل البعثه، چاپ دوم، بیروت، دارالیفیظة العربیة، 1964 م/ 135. 62 - ر.ک: عاملى، جعفر مرتضى، الصحیح من سیرة النبى الاعظم‏صلى الله علیه وآله وسلم، 43/4 و 48. 63 - ر.ک: طباطبایى، محمد حسین، المیزان، ترجمه محمد باقر موسوى همدانى، بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبایى، 1373 ه.ش، 210 .209/6. 64 - ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، داراحیاء التراث العربى، 1417 ه.ق، 214/1 65 - همان/ 213. 66 - همان/ 219 و مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار 298/73. 67 - مجلسى، محمدباقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، چاپ دوم، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ه.ق، 176/73. 68 - همان/63. 69 - ر.ک: ابن هشام، السیرة النبویة، بیروت، المکتبة العلمیة، بى تا، 442/4. 70 - ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، داراحیاء التراث العربى، 1417 ه.ق، 119/1. 71 - همان، 186/1. 72 - ر.ک: جواد على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، چاپ اول، بیروت، دارالعلم للملایین، 1970 ه.ش، 656/4. 73 - ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، داراحیاء التراث العربى، 1417 ه.ق، 149/1. 74 - همان/157. 75 - ابن ماجه، الحافظ ابى عبداللَّه محمد بن یزید قزوینى، سنن، داراحیاء التراث العربى، 275 م، 614/1. 76 - همان 77 - طبرسى، اعلام الورى،/67. 78 - طباطبایى، محمد حسین، المیزان، ترجمه محمد باقر موسوى همدانى، بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبایى، 1373 ه. ش، 339/1. 79 - ر.ک: دروزة، محمد عزّه، عصر النبى و بیئتهُ قبل البعثه، چاپ دوم، بیروت، دارالیقیظة العربیة، 1964 م /619 و طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان، 191/20.
 

تبلیغات