آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۶

چکیده

قرآن کریم، ضمن تأکید بر تأثیر تعالیم دینی در ایجاد روابط مسالمت آمیز و همگرایی میان متدینان ادیان گوناگون، از سر پیچی اهل کتاب از این پیام و تخاصمات آنها با یکدیگر بارها سخن گفته است و با یادآوری درگیری های یهود و مسیحیان با یکدیگر و خصومت های ایشان به مسلمانان هشدار می دهد. این نوشتار با نگاه تاریخی به درگیری های اهل ادیان گوناگون به ریشه یابی این خصومت ها از منظر قرآن می پردازد، و در ادامه با تأکید بر اینکه پیام اصلی مسیح، دعوت به محبت بوده است، دگرگونی و افول ارزشها در میان مسیحیان را بررسی کرده است و عوامل آن را موارد زیر می داند: باور به الوهیت مسیح، انکار شریعت، اختیارات و اقدامات کلیسا و ... در پایان یادآور شده که پیام قرآن به اهل کتاب برای پایان دادن به خصومتها و تنشها، بازگشت به عدالت در پرتو توحید و دوری از قوانین خود ساخته بشری است.

متن


قرآن کریم در آیه های بسیاری همسویی ادیان گوناگون الهی را یادآور شده و آیینهای آسمانی را دارای یک آبشخور و خاستگاه معرفی می کند که در آموزه ها و گزاره ها نیز نقاط اشتراک فراوان دارد. این نکته را در نوشتاری پیش از این به بررسی نشستیم که در شماره پیشین همین فصلنامه با عنوان «اصول و خاستگاه های مشترک ادیان» درج گردیده بود. قرآن همچنین در کنار تأکید برکارآیی تعالیم دین در ایجاد روابط سالم و متکی بر روحیه عدالت خواهی و همگرایی بین متدینان، از نافرمانی آنان در برابر پیام آسمانی و تخاصم های درونی شان نیز بارها سخن گفته است. بر پایه گزارش قرآن، پیروان هر آیینی نه تنها با تابعان شریعت دیگر که میان خود نیز به صورت جنگ سرد یا درگیری مسلحانه، دشمنی داشته اند. یهودیان، هم با مسیحیان رابطه خصمانه داشته و هم با یکدیگر، مسیحیان نیز هم به رویارویی با پیروان موسی(ع) ادامه می دادند و هم در آتش تفرقه داخلی می سوخته اند و در همین زمان هر دو گروه در جبهه نبرد با مسلمانان نیز حضور داشته اند. گویا قرآن از ناحیه مسلمانان نیز نگران است و آنان را از گرایش به خصومت با پیروان سایر ادیان و درگیری ها و خصومت های داخلی پرهیز می دهد. برخی از هشدارهای قرآن را در این زمینه می نگریم: «و ما اختلف الذین أوتوا الکتاب إلاّ من بعد ما جاءهم العلم بغیاً بینهم» آل عمران/19 پس از دریافت علم، اهل کتابهای آسمانی با الهام از روحیه تجاوز و حسادت، اختلاف را پیشه نمودند. «و قالت الیهود لیست النصاری علی شیء و قالت النصاری لیست الیهود علی شیء وهم یتلون الکتاب» بقره/113 یهودیان گفتند مسیحیان بر حق نیستند و ترسایان گفتند یهودیان بر حق نیستند؛ در صورتی که آنان کتاب آسمانی را می خواندند. «و قالت الیهود یدالله مغلولة… و ألقینا بینهم العداوة و البغضاء إلی یوم القیامة» مائده/64 و یهود گفتند: دست خدا بسته است… و تا روز قیامت میانشان دشمنی و کینه افکندیم. «قتل أصحاب الأخدود. النار ذات الوقود. إذ هم علیها قعود. و هم علی ما یفعلون بالمؤمنین شهود» بروج/4ـ7 مرگ بر آدم سوزان خندق؛ همان آتش مایه دار و انبوه، آن گاه که آنان (یهودیان) بالای آن [خندق به تماشا] نشسته بودند و خود بر آنچه برسر مؤمنان [مسیحی] می آوردند گواه بودند. «و من الذین قالوا إنّا نصاری أخذنا میثاقهم فنسوا حظّاً ممّا ذکّروا به فأغرینا بینهم العداوة و البغضاء إلی یوم القیامة» مائده/14 ازکسانی که گفتند ما نصرانی هستیم، پیمان گرفتیم، پس آنها بخشی از آنچه را که بدان اندرز داده شده بودند فراموش کردند، ما هم میان ایشان تا روز قیامت دشمنی و کینه افکندیم. «و قالوا لن یدخل الجنة إلاّ من کان هوداً أو نصاری» بقره/111 و گفتند هرگز کسی جز یهودی و مسیحی به بهشت نمی رود. «لتجدنّ أشدّ الناس عداوة للذین آمنوا الیهود و الذین أشرکوا و لتجدنّ أقربهم مودة للذین آمنوا الّذین قالوا إنّا نصاری» مائده/82 یقیناً یهودیان و مشرکان را دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان خواهی یافت و قطعاً کسانی را که گفتند: ما نصرانی هستیم، نزدیک ترین مردم در دوستی با مؤمنان خواهی یافت. «یا أیها الذین آمنوا لاتتخذوا بطانة من دونکم لایألونکم خبالاً ودّوا ما عنتّم قد بدت البغضاء من أفواههم و ما تخفی صدورهم أکبر قد بینا الآیات إن کنتم تعقلون. ها أنتم أولاء تحبّونهم و لایحبّونکم و تؤمنون بالکتاب کلّه و إذا لقوکم قالوا آمنّا و إذا خلوا عضّوا علیکم الأنامل من الغیظ قل موتوا بغیظکم إنّ الله علیم بذات الصدور. إن تمسسکم حسنة تسؤهم و إن تصبکم سیئة یفرحوا بها و إن تصبروا و تتقوا لایضرّکم کیدهم شیئاً إنّ الله بما یعملون محیط» آل عمران/118ـ120 مؤمنان! از غیرخودتان همراز مگیرید، آنان از هیچ نابکاری در حق شما کوتاهی نمی ورزند، آرزو دارند که در رنج افتید، دشمنی از لحن و سخنشان آشکار است و آنچه در سینه هاشان نهان می دارند بزرگ تر است، در حقیقت نشانه ها را برای شما بیان کردیم اگر تعقل کنید. هان شما کسانی هستید که آنان را دوست دارید و آنان شما را دوست ندارند، و شما به همهٌ کتابها ایمان دارید، و چون با شما برخورد کنند، گویند: ایمان آوردیم، و وقتی با هم خلوت کنند از شدت خشم بر شما سرانگشتان خود را می گزند. بگو با خشم خود بمیرید که خدا به راز درون سینه ها داناست. اگر به شما خوشی رسد آنان ناخوشنود می شوند و اگر به شما گزندی رسد بدان شاد گردند، و اگر صبر کنید و پرهیزگاری پیشه کنید نیرنگ شان هیچ زیانی به شما نمی رساند، یقیناً خداوند به آنچه انجام می دهند احاطه دارد. قرآن علاوه بر گزارش مواضع خصمانه پیروان ادیان پیشین که یقیناً آمیخته با هشدار و بیدار باش به مسلمان است، با صراحت نیز خطاب به آنان می گوید: «و لاتکونوا کالذین تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جاءهم البینات و اولئک لهم عذاب عظیم» آل عمران/105 و چون کسانی مباشید که پس از آمدن دلایل روشن برای شان، پراکنده شدند و با هم اختلاف پیدا کردند و برای آنان عذاب سهمگینی است. «ولاتجادلوا أهل الکتاب إلاّ بالّتی هی أحسن إلاّ الذین ظلموا منهم» عنکبوت/46 با اهل کتاب جز با شیوه برتر و نیکوتر به مجادله نپردازید؛ مگر با آن دسته از آنان که ستم کرده اند. «و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لاتعتدوا إن الله لایحبّ المعتدین» بقره/190 و در راه خدا، با کسانی که با شما می جنگند بجنگید، و از اندازه فراتر نروید؛ زیرا خداوند تجاوزکاران را دوست نمی دارد.
نبرد متدینان، به روایت تاریخ
کتب تاریخ نیز همسو با قرآن به گزارش خصومت متدینان پرداخته و از درگیری های خونین یهودی با یهودی، مسیحی با مسیحی و مسیحی با مسلمان سخن می گوید: پیش از میلاد مسیح، اختلافات دو فرقه معروف یهودی (صدوقیان و فریسیان) درگیری های خونین داخلی را در پی آورد و زمینه سلطه روم را بر فلسطین در سال 63پیش از میلاد فراهم ساخت.1 ذونواس پادشاه یهودی در یمن (قرن ششم میلادی) در واقعه نجران دوازده هزار و به قولی هفتاد هزار مسیحی را به جرم پایبندی به دین مسیح طعمه آتش نمود.2 تمام مسیحیان روم در سال 155میلادی در اثر دسایس خاخام یهودی و فرمان امپراطور قتل عام شدند و در سال 214میلادی دویست هزار مسیحی توسط یهود در روم و قبرس به قتل رسیدند.3 با اقتدار مسیحیت در پی مسیحی شدن امپراطور روم (قسطنطین) در سال 312میلادی جدال بین یهودیان و مسیحیان شدت یافت و نزاع آنها در طول قرون وسطی رو به افزونی و شدت نهاد و به خونریزی و زد و خوردهای شدید انجامید.4 در جنگهای صلیبی که در اروپا بر ضد غیرمسیحیان قیام نموده بودند، به خصومت با یهود نیز برخاستند و آنها را طعمه هلاک و دمار ساختند، جنبش ضد یهودی از آلمان شروع شد و کشتارهای دستجمعی از آن کشور به دیگر ممالک اروپا سرایت کرد، غالباً پس از قتل عام ها بازماندگان را محکوم به تبعید از کشور خود می کردند و در سال 1290 از خاک انگلیس و بعد در سال 1295 در فرانسه، سپس در اسپانیا و سایر کشورها، آنها را از سرزمین های خود اخراج کردند.5 در سال 1182میلادی عوام الناس یونانی (مسیحی) قسمتی از نژاد لاتین را که در قسطنطنیه سکونت داشتند به صورت دستجمعی کشتند و بیماران آنها را سربریدند و چندین هزار زن و بچه را به غلامی فروختند. این دو نژاد مسیحی دیانت، همدیگر را متهم به ارتداد می نمودند.6 طبق گزارش سفیر پاپ از جنگ با اهالی جنوب فرانسه به جرم ارتداد آمده است: «شهر (بزیه) دو سه ساعته قبضه شد، کسان ما که نه به مقام توجهی می کردند نه به سن، نه از مرد می گذشتند نه از زن، قریب بیست هزار نفر را کشتند و شهر را به تاراج و آتش سپردند.»7 کینه توزی های اهل کتاب با مسلمانان در مسیر تاریخ نیز وحشتناک و بسی تأسف بار است. لشگرکشی دنیای مسیحیت بر ضد مسلمانان و تصاحب فلسطین تحت عنوان جنگ صلیبی که دو قرن ادامه یافت مایه سرافکندگی اروپاست و عامل بیداری و اندرزگیری مسلمانان، تمام رخدادهای این جنگ خواندنی و عبرت آموز است و حاکی از دشمنی شدید اهل کتاب! در جنگ سوم صلیبی، پادشاه انگلیس 2600 مسلمان را به دلیل سرموقع نرسیدن «فدیه» آنها سر برید.8 در گزارشی از خود جنگجویان مسیحی آمده است: «کسان ما، در رواق سلیمان و در معبد در لجه ای از خون مسلمانان می تاختند و خون تا زانوی مرکب می رسید… ده هزار مسلمان در معبد قتل عام شد و هر کس در آنجا تا بند پایش را خون می گرفت. از کفار هیچ کس جان نبرد و حتی زن و اطفال خردسال را هم معاف ننمودند».9 ماجرای مستشرقان و استعمار با گونه های مختلفش و نیز قصه ذبح فلسطین با حمایت جهان مسیحیت و قساوت صهیونیست ها، نمونه های تلخ دیگری است در راستای ریشه یابی خصومت پیروان ادیان.
ریشهٌ خصومتها از منظر قرآن
از منظر قرآن، رسالت تمام پیامبران جامه عمل پوشاندن به آیین و روش زندگی بوده است که حلال خواری و نیک رفتاری را در حیات فردی و اجتماعی تأمین می نماید، چنین محصولی خمیرمایه اصلی و عمده شکل گیری جامعه پیراسته از کینه توزی و خصومت ورزی به حساب می آید. ولی دینداران و پیروان پیامبران نه به وحدت آیین آنها اهتمام قائل شدند و نه روش زندگی شان را الگوی زندگی خود قرار دادند، بلکه هر گروه برای خود آیین و روشی را تدارک دیده و دوستی ها و دشمنی ها را بر پایه آن تنظیم نمودند. «یا أیها الرّسل کلوا من الطیبات واعملوا صالحاً إنّی بما تعملون علیم. و إنّ هذه أمّتکم أمّة واحدة و أنا ربّکم فاتّقون. فتقطّعوا أمرهم بینهم زبرا کلّ حزب بما لدیهم فرحون» مؤمنون/53 هان ای رسولان از خوردنی های دلپذیر بخورید و کار شایسته کنید، همانا من به آنچه می کنید آگاهم، و همانا این روش شما است، روش یگانه، و من پروردگار شمایم پس از من پروا کنید، پس [انسانها] کار دین خود را در میان خویش قطعه قطعه کردند [و دسته دسته شدند] در حالی که هر گروهی به آنچه نزدشان بود شادمان بودند. شکل گیری گروه های فکری ـ مذهبی در جامعه دینداران، از نگاه قرآن متکی بر انتخاب آگاهانه یا حسودانه دست اندرکاران فهم دین، خوش باوری توده مردم، تفسیر ناروای کتب آسمانی و جاسازی دست نوشته ها به جای سخنان الهی در گذشته می باشد. در حقیقت سهل انگاری و خوشبینی بیش از حد افراد عادی و مسؤولیت ناشناسی متولیان دین بیشترین نقش را در انزوای دین انبیا و جایگزینی ادیان پنداری دارد. در قرآن می خوانیم: «و ما اختلف الذین أوتوا الکتاب إلاّ من بعد ما جاءهم العلم بغیاً بینهم» آل عمران/19 کسانی که کتاب در دسترس ایشان قرار گرفت، در اثر حسادت از دریافت علم به اختلاف پرداختند. «و إذ أخذ الله میثاق الّذین أوتوا الکتاب لتبیننّه للناس و لاتکتمونه فنبذوه وراء ظهورهم و اشتروا به ثمناً قلیلاً» آل عمران/187 به یادآور، هنگامی را که خداوند از کسانی که به آنان کتاب داده شده پیمان گرفت که حتماً باید آن را برای مردم به صورت واضح بیان کنید و کتمانش نکنید، پس آن کتاب را پشت سر انداختند و در برابر آن بهایی ناچیز به دست آوردند. «فبما نقضهم میثاقهم لعنّاهم و جعلنا قلوبهم قاسیة یحرّفون الکلم عن مواضعه و نسوا حظّاً ممّا ذکّروا به» مائده/13 در اثر پیمان شکنی لعنت شان کردیم و دلهاشان را سخت گردانیدیم، به گونه ای که به تحریف معنایی کلمه ها روی آوردند و بخشی از اندرزهای داده شده را فراموش نمودند. «أفتطمعون أن یؤمنوا لکم و قدکان فریق منهم یسمعون کلام الله ثمّ یحرّفونه من بعد ما عقلوه و هم یعلمون» بقره/75 آیا طمع دارید که آنان به شما ایمان بیاورند، با اینکه گروهی از آنان سخنان خدا را می شنیدند سپس آن را بعد از فهمیدنش تحریف می کردند و خودشان هم می دانستند. «و إن منهم لفریقاً یلوون ألسنتهم بالکتاب لتحسبوه من الکتاب و ما هو من الکتاب و یقولون هو من عندالله و ما هو من عندالله و یقولون علی الله الکذب و هم یعلمون» آل عمران/78 گروهی از اهل کتاب زبان شان را به کتاب می پیچانند تا مطلب بر تافته شده را از کتاب آسمانی پندارید؛ در صورتی که از کتاب نیست، و می گویند آن از جانب خداست؛ در حالی که از جانب خدا نیست، و بر خدا دروغ می بندند، با اینکه خود آگاهند. «فویل للّذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثم یقولون هذا من عندالله لیشتروا به ثمناً قلیلاً فویل لهم ممّا کتبت أیدیهم و ویل لهم ممّا یکسبون» بقره/79 پس وای بر کسانی که کتاب [تحریف شده ای] با دستهای خود می نویسند سپس می گویند: این از جانب خداست تا بدان بهای ناچیز به دست آرند، پس وای بر آنان از آنچه دستهاشان نوشته و وای بر ایشان از آنچه [بدین وسیله] به دست می آورند. «إتّخذوا أحبارهم و رهبانهم أرباباً من دون الله» توبه/31 آنان دانشمندان و راهبان خود را به جای خداوند پروردگار خواندند. عدی بن حاتم می گوید خدمت پیامبر(ص) مشرف شدم در حالی که مشغول تلاوت آیه «اتّخذوا أحبارهم و رهبانهم أرباباً من دون الله» بود، پس از پایان تلاوت این آیه عرض کردم: ما هیچ گاه احبار و راهبان را پرستش نمی کنیم؟ پیامبر(ص) فرمود: «ألیس یحرّمون ما أحل الله فتحرّمونه، و یحلّون ما حرّم الله فتستحلّونه؟ فقلت بلی، قال فتلک عبادتهم.»10 آیا این گونه نبود که آنان حلال خداوند را حرام قلمداد می کردند و شما نیز آن را حرام می پنداشتید، و آنها حرام خداوند را حلال اعلام می کردند و شما نیز آن را حلال می شمردید؟ گفتم آری همین گونه بود! فرمود: همین برخورد شما عبادت احبار و راهبان شمرده شده است. در سایه این تعامل، تعدادی از بایدها به فراموشی سپرده شد و جای خود را به نبایدهایی داد که مهم ترین آنها عبارتند از: 1. خدشه دار شدن یکتاپرستی و باور به معاد «قاتلوا الذین لایؤمنون بالله و لا بالیوم الآخر… من الّذین أوتوا الکتاب… و قالت الیهود عزیربن الله و قالت النصاری المسیح ابن الله ذلک قولهم بأفواههم یضاهؤن قول الذین کفروا من قبل قاتلهم الله أنّی یؤفکون» توبه/29ـ30 با کسانی از اهل کتاب که به خدا وروز قیامت ایمان نمی آورند… کارزار کنید. یهود گفتند: عزیر پسر خداست و نصارا گفتند مسیح پسر خداست؛ این سخن که بر زبان می آورند به گفتار کسانی که پیش از این کافر شده اند شباهت دارد، خدا آنان را بکشد چگونه از حق روی می گردانند. 2. پیروی از طاغوت «ألم تر الی الذین أوتوا نصیباً من الکتاب یؤمنون بالجبت و الطاغوت» نساء/51 آیا نمی بینی کسانی را که از کتاب بهره ای داده شده، باز هم به «جبت و طاغوت» ایمان دارند. 3. تجاوز به حقوق دیگران تا مرز قتل و کشتار «و إذ أخذنا میثاقکم لاتسفکون دماءکم و لاتخرجون أنفسکم من دیارکم ثمّ أقررتم و أنتم تشهدون. ثمّ أنتم هؤلاء تقتلون أنفسکم و تخرجون فریقاً منکم من دیارهم تظاهرون علیهم بالإثم و العدوان» بقره/84 و آن گاه از شما پیمان گرفتیم که خون همدیگر را مریزید و یکدیگر را از سرزمین خود بیرون مکنید، آن گاه شما بر این پیمان اقرار کردید و خود گواهید، ولی همین شماها همدیگر را می کشید و گروهی از خودتان را از دیارشان بیرون می رانید و به گناه و تجاوز بر ضد آنان همدیگر را کمک می کنید. 4. دنیاپرستی و حرام خواری همگانی «و إنّ کثیراً من الأحبار و الرهبان لیأکلون أموال الناس بالباطل و یصدّون عن سبیل الله» توبه/34 بسیاری از دانشمندان و راهبان اموال مردم را به ناروا می خورند و از راه خدا بازمی دارند. «و تری کثیراً منهم یسارعون فی الإثم و العدوان و أکلهم السحت لبئس ما کانوا یعملون . لولا ینهاهم الربانیون و الأحبار عن قولهم الإثم و أکلهم السحت لبئس ماکانوا یصنعون» مائده/62ـ63 می بینی بسیاری از اهل کتاب را که شتابان در پی گناه، تجاوز و حرام خواری هستند، واقعاً چه اعمال بدی انجام می دهند! چرا خداجویان و دانشمندان آنان را از سخن گناه آلود و حرام خواری بازنمی دارند؟ راستی چه بد است آنچه انجام می دادند. «سمّاعون للکذب أکّالون للسحت» مائده/44 (یهودیان) بسیار دروغ نیوش هستند و به حرام خواری حریصند. 5. در کنار نارسایی های یادشده نوعی انحصارگرایی نیز بین اهل کتاب پدید آمده بود که بر اساس آن هرگروهی رستگاری و سعادت را از آن خود می شمرد، این پندار می توانست زمینه ساز برخورد متکبرانه و تحقیرآمیز آنها با سایر گروه های جامعه بشری باشد. «و قالوا لن یدخل الجنّة إلاّ من کان هوداً أو نصاری تلک أمانیهم» بقره/111 و گفتند: وارد بهشت نمی شود مگر یهودی و مسیحی؛ این آرزوی آنهاست. «و قالت الیهود و النصاری نحن أبناء الله و أحبائه قل فلم یعذّبکم بذنوبکم بل أنتم بشر ممّن خلق» مائده/18 یهودیان و ترسایان گفتند: ما پسران خدا و دوستان او هستیم، بگو: پس چرا شما را در برابر گناهان تان عذاب می کند، بلکه شما بشر و از آفریده شده ها هستید. در حقیقت ادعای بالا گزارش چکیده ای است از دو نگاه انحصارگرایانه که هر یک دیگری را ناپذیرفتنی می داند، یهودیان می گفتند تنها یهودی وارد بهشت می شود و مسیحیان می گفتند تنها مسیحی به بهشت می رود،11 خود قرآن نیز بر ناسازگاری بین دیدگاه این دو فرقه کتابی تصریح دارد: «و قالت الیهود لیست النصاری علی شیء و قالت النصاری لیست الیهود علی شیء» بقره/113 یهودیان گفتند مسیحیان بهره ای از حقیقت مداری ندارند و مسیحیان گفتند: یهود بر حق نمی باشند. در نهایت پس از متهم نمودن اهل کتاب به پیمان شکنی، نادیده انگاری تذکرات آسمانی (مائده/13ـ14) و سنگدلی که منشأ خصومتها و خشونتهاست(حدید/16 و مائده/13)، قرآن می فرماید: «و لایدینون دین الحقّ»(توبه/29) آنها دین حق را راهنمای زندگی خود نمی شناسند، این یعنی دین گریزی که خصومتها را در پی دارد!
واگرایی دینداران از نگاه تاریخ
خصومتهای همواره متدینان در مسیر تاریخ، بی تردید از کنار گذاشته شدن ارزشهایی حکایت دارد که مورد قبول تمام ادیان آسمانی بوده و تثبیت همگرایی بین تمام افراد جامعه بشری را دنبال می نماید، سؤال بایسته این است که چرا و چگونه ارزشهای امت ساز به فراموشی سپرده شد و چه عواملی پیروان ادیان توحیدی را به دین گریزی وا داشت؟ پاسخ این سؤال را به دلیل دسترسی نداشتن به منابع دست اول برخی از ادیان، گستردگی عرصه کار و محدودیت فرصت و ظرفیت مقاله، ناگزیر با مطالعه در حوزه یهودیت و مسیحیت دنبال می نماییم؛ با این اذعان که پاسخ دریافتی می تواند نسبت به روند ارزش گریزی در سایر ادیان نیز رهنمون باشد و به مسلمانان نیز نسبت به دین مداری شان هشدار دهد!
سیر تاریخی ستیزه جویی یهودیان
یهودیان در مسیر تاریخ پس از حضرت موسی(ع) با لغزشهای اعتقادی و عملی فراوانی روزگار را سپری نمودند؛ گوساله پرستی در عصر موسی و پرستش بت «بعل» و «عشتاروت» [خدایان آرامیان ساکن در مناطق شمالی سوریه]12 دو نمونه از این نوع بیراهه روی است. در عرصه های دیگر نیز یهودیان پیام اصلی و بنیادین را نادیده می گرفتند، رسوم و سنتهای قومی به جا مانده از گذشته برای آنها ارزشمند تر از تعالیم دینی و آموزه های به جا مانده از الواح تورات بود، چنان که حضرت عیسی در پاسخ اعتراض «فریسیان» و «کاتبان» که می گفتند چرا شاگردان شما به تقلید از مشایخ سلوک نمی نمایند؟ فرمود: «نیکو اخبار نموده اشعیا(740ق.م) درباره شما ای ریاکاران، چنان که مکتوب است: این قوم به لبهای خود مرا حرمت می دارند، لیکن دلشان از من دور است، پس مرا به عبث عبادت می نمایند، زیرا که رسوم انسانی را به جای فرایض تعلیم می دهند، زیرا حکم خدا را ترک کرده تقلید انسان را نگاه می دارند؛ چون شستن آفتابه ها و پیاله ها و چنین چیزهای دیگر بسیار که به عمل می آورید، و به آنها فرمود که حکم خدا را به خوبی باطل می نمایید تا آن که سنت خویش را محکم دارید».13 با پیدایش فرقه های فکری ـ مذهبی، پس از زوال سلطه یونانیان بر فلسطین(165ق .م) کج روی ها نهادینه شد، هر گروهی به گونه ای در راستای دین گریزی نقش ایفا کرد، فرقه صدوقی که منسوب به جد اعلای خاندان «احبار» و روحانیون بود و افرادش همه متمول، اشرافی منش و اهل دنیا بودند، وجود ملائکه را باور نداشته قیامت وزنده شدن دوباره مردگان را انکار می کردند،14 از منظر این گروه، تورات به طور مطلق و بدون استثنا قداست نداشت و کتاب تلمود نیز مردود شناخته می شد.15 فرقه «فریسیان» که بستر تولد آن قرن اول و دوم پیش از میلاد است16 بیشتر به تبعیت از سنتها و برداشتهای دینی بزرگان یهود می اندیشید و «تلمود» را که مجموعه ای است از روایتهای نقل شده و سخنرانی های علمای یهود در مسیر تاریخ و توسط تلاش جمعی تعدادی از علما طی چهار قرن و نیم(از سال 69میلادی تا اواخر قرن پنجم) گردآوری شده است17 برتر از تورات می داند. در یکی از کتابهای تلمود آمده است: «هرکه به تحقیر سخنان خاخامها بپردازد مستحق مرگ است، اما تحقیرکننده تورات چنین محکومیتی ندارد. کسی که تعالیم «تلمود» را رها نموده به تورات بسنده می کند راهی برای خلاص ندارد، زیرا سخنان عالمان «تلمود» از آنچه در شریعت موسی مطرح می باشد برتر است.»18 «اسینیان» گروه دیگری است که پس از تسلط روم بر فلسطین به وجود آمد(63ق. م)؛ با این باور که باید از فساد جهان و اهل آن دوری گزیده زهد و ترک دنیا را پیش گرفت و با عبادت، انزوا، صوم و نماز روز گذرانید و از درگیری و زد و خورد با دشمن پرهیز نمود، این گروه به صحرا و کوه ها پناه می برد.19 در سال 66 میلادی که 133 سال از اشغال فلسطین توسط روم می گذشت، صدوقیان و دیگر فرقه ها از صفحه تاریخ محو شدند و تنها فریسیان باقی ماندند تا پرچمدار قوم یهود در آینده تاریخ باشد!20 بی تردید انکار معاد و کیفر اخروی که جزء باورهای صدوقیان بود، ترک مخاصمه با تجاوزگران و گرایش به رهبانیت که جزء معتقدات «اسینیان» به حساب می آمد، و برتر دانستن «تلمود» بر تورات که فریسیان بدان باور داشتند، هر کدام به گونه ای در دین گریزی و تحکیم و توسعه مردم آزاری نقش داشت، ولی نقش اعتقاد به «تلمود» از همه برجسته تر بود، زیرا گروه حامی آن توانست به حیات خود ادامه دهد و به حراست از این کتاب بپردازد که پر است از تعالیمی که هم روحیه خودمحوری را تقویت می کند و هم به تخاصم با سایر جوامع دامن می زند به عنوان نمونه در تلمود می خوانیم: «به بهشت جز یهود کسی راه ندارد.»21 «جهنم جایگاه غیریهودیان است.»22 «انسان صالح غیر از اسرائیلی را به قتل برسان، بر یهودی حرام است از سایر امتها کسی را از هلاکت نجات دهد یا از چاه بیرون آورد.»23 «عادلانه است اگر یهودی هر کافری را بکشد».24 در تفسیر جمله «دزدی نکن» از سفارشهای دهگانه تورات آمده است: دزدی از یهود نارواست اما از پیروان سایر ادیان دزدی جایز می باشد.25 عین همین تحریف در تفسیر توصیه «کسی را نکش» از سفارشهای تورات دیده می شود که می گوید: «مقصود کشتن یهودی است».26 اندیشه هایی از این دست همان گونه که پیداست در اثر دستبرد به کتاب مقدس و تحریف آیاتی از آن فراهم آمده است، انکار شمول و فراگیری سفارشهای «دزدی نکن»، «کسی را نکش» از باب نمونه توسط خاخامها، به جامعه دیندار یهود این اجازه را می دهد که برای جان و مال پیروان سایر ادیان حرمتی قایل نباشند و به خود جرأت هر نوع تعدّی و تجاوز را بدهند.
زمینه های افول ارزشها در مسیحیت
نگاه مقایسه ای به دعوت به محبت که پیام آشکار عهد جدید را تشکیل می دهد و عملکرد جهان مسیحیت که در آن نمایش قساوت چشم گیرتر است، بی تردید این قضاوت را در پی دارد که دین گریزی عامل اصلی این ناهمگونی است، آنچه پیچیده در ابهام می نماید راز و رمز گرایش به بی دینی در این مجموعه از اهل کتاب است که دقت و تأمّل تاریخی پرحوصله ای را می طلبد. دین گریزی انسان مسیحی سیر تاریخی در خور مطالعه ای دارد، عوامل و خاستگاه های متنوعی به صورت تدریجی در مسیر تاریخ تحقق یافته و در نهایت، گونه فعلی دینداری را بر او تحمیل نموده است. تمام باورها، رفتارها و واکنش هایی که در سستی یا زوال پایبندی مسیحیان به آموزه های اعتقادی و عملی دین شان مؤثر می نماید ریشه در آن دسته مبانی کلامی دارد که منبع استنباطش کتاب مقدس است؛ بدین معنی که آیات مبهم و متشابه با تفسیر و تصویبی به تجربه گرفته شده که با خرد یا وجدان بشری کمال ناسازگاری را دارد و این ناسازگاری گرایشهایی را زاییده که روحیه دینداری را در دنیای مسیحیت همچنان به ضعف و سستی روزافزون می کشاند. رفتار دینی نکوهیده ارباب کلیسا، طغیان حکومتهای مسیحی زیرپرچم دین در قرون وسطی و عصر تفتیش عقاید، شکل گیری نهضتهای اصلاحی و گرایشهای ضد دینی و بی تفاوتی فعلی مسیحیان در برابر دین، به طور عمده ریشه در سه آموزه کلامی دارد که همچنان از حمایت اصحاب کلیسا برخوردارند و عبارتند از:
الف. الوهیت مسیح
مسیح شناسی در حوزه کلامی مسیحیت سر منشأ بسیاری از تنشها و خصومتها است. اینکه عیسی که بود و چه نوع موجودی بود، پرسشی است که در آغاز مطرح بوده و با پاسخهای ضد و نقیضی که داده شده تقریباً ریشه تمام بدعتهای مهم دنیای مسیحیت را تشکیل داده و می دهد.27 خاستگاه این مشکل، متن کتاب مقدس است که به مسیح لقب «ابن الله» می دهد، بویژه تعبیر انجیل یوحنا: «در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود… و همه چیز به وسیله او آفریده شد» که به صورت روشن تری، به شبهه الوهیت و ربوبیت عیسی دامن می زند. پس از اناجیل، این سخنان پولس رسول بود که هویت مسیح را در پرده تیره تری از ابهامات پیچید و زمینه اعتقاد به الوهیت آن بزرگوار را بیش از پیش فراهم ساخت، وی که مدعی بود مسیح پس از شهادت به سراغ او آمده و مسؤولیت هدایت غیریهودیان را به عهده اش گذاشته است،28 می گفت: «که او تمثال خدا می بود، تساوی با خدا را تعدی ندانست، لیکن خود را پست نموده مثال بندگی را گرفت در صورت خلق پدیدار گشت و چون صورت انسانی را پذیرفته خود را حقیر ساخته مطیع گردید تا به مرگ، بلکه به مرگ با صلیب هم.»29 به رغم آموزه های کتاب مقدس در عهد جدید، برای یهودیانی که دین مسیح را می پذیرفتند تصور پسر خدا بودن عیسی کفرآمیز به نظر می رسید، از این رو در عصر شاگردان مسیح، فرقه ای از مسیحیان اعتقاد داشتند که مسیح بزرگ ترین پیامبر و همان «مسیح منتظر» و انسانی مانند انسانهای دیگر است. از درون این گروه فرقه «ابیونی ها» ظهور نمود که تا قرن چهارم میلادی ادامه حیات داد.این گروه اعتقاد به طبیعت الهی مسیح را رد می کردند و پولس قدیس را به خاطر این تعلیم که عیسی ـ یک انسان ـ پسرخداست کافر می دانستند.30 اصرار بر یگانگی خداوند در اواخر قرن دوم باعث پیدایش جریان فکری به نام «مونارشیزم» شد. مونارشیست ها که بر تفکر حکومت فردی خدا تأکید داشتند به چند گروه تقسیم شدند و از میان آنها طرفداران معروف به «پسرخواندگی» معتقد شدند که مسیح هر چند معجزه آسا متولد شد، اما او انسانی بود که به میزان زیادی با قدرت الهی پر شده بود، این انسان به صورتی چنان کامل مطیع این قدرت بود که تا مقام پسر خدا صعود کرد.31 از کسانی که اعتقاد به الوهیت عیسی را سخت به انتقاد گرفت «آریوس» کشیشی از اسکندریه است که در نیمه اول قرن چهارم به مبارزه برخاست و در سال 336میلادی در 80 سالگی چشم از جهان فروبست. «آریوس» بر آن بود که عیسی مسیح به رغم اینکه کلمه حق است، مثل سایر موجودات وجود حادث دارد و عنصر او با عنصر الوهیت فرق می کند، «ابن» بر خلاف «اب» دارای آغاز و ابتداست در حالی که «اب» یعنی خدای تعالی ازلیت داشته ابتدا و آغازی ندارد.32 میان گرایشهای مخالف الوهیت عیسی «آریانیزم» بازتاب چشمگیرتری را به جا گذاشت، حتی امپراتوران بعد از قسطنطین، بیشتر آنها آریوسی یا نیمه آریوسی قلمداد شده اند؛ یعنی آنها این فرمول را پذیرفتند که پسر شبیه پدر بود «دارای جوهر شبیه، ولی نه همان جوهر» امپراتور «کنستانتینوس» یکی از این نیمه اریوسی ها، تعریف آریوسی ها را در سال 360میلادی به عنوان ایمان رسمی امپراتوری اعلام کرد.33 نزاعی که در اسکندریه میان آریوس و اسقف آن شهر به نام «اتاناسیوس» درگرفته بود، به سرعت گسترش یافت و تمام کلیساهای مشرق را به کام خود برد.34 آشفتگی فکری ناشی از این نزاع به گونه ای بود که هیچ مصوبه ای دوام نمی آورد و هیچ باوری در برابر تردید افکنی ها مصونیت نداشت، منشی قسطنطین در این رابطه می گوید: «ما هر سال بلکه هر ماه اعتقاد نامه های جدیدی می سازیم تا رموز نامعلوم را تبیین کنیم، ما از آنچه انجام داده ایم توبه می کنیم، ما از آنانی که توبه کرده اند دفاع می کنیم، ما آنهایی را که از آنها دفاع کرده ایم لعنت می کنیم، ما عقیده دیگران را که در عقیده خود ما هست یا عقیده خودمان را که در دیگران است محکوم می کنیم، و به طور متقابل همدیگر را از به هم پیوستن باز می داریم، و سبب خراب شدن همدیگر هستیم».35 در سال 321میلادی نزاع درباره هویت عیسی میان متکلمان مسیحی به اوج خود رسید. قسطنطین به پایان دادن به این وضع در شهر نیقیه (نزدیک قسطنطنیه در ساحل بسفر) با جمع آوری نمایندگان کلیساهای ممالک مختلف در سال 325میلادی شورایی را تشکیل داد که پس از جدال طولانی اعتقاد نامه معروف به اعتقادنامه «نیقیه» را به تصویب رساند: «ما ایمان داریم به خدای واحد؛ پدر قادر مطلق، خالق همهٌ چیزهای مرئی و نامرئی، و به خداوند واحد عیسی مسیح پسر خدا که از پدر بیرون آمده، فرزند یگانه و مولود از او که از ذات پدر است که به وسیله او همه چیز وجود یافت؛ آنچه در آسمان است و آنچه در زمین است، و برای خاطر ما آدمیان و برای نجات ما نزول کرد و مجسم شد و انسانی گردید و رنج برد و روز سوم برخاست و به آسمان صعود کرد و خواهد آمد تا زندگان و مردگان را داوری نماید».36 اعتقادنامه نیقیه ضمیمه ای نیز همراه داشت که در آن آمده است: «لعنت باد بر کسانی که می گویند زمانی بود که او، عیسی وجود نداشت، و یا اینکه پیش از آنکه وجود یابد نبود، یا آنکه از نیستی به هستی آمد، و بر کسانی که اقرار می کنند پسر خدا از ذات یا جنس دیگری است، و یا آنکه پسر خدا مخلوق و یا قابل تغییر و تبدیل است». در این گردهمایی از مجموع 2048 اسقف، تنها 318 اسقف از اعتقادنامه حمایت کردند، بیش از 700 اسقف از دیدگاه آریوس حمایت می نمودند؛ البته با این تصمیم که قیصر را نباید رنجاند و باید او را به توحید کشاند و معتقدان به الوهیت عیسی را منزوی کرد.37 بدین ترتیب دیدگاه «اتاناسیوس» که معتقد بود کلمه انسان گردید ـ نه اینکه داخل یک انسان آمده باشد چنان که آریوس عقیده داشت38 با حمایت قسطنطین در نیقیه به پیروزی رسید. ولی آریانیست ها به تلاش خود ادامه دادند و پیروزیهایی را نیز کسب نمودند. قسطنطین سه سال پس از پذیرش اعتقادنامه نیقیه پشیمان شد و آریوس را از تبعید فراخواند و تا پایان دوران خود از گروه مخالف شورای نیقیه حمایت کرد، امپراتوران بعدی نیز بیشترشان آریایوسی یا نیمه آریوسی بودند،39 همزمان با وفات آریوس(336م) آریانیزم به توسعه نفوذ خود می اندیشید، قسطنطنیه، انطاکیه، بابل، اسکندریه و اسیوط را تحت تأثیر خود قرار داده بود.40 با قوت گرفتن آریانیزم، روحانیون انطاکیه اعلام نمودند که «عیسای تاریخی به طبیعت فردی است از افراد بشر که مانند سایر آدمیان دارای عقل و قوه اختیار می باشد و کلمه الهی در پیکر او جای گزید، همان طور که آن کلمه در هر معبدی جای دارد، و با آن پیکر وحدت کامل حاصل کرد به طوری که کلمه و عیسی دو منشأ و دو مظهر ولی دارای یک اراده و یک هویت شدند».41 فردی به نام «سیریل» اسقف اسکندریه بر ضد عقاید «نسطوریوس» اسقف قسطنطنیه از متکلمان روحانیون انطاکیه برخاست و رویارویی به شدت پیش می رفت، تا آنکه سرانجام در سال 451 شورایی در آسیای صغیر (شهر کالسدون) تشکیل شد و کلیاتی در باب ماهیت عیسی تصویب گردید که قاعده و مبنای کلامی کلیسای کاتولیک رومی قرار گرفت، در آن گفتند: «ما اقرار می کنیم که پسریگانه خداوند عیسی مسیح در آن واحد، کامل در الوهیت و کامل در بشریت است، هم به حقیقت خداست، هم به حقیقت انسان است و دارای عقل و روح و جسد است. از یک طرف با پدر در الوهیت از یک عنصر و یک گوهر است و از طرف دیگر با مادر در بشریت شریک می باشد و از هر جهت مانند ماست، ولی دارای عصمت صرف و فرزند یگانه مولود الهی است؛ قبل از زمان وجود داشته و در آخر الزمان او را مریم عذرا که به خدا حامله بود زاییده، و اوست مسیح یگانه پسر و خداوند ما؛ زاییده شده ولی دارای دو ماهیت بدون ترکیب و امتزاج، بدون تغییر و تبدیل، بدون انقسام و تجزیه. و این اختلاف دو ماهیت به هیچ وجه به واسطه اتحاد با یکدیگر قابل فنا و انهدام نیست، بلکه خصایص ذاتی هر یک از آن دو ابد الآباد محفوظ خواهد بود. پس عیسی یگانه مولود الهی کلمه اوست و مسیح است و مانند دیگر انبیای قدیم برای تعلیم بشر قیام کرد و این است اعتقادنامه آباء کلیسا که اکنون به دست ما رسیده است».42 این قطعنامه از سوی غربیان بی درنگ پذیرفته شد، ولی شرقیان را راضی نساخت و مکتب اسکندریه با این اعتقاد که عیسی مسیح یک طبیعت دارد (و هویت او در کلمه ظاهر می باشد) ادامه حیات داد، عقیده طبیعت واحد با دیدگاه «وجهی گری» که مبتکر آن مونارشیستی به نام «سابلیموس» بود همخوانی دارد، بر اساس این اندیشه «پدر و پسر، دو نمود از یک جوهر؛ یعنی جوانب و کیفیات مختلف یک خدایند، خدا باید قبل از آفرینش جهان در جنبه پدر بودنش و در ارتباط با ظهورش در این جهان به عنوان پسر تصور شود».43 شورای «کالسدون» نسطوریوس و پیروانش را خطاکار و کافر اعلام کرد، ولی تفکر او نمرد و همچنان به گونه ای ادامه حیات داد. بسیاری از مسیحیان امروز به رغم اعتقادنامه کلیسا که مسیح و خدا را دارای شأن یکسان می داند،44 پسر را واسطه متمایز از پدر و انسان الهام شده ای می شناسند که نباید به عنوان خدا پرستش شود.45 برخی نیز نسبت به کاربرد واژه «ابن» در زمان مسیح در مورد آن بزرگوار تردید کرده، می گویند اگر استعمال هم شده باشد معنای فرزند خدا بودن این نیست که او نیز خداست، بلکه فقط به این معنی است که وظیفه ویژه ای به او واگذار شده و نماینده خاص خداوند به صورت انسان است.46 به هر حال، تلاشهای یکتاپرستان در بستر تاریخ مسیحیت، ایستادگی در برابر کلیسا، متون کتاب مقدس و باور سنتی جمهور بود که دم از الوهیت عیسی می زدند؛ آموزه ای که در حوزه تعقل جایگاهی نداشت و تداوم حیاتش با تعبد کورکورانه امکان پذیر بود، به همین دلیل ترتولین از متکلمان مخالف اعتقاد نامه نیقیه می گفت: «باور نمی کنم؛ چون نامعقول است».47 نامبرده در نقد دیدگاه مونارشیست های وجهی گرا می گوید: «نتیجه منطقی دیدگاه آنها این است که پدر خودش رنج برد و بر روی صلیب جان داد».48 نسطوریوس از متکلمان روحانیون انطاکیه می گفت: «جایز نیست مریم را مادر خدا بخوانیم و محال است زنی از افراد بشر نسبت به ذات الهی حالت مادری حاصل نماید، بلکه او بشری چون خود را زایید که آلت و اسباب ظهور الوهیت بود.»49 بی تردید خدشه هایی از این دست که اساسی ترین آموزه مسیحیت را به تهدید گرفته سایر تعالیم این دین را نیز تحت تأثیر قرار می دهد و تصمیم انسان مسیحی را در رابطه با رعایت بایدها و گریز از نبایدها متزلزل می سازد. این سخن کلیسا که «طبیعت سه گانه خدا یک راز است و نمی توان آن را با تعابیر بشری بیان کرد»50 نیز در حل مشکل کمکی نمی رساند و نمی تواند پایبندی به فروع و بایدها را استحکام ببخشد. قرآن باور به الوهیت عیسی و اعتقاد به تثلیث را زیاده روی در دین و موجب کفر شناخته و بر دست کشیدن از آن تأکید دارد: «یا أهل الکتاب لاتغلوا فی دینکم و لاتقولوا علی الله إلاّ الحق إنّما المسیح عیسی بن مریم رسول الله و کلمته ألقاها إلی مریم و روح منه فآمنوا بالله و رسوله و لاتقولوا ثلاثة انتهوا خیرا لکم إنّما الله إله واحد سبحانه أن یکون له ولد» نساء/171 ای اهل کتاب در دین خود غلو مکنید و درباره خدا جز سخن درست مگویید، مسیح عیسی بن مریم فقط پیامبر خدا و کلمه اوست که آن را به سوی مریم افکند، و روحی از جانب اوست؛ پس به خدا و پیامبرانش ایمان آورید و نگویید [خدا] سه گانه است، باز ایستید که برای شما بهتر است، خدا تنها معبود یگانه است، منزه از آن است که برای او فرزندی باشد. «لقد کفر الذین قالوا إنّ الله هو المسیح بن مریم» مائده/72 کسانی که گفتند: «خدا همان مسیح پسر مریم است، قطعاً کافر شده اند. «لقد کفر الذین قالوا إن الله ثالث ثلاثة و ما من إله إلاّ إله واحد و إن لم ینتهوا عمّا یقولون لیمسّنّ الذین کفروا منهم عذاب ألیم» مائده/73 کسانی که [به تثلیث قائل شده و] گفتند: «خدا سومین سه [اقنوم] است، قطعاً کافر شده اند و هیچ معبودی جز خدا وجود ندارد، اگر از آنچه می گویند دست نشکند، به کافران ایشان عذابی دردناک خواهد رسید.
ب. انکار شریعت
حضرت مسیح(ع) پای بندی به نظام حقوقی، نظام قضایی و نظام کیفری و به طور کلی عمل به شریعت موسی(ع) را لازم می دانست51.«نخستین مسیحیان یهودی بودند، در معبد عبادت می کردند، متون مقدس یهودی را می خواندند و شریعت یهودی را رعایت می کردند، آنها در همان زمان، عیسی را رهبر خود می دانستند و از او پیروی می کردند».52 نخستین بار پولس رسول، عمل به شریعت تورات را مورد انکار قرار داد؛ با این تحلیل که شریعت کاربرد موقت داشته و پیش از آمدن عیسی موسویان وظیفه داشته اند که به قوانین تورات عمل نمایند و بدین وسیله کسب عدالت کنند، ولی با آمدن عیسی تنها ایمان به آن بزرگوار وسیله رسیدن به عدالت است. پولس در نامه به غلاطیان دیدگاه خود را این گونه توضیح می دهد: «ملعون است هرکه ثابت نماند در تمام نوشته های کتاب شریعت تا آنها را به جا آرد، اما واضح است که هیچ کس در حضور خدا از شریعت عادل شمرده نمی شود، زیرا که عادل به ایمان زیست خواهد نمود، اما شریعت از ایمان نیست».53 «اما قبل از آمدن ایمان، زیرشریعت نگاه داشته بودیم و برای آن ایمانی که می بایست مکشوف شود بسته شده بودیم، پس شریعت، لالای ما شد تا به مسیح برساند، تا از ایمان عادل شمرده شدیم، لیکن چون ایمان آمد دیگر زیر دست لالا نیستیم، زیرا همگی شما به وسیله ایمان در مسیح عیسی پسران خدا می باشید».54 پولس تصمیم گرفت که دیدگاهش را در رابطه با عمل به شریعت عمومی و همگانی سازد، بدین منظور به سراغ پطرس رفت که سمت جانشینی عیسی را داشت و مسیحیان را به پایبندی به شریعت فرا می خواند، خود در این رابطه می گوید: «ولی چون دیدم که به راستی انجیل به استقامت رفتار نمی کنند پیشِ روی همه پطرس را گفتم اگر تو که یهود هستی به طریق امتها و نه به طریق یهود زیست می کنی چون است که امتها را مجبور می سازی که به طریق یهود رفتار کنند. ما که طبعاً یهود هستیم و نه گناهکاران از امتها، اما چون که یافتیم که هیچ کس از اعمال شریعت عادل شمرده نمی شود بلکه به ایمان به عیسی مسیح، ما هم به مسیح عیسی ایمان آوردیم تا از ایمان به مسیح و نه از اعمال شریعت عادل شمرده شویم، زیرا که از اعمال شریعت هیچ بشری عادل شمرده نخواهد شد… اگر عدالت به شریعت می بود هر آینه مسیح عبث مرد».55 تلاشهای پولس مؤثر افتاد و سرانجام در اورشلیم نشستی صورت گرفت و اظهاراتی به عمل آمد که در بسیاری از آنها الغای شریعت پیشنهاد شده است. در پیشنهاد یعقوب آمده است «رأی من این است که کسانی را که از امتها به سوی خدا بازگشت می کنند زحمت نرسانیم، مگر اینکه ایشان را حکم کنیم که از نجاست بتها و زنا و حیوانات خفه شده و خون بپرهیزند». پیشنهاد یعقوب پذیرفته شد و به صورت مصوبه ای در اختیار پولس و همراهانش قرار گرفت تا به مردم انطاکیه، سوریه و قیلیقیه ابلاغ گردد. در بخشی از آن نامه آمده است: «روح القدس و ما صواب دیدیم که باری بر شما ننهیم، جز این ضروریات که از قربانیهای بتها و خون و حیوانات خفه شده و زنا بپرهیزید که هرگاه از این امور خود را محفوظ دارید به نیکویی خواهید پرداخت».56 الغای قوانین و شریعت تورات، اقدام پرمخاطره و سنگینی بود، ولی وقتی همه رسولان و حواریون در مورد آن به توافق رسیدند، حمایت و صوابدید روح القدس نیز محرز گردید. براین اساس مشروعیت این تصویب در جوامع مسیح تردید ناپذیر شناخته شد. پیام واضح و تردید ناپذیر این اقدام کلیسائیان این بود که رعایت بایدها و نبایدهای کتاب مقدس در پهنه حیات اجتماعی وظیفه الزامی انسان مسیحی نیست و با عصیان آگاهانه در برابر قوانین مدنی عهد قدیم، تدین و رستگاری او در معرض خطر قرار نمی گیرد! این تلقی به تدریج در دنیای مسیحیت اعتقاد به جدایی سیاست از دیانت و دوگانگی قدرت را در پی آورد. زیرا عیسی مسیح همسو با دیگر پیامبران از شایسته سالاری سخن می گفت و از پیروی طاغوت و حاکمیتهای فاسد برحذر می داشت و گویا به حاکمیت رنگ گرفته از مسیحیت می اندیشید. ولی کلیسا این سیاست را دنبال نکرد، تنها در زمان قسطنطین، وحدت مسیحیت و حاکمیت مطرح گردید.57 و پاپ «ژلاز» در قرن پنجم میلادی نیز بر نظارت کلیسا بر حکومت تأکید ورزید و گفت: «درباره اعمال پادشاهان در روز حشر، پیشوایان مذهبی به پرسشهایی که از طرف پروردگار می شود باید جواب بدهند»58. در قرن نهم میلادی «هینکمار» رئیس اسقف های «رنس» نیز عقیده داشت که در سلطنت مسیحی حتی قوانین دولت باید قوانین مسیحی باشد، یعنی با مسیحیت وفق دهد و شایسته آن باشد.59 اظهاراتی از این دست جنبه استثنایی دارد و نمی تواند به عنوان دیدگاه کلیسا مورد مطالعه قرار گیرد. کلیسا تنها خود مسیح را پادشاه حقیقی و فرستاده حقیقی خدا یعنی رهبر سیاسی و پیشوای روحانی می شناسد،60 اما در عصر غیبت آن بزرگوار به پیروی از پولس رسول و پاره ای از سخنان دو پهلو و مبهم اناجیل، معتقد به تفکیک حوزه نفوذ کلیسا و حوزه نفوذ حکومت می باشد61 و در عین حال فرمان برداری در برابر حاکم را بدون پیش شرط شایستگی اجتناب ناپذیر می شمارد، زیرا پولس گفته است: «هر شخص مطیع قدرتهای برتر شود، زیرا قدرتی جز از خدا نیست و آنهایی که هست از جانب خدا مترتب شده است. حتی هر که با قدرت مقاومت کند مقاومت با ترتیب خدا نموده است.»62 فرمان برداری از حاکمان به گونه ای در فضای کلیسا حاکم بود که قدیس آکویناس، از مجتهدان کاتولیک قرن یازده میلادی می گفت: «لازم است که پیروان آیین مسیح مطیع اوامر فرمانروایان دنیوی خود باشند».63 ومارتین لوتر (1483ـ1346م) روحانی پروتستانیست انقلابی و اصلاح طلب نیز حقوق الهی شاهان را به رسمیت می شناخت.64 این دیدگاه کلیسا به «اتن کبیر» اجازه داد که بگوید: رسمیت مقام پاپ مشروط است به اینکه سوگند وفاداری و فدویت نسبت به امپراطور مقدس یاد کند، و بعد از برکناری «ژان دوازدهم» از مقام پاپی به اتهام مخالفت با امپراطور، از مردم تعهد بگیرد که بدون اجازه وی پاپ انتخاب ننمایند.65 به هر حال کلیسا پس از الغای شریعت، چاره ای جز این نداشت که به تفکیک سیاست از دیانت و جدایی حوزه نفوذ کلیسا از حوزه نفوذ پادشاه رأی دهد. «کلازیوس» پاپ سده پنجم، جدایی وظایف حکومت را از وظایف کلیسا جزء ابتکارهای خود مسیح می دانست.66 در اندیشه سیاسی قرون وسطی حکمرانان، قیم قانون انسانی و کلیسا قیم قانون یزدانی شمرده می شد.67 با آغاز قرن هفدهم، نفوذ مذهب محدود به زندگی خصوصی شد68 و لیبرالیزم و سکولاریزم اداره زندگی دنیوی و جامعه را به عهده گرفت، البته با استناد به دین و سیره مسیحیان متدین. جان لاک (1704 ـ 1632م) متفکر انگلیسی با پذیرش وحدت دولت و مرجع دینی قوانین دینی و قوانین حکومت از منظر عهد عتیق،69 جدایی حوزه دین و سیاست را در مسیحیت اجتناب ناپذیر می شناسد: «به نظر من بیش از هر چیز ضروری است که امور مربوط به حکومت مدنی و امور مربوط به دین از یکدیگر تفکیک شود و قلمرو فعالیت هر یک دقیقاً معین و مشخص گردد…. دولت، اجتماعی از انسانهاست که فقط برای تأمین حفظ و پیشبرد منافع مدنی تشکیل شده است. منافع مدنی را زندگی، آزادی، تندرستی، آسایش تن، تملک اشیاء خارجی همچون پول، زمین، مسکن، اثاثیه و لوازم زندگی و امثال آن می دانم. وظیفه حاکم مدنی است که… از مالکیت مشروع افراد نسبت به چیزهایی که متعلق به زندگی دنیوی است حراست کند. اگر کسی خیال تجاوز به قوانین مربوط به عدالت اجتماعی و مساوات را که برای تأمین زندگی دنیوی و حراست از آن به وجود آمده است در سر بپروراند، می بایست با تهدید او به مجازات یعنی محرومیت از منافع و مواهب مدنی، از این عمل او جلوگیری کرد».70 «کلیسا اجتماع داوطلبانه افرادی است که بنابر توافق مشترک شان به هم می پیوندند تا به شیوه ای که به اعتقاد ایشان در پیشگاه خداوند مقبول است و در سعادت ارواحشان مؤثر می افتد، به طور جمعی به عبادت خدا بپردازند… همهٌ مقررات کلیسایی باید رو به سوی این هدف داشته باشند و تمامی قوانین مذهبی، محدود و منحصر به آن [عبادت] گردند».71 جان لاک از استدلال پولس تبعیت نمی کند، بلکه به یک نوع سنت گرایی و متن مداری جهت از میان برداشتن شبهه لزوم عمل به قوانین تورات روی می آورد، و آن گاه سیره عملی عیسی و تمام مسیحیان را در مسیر تاریخ به گواهی می گیرد و بدین ترتیب دلیل وی خردپذیرتر از دلیل پولس می نماید: «برای ما مسیحیان واجب نیست و هیچ کس ادعا نکرده است که مسیحیان مکلفند همهٌ چیزهایی که از سوی شریعت موسی وضع شده است انجام دهند… عبارت «گوش فرا دارید ای قوم بنی اسرائیل» کاملاً نشان می دهد که الزامها و تکالیف شریعت موسی منحصر به قوم بنی اسرائیل است… شهرها و سرزمین های بسیاری وجود داشتند که دین حضرت مسیح را پذیرفته بودند، اما اشکال گذشته و کهن حکومت خود را حفظ کردند و قوانین مسیحی به هیچ وجه در اشکال حکومت آنان مداخله نمی نمود. مسلماً مسیح به انسانها آموخته است که چگونه از طریق ایمان و عمل صالح می توانند به حیات جاودانی دست یابند، اما او حکومت تشکیل نداد. او به پیروانش شکل خاص و جدیدی از حکومت تجویز نکرد».72 «ثانیاً بیگانگان و کسانی که نسبت به جامعه بنی اسرائیل غریبه محسوب می شوند هیچ گاه به زور مجبور به رعایت آیین شریعت یهودی نبودند، اما به عکس، در همین سرزمین دستور اعدام یهودی که کافر شده بود صادر می شد، در صورتی که بر اساس فرامین کتاب تورات «بیگانگان نمی بایست مورد آزار و شکنجه قرار می گرفتند».73 بی تردید تمام بافته های جان لاک با این سخن معروف مسیح پنبه می شود: «گمان مکنید که من آمده ام که از هم بپاشم و برطرف کنم ناموس یا شریعت پیغمبران را، نیامده ام از برای از هم پاشیدن، بلکه آمده ام برای آن که کامل کنم ناموس را… به درستی که آسمان و زمین برطرف می شوند و متغیر می گردند و یک نقطه و یک خط برطرف نمی شود از ناموسی تا واقع شود همهٌ آن». خصوصیت مورد، قانون را تخصیص نمی زند، از کلمه «بیگانگان» همدینان غیراسرائیلی به ذهن نمی آید، تا دلیل اختصاصی بودن احکام تورات شمرده شود! ظاهر آیه این را می رساند که رعایت عدالت و پرهیز از مردم آزاری حد ومرز نمی شناسد و بایستی در مورد غیر یهودیان نیز رعایت گردد. بی تردید جان لاک به وصایای انقلابی مسیح، ارتحال زودهنگام وی و هم زمانی نفوذ و توسعه مسیحی با لغو شریعت از سوی کلیسا توجه نداشته است و گرنه به بی پایگی دلایلش پی می برد و متوجه می شد که مسیح به دلیل نبود فرصت نتوانست به ایده های سیاسی خویش جامه عمل بپوشاند. پس از عروج او به آسمان و الغای شریعت، جامعه مسیحی تشکیل جامعه سیاسی را وظیفه خود نمی دانست. به هر حال با پیروزی لیبرالیزم، حذف دین از قلمرو عمومی و خصوصی شدن حوزه نفوذ آن در دنیای مسیحیت، بستر مناسبی برای رویش و باروری پلورالیزم یا کثرت گرایی دینی فراهم گردید که بر اساس آن رستگاری و ورود به بهشت برای هر کس بدون توجه به نژاد، رنگ و اعتقاد میسر است؛ به شرطی که آن کس در درون یک سنت دینی از زندگی خود محوری به زندگی که در آن محور حقیقت نهایی است معطوف شود؛ صرف نظر از اینکه آیا این حقیقت نهایی را خدا، برهما، نیروانا و یا تائو بنامند.74 مسیحی پلورالیست در پی القای این مطلب بود که مسیحیت خلاصه شده در زندگی خصوصی، در ارائه حقیقت و رساندن به رستگاری بر سایر ادیان برتری ندارد. چنین آموزه ای نه تنها حقانیت و قدرت هدایتگری دیگر آیینها را گوشزد می نمود که انگیزه پای بندی به مسیحیت را نیز تهدید به نابودی می کرد و مخالفت با انجیل را در زندگی خصوصی نیز روا می شمرد. با توجه به شتاب و سرعت فزاینده شریعت گریزی اهل کتاب، قرآن عصر بعثت پیامبر(ص) را عصر بی دینی و طاغوت زدگی اهل کتاب می داند: «قل یا أهل الکتاب لستم علی شیء حتّی تقیموا التوراة و الإنجیل و ما أنزل إلیکم من ربّکم و لیزیدنّ کثیراً منهم ما أنزل إلیک من ربّک طغیاناً و کفراً فلاتأس علی القوم الکافرین» مائده/68 بگو: ای اهل کتاب! تا به تورات، انجیل و آنچه از سوی پروردگارتان به سوی شما نازل شده است، عمل نکنید بر هیچ آیین بر حقی نیستید. «و لو أنّهم أقاموا التوراة و الإنجیل و ما أنزل إلیهم من ربّهم لأکلوا من فوقهم و من تحت أرجلهم منهم أمة مقتصدة و کثیر منهم ساء ما یعملون» مائده/66 و اگر آنان به تورات و انجیل و آنچه از سوی پروردگارشان به سویشان نازل شده است؛ عمل می کردند، قطعاً از بالای سرشان [برکات آیمانی] و از زیرپاهاشان [برکات زمینی] برخوردار می شدند. «ألم تر إلی الذین أوتوا نصیباً من الکتاب یؤمنون بالجبت و الطاغوت» نساء/51 آیا کسانی را که از کتاب آسمانی نصیبی یافته اند، ندیده ای که به جبت و طاغوت ایمان دارند!
اختیارات کلیسا
ارباب کلیسا و در رأس آنها پاپ، از موقعیت استثنایی و مقام عصمت برخوردار است و هدایتها و اقدامات آنان بدون استثنا همسو با خواست و رضایت خداوند و در خور اطاعت و پیروی می باشد. اقدامات ناشی از این حق، دلیل دیگری برای دین گریزی در غرب است. قدیس «اگوستینوتریونفو» می گفت: «قدرت پاپ ها از جانب خداوند است، زیرا خلیفه و قائم مقام او بر زمین است، و اطاعت پاپ حتی اگر متفرق در گناه باشد واجب است، مقام پاپ برتر از مقام فرشتگان و در خور همان ستایش و تقدیس است که مریم عذرا و دیگر قدیسان گزارده می شود.»75 قدیس آکویناس (1225ـ 1274م) از مفسران پرآوازه کتاب مقدس نیز باور داشت که: روحانیون و بالاتر از همه پاپ اعظم، جانشین پطروس قدیس و قائم مقام عیسی در زمین است و تمام پیروان مسیح باید به همان سان که امر و نهی خود مسیح را اجرا می کنند از اوامر او نیز اطاعت کنند.76 در مجمع واتیکان77 در سال 1849 و از سوی پاپ پیوس نهم در سال 1870 نیز عصمت و حق تشریع پاپ تصویب گردید78. قداست و موقعیت الهی ارباب کلیسا که در زمینه های مختلف بدانان اجازه تصمیم گیری و اقدام می داد از حمایت و پشتیبانی دو مبنای دینی نیرومند برخوردار است: اول: «بر اساس اعتقاد مسیحیان، روح القدس پیوسته کلیسا را ارشاد می کند.»79 بر اساس چنین باوری در مصوبه اورشلیم که لغو شریعت را تشکیل می دهد رسولان و کشیشان نوشتند: «روح القدس و ما صواب دیدیم که باری بر شما ننهیم.»80 دوم: اظهارات منسوب به خود مسیح که بر اساس آن پطرس و سایر رسولان از مقام عصمت برخوردارند و تصمیمات آنها از خطا و اشتباه مصون است. به اعتقاد کلیسا این مقام اختصاص به اصحاب عیسی ندارد و سایر ارباب کلیسا نیز از آن برخوردارند. عیسی به شمعون، حواری بنام خود فرمود: «و من می گویم به تو اینکه تو سنگی و بر آن سنگ بنا گذاشته ام معبد خود را و درهای جهنم بر آن سنگ راه ندارد و می دهدم به تو کلیدهای ملکوت آسمان را و آنچه تو بسته ای در زمین و آسمان نیز بسته شود و آنچه تو در زمین گشوده ای در آسمان نیز گشوده.»81 نیز مسیح خطاب به شاگردانش فرمود: «هر آینه به شما می گویم آنچه بر زمین بندید در آسمان بسته شده باشد و آنچه بر زمین گشایید بر آسمان گشوده شده باشد. باز به شما می گویم هرگاه دو نفر از شما در زمین درباره هر چه که بخواهند متفق شوند هرآینه از جانب پدر من که در آسمان است برای ایشان کرده خواهد شد زیرا جایی که دو یا سه نفر به اسم من جمع شوند آنجا در میان ایشان حاضرم».82 دو مبنای یاد شده به کلیسا اجازه می داد در رابطه با حراست از دین و دینداری به هر اقدامی دست بزند؛ بدون اینکه خود را در معرض خطر اشتباه بداند. به همین دلیل تاریخ مسیحیت خود زنی های وحشتناکی را به ثبت رسانده است که ریشه در اختیارات نامحدود، مصوبه های نامعقول و عملکردهای نفرت زای کلیسا داشته و از عوامل مهم دین گریزی به حساب می آید، پدیده غفران و تفتیش عقاید دو نمونه ازاین نوع عملکرد کلیساست که نقش اساسی را در انزوای آیین مسیح دارد. گناه و غفران در اندیشه کلامی مسیحیت معنی و مفهوم ویژه خود را دارد، با گناه آدم همه گناهکار شمرده می شوند83 و با رفتن مسیح بر روی چوبه دار، همه از بند گناه رهایی می یابند.84 بدین ترتیب توبه گناهکار که بدان سفارش شده است به معنای درخواست آمرزش نیست، بلکه به قصد اعتراف به منفور بودن گناه نزد خداوند، اعتراف به آمرزش گناه با مرگ و رنج مسیح و اعتراف به اینکه دیگر گناهی بر عهده او نمانده است؛ انجام می گیرد.85 البته انسان می تواند با مسیح دربازخرید و رهایی از قید و بند گناه سهیم شود و راه آن از نگاه پروتستان ها ایمان و پاسخ مثبت به ندای مسیح و از نظر کاتولیک ها مراسم آیین کلیسا می باشد که مهم ترین آنها غسل تعمید است.86 به هر حال توبه و اعتراف به گناه، نزد ارباب کلیسا ریشه درآموزه عهد جدید دارد که در آن مسیح به شاگردانش می فرماید: «گناهان آنانی را که آمرزیدید برای ایشان آمرزیده شد.»87 این مراسم در طول تاریخ با شکلها و گونه های مختلف اجرا می شده 88 و زیانبارترین آنها اعتراف و بازخرید پولی بود که با عنوان کلی «سایمونی»89 یعنی فروش منصبهای روحانی و امتیازات کلیسایی در قرون میانه انجام می شد. «شماری از واعظان پرشور، مناطق مختلف اروپا را زیرپا گذاشتند و در همه جا اعلام کردند که هر مؤمنی می تواند با پرداخت مقداری پول به کلیسا خود را از مجازات بازخرید کند و نجات دهد».90 نویسنده «تاریخ جامع ادیان» در رابطه با شکل اعتراف در قرن چهارده میلادی می گوید: «کلیسا در آن زمان مقررات و تأسیسات خاصی برای جمع مال و اخذ وجوه بر پا کرده بود، مثلاً به عنوان حق فروش غفران و آزادی از کیفر حق تعالی و به عنوان حق اعتراف گناهان و حق مالیات تعمید و مالیات زواج و عزا و سایر مشاغل و تکالیف کلیسایی مالیاتهایی اجباراً از مؤمنان می گرفتند».91 در کنار آموزه کتاب مقدس برای اجرای مراسم اعتراف گناهکاران در کلیسا، عنوان گنج ثواب نیز جهت توجیه بخشش گناه گناهکاران افزوده شده بود، پاپ می توانست با بذل و بخشش از ثواب های ذخیره شده پرهیزکاران کلیسا زمینه نجات و رستگاری معصیت کاران زیادی را فراهم آورد. نویسنده کتاب «مارتین لوتر» در این رابطه می گوید: «از اوایل قرن سیزدهم بعضی از روحانیون چنین آغاز تعلیم می کردند که مسیح و قدیسان سخت نیک و پرهیزکارانه زیسته اند و همه آن نیکیها و پاکیها مانند گنجینه ای برهم انباشته شده است و خزانه ای پایان ناپذیر پدید آورده است. و می گفتند پاپ قدرت آن را دارد که از گنج نیکی و ثواب برای کمک به گناهکاران استفاده کند… پاپ می گفت آنچه می گویم به جا آورید، از گناه نهراسید، زیرا گناهان شما هر چه باشد من با این گنج نیکی و ثواب که در اختیار دارم از مکافات آن شما را رها خواهم کرد».92 جریان «بخشش نامه ها» مانند توپ صدا کرد و به ایجاد شکاف در کلیسای غربی و سپس قیام مارتین لوتر (1483ـ1546م) و راه اندازی نهضت پروتستانیزم انجامید. «لوتر به این نتیجه رسیده بود که نه تنها فروش غفران و معامله توبه به کلی بر خلاف حقایق تعالیم مطلق عیسی و مواعظ قدیسین می باشد، بلکه سراسر اعمالی که در طول قرون وسطی، کشیشها تحت [عنوان] غفران کفاره و ثواب انجام می داده اند و در حقیقت باب معامله وجود داد و ستد با خدا باز کرده اند، باطل است و تمام کشیشان از اسقف تا پاپ همه بر خطا می روند. توبه حقیقی امر باطنی و وجدانی است که انسان باید مستقیماً و بدون وساطت احدی، در دل خود با خدای مهربان و پدر آموزگار خود بپیوندد، و هر عیسوی پاک اعتقاد که در دل از اعمال خود احساس شرمساری می کند می تواند و حق دارد که به درگاه پرورگار بازگشت جوید و بدون اینکه غفران نامه از طرف کشیش به نام او صادر گردیده باشد از رنج و عقاب و بارگناه آزاد گردد».93 غفران، اعتراف و بخشش نامه فروشی برای کلیسا منبع درآمد قابل توجهی بود. بویژه با توجه به اینکه شاهان گناهکار نیز جزء مشتری ها بودند.94 درآمدهای زیاد، به جاه و جلال و رویکرد به معایب و گناه بین اصحاب کلیسا و حتی پاپ می انجامید.95 این روند از طرفی بازار گناه را رونق بخشیده بود؛ به گونه ای که تامس گاسکوین، رئیس دانشگاه آکسفورد در سال 1450 می نویسد: «امروز گناهاران می گویند: من پروایی ندارم که در برابر خداوند چقدر گناه و کار زشت می کنم، زیرا با اعتراف و طلب آموزش در نزد کشیش و خرید آمرزش نامهٌ پاپ، کلاً از تمامی معاصی و کفاره ها، برائت حاصل می کنم. من آمرزش نامه پاپ را به چهار یا شش «پنس» خریده ام…»96 از سوی دیگر به بدبینی و فاصله گرفتن توده مسیحیان از کلیسا می افزود، جان بی ناس می نویسد: «کلیسا در نظر مردم آن زمان به صورت دستگاه عریض و طویلی درآمد که قصدی جز جمع آوری نقدینه و ذخایر مالی ندارد و از هر گوشهٌ اروپا سیل زر و سیم را به شهر روم جاری می سازد که در آنجا ماده پرستی و عیش و نوش و اعمال ناپسند حتی فحشا در میان طبقه کشیشان و روحانیون بدون هیچ حایل و مانعی به حد کمال معمول است. و بالأخره تشخیص دادند که دستگاه کلیسا نه تنها فاسد و تباه است، بلکه از قافله ترقی و تقدم زمان نیز مسافت طولانی عقب افتاده است».97 اصحاب کلیسا که در اثر ثروت اندوزی و اقتدارگرایی حمایت مردمی و موقعیت اجتماعی خود را از دست می دادند، ناگزیر در صدد جلب حمایت حاکمیتها، اربابان و زمین داران بر می آمدند که این نیز بدون حمایت کلیسا از آنها ناممکن بود.98 تعامل میان کلیسا و قدرتهای مادی ضد مردم، بی تردید به بی اعتمادی بیشتر مردم می انجامید. گویا تفسیر دلخواه انجیل، فروش بهشت و زراندوزی اصحاب کلیسا در قرنهای اوایل دوره قرن وسطی (1409ـ409م) 99 و به طور مشخص در آغاز قرن هفتم میلادی، زمان نزول وحی بر پیامبر(ص) نیز جریان داشته است. به همین دلیل قرآن، هم به ملامت و نکوهش پیروی کورکورانه مسیحیان از اصحاب کلیسا می پردازد و هم به حرام خواری و زراندوزی کشیشان که زمینه دین گریزی را در جامعه مسیحیت فراهم می ساخت اشاره دارد: «إتّخذوا أحبارهم و رهبانهم أرباباً من دون الله و المسیح بن مریم» توبه/31 اینان دانشمندان و راهبان خود و مسیح بن مریم را پروردگار خود قرار دادند. «یا أیها الذین آمنوا إنّ کثیراً من الأحبار و الرهبان لیأکلون أموال الناس بالباطل و یصدّون عن سبیل الله و الذین یکنزون الذهب و الفضّة و لاینفقونها فی سبیل الله فبشّرهم بعذاب ألیم» توبه/34 ای مؤمنان، همانا بسیاری از دانشمندان و راهبان، اموال مردم را به صورت ناروا می خورند و از راه خدا باز می دارند. و به کسانی که طلا و نقره را گنجینه می کنند و در راه خدا هزینه نمی نمایند از عذاب دردناک خبرده. همکاری پاپ و حاکمیتها در عرصه بین المللی در جنگ صلیبی (جنگ با مسلمانان طی دو قرن که از 1905 میلادی آغاز گردید) و در جنگ برضد مرتدشدگان مسیحی جنوب فرانسه (که از سال 1208تا 1226میلادی ادامه داشت و از نظر اهمیت همانند جنگ صلیبی قلمداد شده بود) توجه تاریخ را به خود جلب کرد.100 پس از جنگ داخلی جنوب فرانسه که به جنگ صلیبی آلبی معروف است دیوان تفتیش عقاید ایجاد گردید101 که نمود دیگری از همکاری کلیسا و حاکمیتهاست102 و از عوامل اساسی انزوای کلیسا و دین گریزی در غرب به حساب می آید. سازمان مخوف تفتیش عقاید، تقریباً پنج قرن در بعضی ممالک اروپا بلای جان مردم بود. درنیمه دوم قرن شانزدهم به دستور پاپ «ادرین» ششم برای تشدید کار آن سازمان بر ضد مرتدان، شورایی از اسقفان تشکیل شد که به نام «انجمن ترانست» معروف است.103 در نتیجه گروه غلاظ و شدادی به نام انجمن سربازان مسیح… مأمور رسیدگی به عقاید و افکار شدند.104 و تعداد قربانیان این اقدام را تنها در اسپانیا در سال 1480 تا 1»، 31912 نفر سوزانده شده و 291450 تن محکوم به مجازاتهای سنگین دانسته اند. تنها در شهر مادرید هزاران نفر بر سر عقاید دینی به کوره آدم سوزی افتادند. گفته می شود صدهاهزار نفر زن را در اروپا به نام جادوگر به کام آتش انداختند.105 مبارزه خشن و وحشت آفرین کلیسا و امپراطوران با مخالفان اعتقاد سنتی کلیسای کاتولیک اعم از مسیحی، مسلمان و یهودی106 از اول قرن 13میلادی آغاز و تا سال 1» و سلطه ناپلئون بر اسپانیا تداوم یافت.107 طی این مدت در دادگاه های تفتیش عقاید، اهانت کنندگان به امپراطورها، دانشمندان108، اهانت کنندگان و مخالفان عقاید کلیسا و جادوگران همسان کیفر داده می شدند. خشونت کلیسا اقشار مختلف جوامع اروپایی و غربی را به واکنش و به مقاومت وا داشت. در میان اقشار مختلف، واکنش دانشمندان جدی ترین تهدید را متوجه دین و دینداری ساخت. در نتیجه اوج گیری نهضتها، سیاست و اقتصاد از مذهب جدا شد و در قرن هیجده میلادی تساهل و مدارا نسبت به عقاید شکل گرفت که در حقیقت به معنای بی اعتنایی و بی قیدی نسبت به مذهب است.109 دانشمندان رشته های مختلف، دیدگاه هایی علمی را ارائه دادند که هر یک می تواند در جهت زدایش دغدغه دین و بی قیدی در برابر آن، توجیه دین گریزی و امکان دستیابی به رستگاری با عبور از مسیر زندگی بی بند و بار نقش داشته باشد. در دانشگاه ها و سپس در حوزه های علمیه [دینی] دانشمندان تحت عنوان «بررسی اسناد کهن» به پژوهش درباره اصالت کتاب مقدس پرداخته و به این نتیجه رسیدند که: «اینان (نویسندگان کتاب مقدس) انسانهای عادی هستند که از مقبولات و مسلمات زمان خویش برخوردارند و آنها را همراه با مقدار معتنابهی افسانه و مطالب افسانه وار ترکیب می کنند و به تحریر در می آورند… بسیاری از نوخواهان به این نتیجه رسیده بودند که کتاب مقدس ارزش دینی اندکی دارد».110 بر اساس دیدگاه زیست شناختی داروینیزم (نظریه تکامل انواع) «روایت رایج برهان اتقان صنع خیل آسیب پذیر از کار درآمده بود، چه تکیه گاهش سازگاری ساختمان بدن و اندامهای موجودات زنده با وظایف مفیدشان بود؛ حال این سازگاری یا تطابق و انطباق با پیش کشیدن انتخاب طبیعی قابل تحلیل بود؛ بی آن که وجود طرح یا تدبیر پیش اندیشیده ای را ایجاب کند. مفیدیت معلول بود نه علت؛ یعنی واپسین فراورد یک روند ناآگاهانه است».111 بر پایه این نظریه، حمایت از آسیب دیدگان و ناتوانان، عامل وقفه ترقی آینده شناخته شده رقابت آزادانه مورد تأکید قرار می گیرد تا توانمندان به دور از قید و بند قانون، آداب و رسوم بهترین را به بارآورند و بیشترین زاد و رود را پس افکنند.112 نیچه می گفت: نظریه «تکامل» فضایل مسیحی را بر نمی تابد و خویش اندیشی، خواهش قدرت و نیرومندی را فضیلت می داند. فروتنی، عشق و شفقت را خلق و خوی بردگان، و دلیری، خودخواهی بی رحمانه را اخلاق قهرمانان می شمارد. پس هر انسان قهرمان وشی باید خود را از شرّ وسواس زندگی اخلاقی برهاند و به مدد اراده خودمختار خویش، فردیت آفرینش گرانه خودمختار را تحقق بخشد.113 در اندیشه مارکسیسم، دین «افیون توده ها» معرفی شد. فرویدیزم، اخلاق دینی را خاستگاه عقده جنسی شناخت… بدین ترتیب دانشمندان که به دست ارباب کلیسا به جرم نوآوری درعرصه دانش، شلاق خورده بودند،با استفاده از فضای اصلاحات، آگاهانه یا ناآگاهانه به روند گریز از ارزشهای دینی سرعت بخشیدند.
هشداری به مسلمانان
روح گفته ها در باب «خاستگاه خصومتها» بین پیروان ادیان این است که رویکرد اهل کتاب به حق کُشی و ستمگری، بازتابی است از بی توجهی به کلیت دین، جامه عمل نپوشاندن به اصول مشترک و جایگزین شدن آمیزه حق و باطل به جای تعالیم زلال دین. از این رو قرآن خطاب به اهل کتاب می گوید: «یا أهل ا لکتاب لم تلبسون الحقّ بالباطل و تکتمون الحقّ و أنتم تعلمون» آل عمران/71 ای اهل کتاب چرا حق را به باطل در می آمیزید و حقیقت را کتمان می کنید. در حقیقت این آیه و تمام آیاتی که پیروان ادیان دیگر را متهم به بی توجهی به کتاب آسمانی می کنند. هشدار به مسلمانان را نیز در متن خود نهفته دارند و با صراحت نیز اعلام می دارند: «واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لاتفرّقوا… و لاتکونوا کالذین تفرّقوا و اختلفوا من بعد ما جاءهم البینات» آل عمران/105ـ103 و همگی به ریسمان (قرآن با دین) چنگ زنید و پراکنده مشوید و چون کسانی مباشید که پس از دریافت و مشاهده دلایل آشکار پراکنده شدند و با هم اختلاف پیدا کردند. سوکمندانه به رغم هشدارهای قرآن، تاریخ، تخاصمهای تلخ و ننگینی را به نام مسلمانان ثبت نموده است که منشأی جز نادیده گرفتن اصول متعالی دین، تعصب خشک و گرایش به التقاط ندارد. اگر بی توجهی به قرآن تداوم یابد ممکن است تاریخ تکرار شود و اسلام نیز به سرنوشتی گرفتار گردد که یهودیت و مسیحیت در آتش آن می سوزد.
سخن آخر
قرآن به منظور پایان یافتن تنشها و خصومتها به اهل کتاب پیشنهاد بازگشت به عدالت را می کند که در پرتو توحید و دوری از قوانین عرفی ساخته خرد بشری و ناسازگار با قوانین آسمانی امکان پذیر می باشد. «قل تعالوا إلی کلمة سواء بیننا و بینکم ألانعبد إلاّ الله و لانشرک به شیئاً و لایتخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله فإن تولّوا فقولوا اشهدوا بأنا مسلمون» آل عمران/64 بگو ای اهل کتاب بیایید بر سرسخنی عادلانه که میان ما و شما یکسان است بایستیم یعنی جز خدا را بندگی نکنیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم و بعضی ازما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرند. اگر آنها روبرتافتند بدانها بگویید: شاهد باشید که ما مسلمانیم. هنگام نزول این آیه وقتی عدی بن حاتم اعتقاد به ربوبیت انسان را نزد مسیحیان مورد انکار قرار داد، پیامبر(ص) این سؤال را مطرح کرد: «أما کانوا یحلّون لکم و یحرّمون، فتأخذون بقولهم.» آیا این گونه نبود که آنها برای شما حلال و حرام تعیین می کردند و شما می پذیرفتید. عدی بن حاتم جواب مثبت داد و پیامبر(ص) نیز فرمود مقصود از «لایتّخذ بعضنا…» همین واقعیت است.114 در کنار این پیشنهاد، قرآن این یادآوری را نیز دارد که بیان مطالبی را به عهده دارد که از سوی اهل کتاب به فراموشی سپرده شده است. فراموشی این مطالب در گذشته خصومت آفریده و اینک اگر به اجرا گذارده شود صلح و امنیت را به بار می آورد. «یا أهل الکتاب قد جاءکم رسولنا یبین لکم کثیراً ممّا کنتم تخفون من الکتاب و یعفوا عن کثیر قد جاءکم من الله نور و کتاب مبین. یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام» مائده/ 16ـ 15 ای اهل کتاب! پیامبر ما به سوی شما آمده است که بسیاری از چیزهایی از کتاب را که پوشیده می داشتید برای شما بیان می کند و از بسیاری [خطاهای شما] در می گذرد. بی تردید برای شما از جانب خدا روشنایی و کتابی روشنگر آمده است که به وسیله آن خداوند جویندگان خشنودی خود را به راه های سلامت (و امنیت) رهنمون می شود. «فنسوا حظّاً ممّا ذکّروا به فأغرینا بینهم العداوة و البغضاء إلی یوم القیامة» مائده/14 پس آنها بخشی از اندرزهای مطرح شده را فراموش کردند، پس ما بین آنها تا قیامت کینه و دشمنی افکندیم. رشید رضا نیز به منظور سفارش به بازگشت به اصول فراموش شده و زمینه سازی برای زیست مسالمت آمیز می گوید: «تنها دلیل دشمنی موجود میان مسلمانان و مسیحیان، فراموشی اصول متعالی دین توسط یک و یا هر دو اینها و یا نادانی و عدم درک است که توانسته است میان آنها گسترش یابد… و تنها یک ذهن ناآگاه و یا متکبر دلیل این دشمنی را در طبیعت این ادیان می جوید… صاحب منصبان بزرگ سیاسی در هر دو طرف رهبران دروغین بوده و دین را همچون بهانه ای برای راحت تر فریفتن مردم خود و وادار کردن ایشان به حمایت از سیاست هاشان از جمله مخالفت با همان دین و پیروان آن، به کار گرفته اند».115 مجمع علمای عالی رتبه مسیحی واتیکان در سال 1972میلادی در سندی که به تصویب رساند یادآور شد: «غرب که تحت تربیت مسیحی است باید به بی عدالتی های گذشته که نسبت به مسلمانان مرتکب شده اعتراف کند».116
پی نوشت ها:
________________________________________
1. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی،550. 2. زمخشری، جارالله، تفسیر الکشاف، منشورات البلاغة، 4/731؛ مسعودی، مروج الذهب، دارالهجرة،80. 3. یوسف عید، الدیانة الیهودیة، دارالفکر اللبنانی،174. 4. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،560. 5. همان،565. 6. البرماله و ژول ایزاک، تاریخ قرون وسطی، ترجمه میرزا عبدالحسین هژیر، تهران، انتشارات علمی، 1362،235. 7. همان،291. 8. همان،231. 9. همان،226. 10. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، انتشارات ناصرخسرو، 3/37. 11. همان، 1/356. 12. کتاب مقدس، عهد قدیم، سفر داوران، باب 2 : 12. 13. همان، عهد جدید، انجیل مرقس، باب 7 : 10 ـ 6. 14. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،549؛ عهد جدید، کتاب اعمال رسولان، باب 23 : 8؛ انجیل مرقس، باب 13 : 18. 15. یوسف عید، الدیانة الیهودیة،80. 16. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،541. 17. همان،556 و 559. 18. یوسف عید، الدیانة الیهودیة،74. 19. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،553؛ نهی نجار، الدیانة المسیحیة، دارالفکر اللبنانی، 131. 20. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،555. 21. یوسف عید، الدیانة الیهودیة،154. 22. عبدالواحد وافی، الیهودیة و الیهود، مصر، النهضة، 49. 23. همان،171. 24. همان، 172. 25. همان،163. 26. همان،172. 27. جوان اگریدی، مسیحیت و بدعتها، ترجمه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی، مؤسسه فرهنگی طه،42. 28. کتاب مقدس، عهد جدید، کتاب اعمال رسولان باب 9 و نامه پولس به غلاطیان، باب 2 : 8ـ7. 29. عهد جدید، نامه پولس به فلیپیان، باب 2 : 9 ـ 6. 30. جوان اگریدی، مسیحیت و بدعتها،43. 31. همان،143. 32. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،624. 33. جوان اگریدی، مسیحیت و بدعتها،153ـ152. 34. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،634. 35. جوان اگریدی، مسیحیت و بدعتها،147. 36. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،634. 37. احمد عمران، القرآن و المسیحیة فی المیزان، بیروت، الدار الاسلامیة،423. 38. جوان اگریدی، مسیحیت و بدعتها،152. 39. همان،151. 40. احمد عمران، القرآن و المسیحیة فی المیزان،423. 41. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،636. 42. همان. 43. جوان اگریدی،مسیحیت و بدعتها،144؛ جان بی ناس،تاریخ جامع ادیان،637. 44. همان،157. 45. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،637؛ جوان اگریدی، مسیحیت و بدعتها،155. 46. ویلیام مونتگمری وات، حقیقت دینی در عصرما، قم، دفترتبلیغات اسلامی، 78. 47. منوچهری، محمدعلی، مذهب و سیاست در عصرما، انتشارات هادی، 133. 48. جوان اگریدی،مسیحیت و بدعتها،143. 49. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،636. 50. توماس میشل، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 75. 51. عهد جدید، انجیل متی، باب 5 : 19 ـ 18. 52. جوان اگریدی،مسیحیت و بدعتها،42. 53. عهد جدید، نامه پولس به غلاطیان، باب 3: 13 ـ 10. 54. همان، باب 3: 27 ـ 23. 55. همان، نامه پولس به غلاطیان، باب 2: 21 ـ 15. 56. همان، کتاب اعمال رسولان، باب 15: 30 ـ 1. 57. جوان اگریدی،مسیحیت و بدعتها،131ـ129. 58. مذهب و سیاست در جهان،146. 59. همان،175. 60. مایکل فاستر، خداوندان اندیشه سیاسی، ترجمه جواد شیخ الاسلامی، انتشارات امیرکبیر، 1358، قسمت2،406. 61. مراجعه شود به: محمدحسن قدردان قراملکی، سکولاریزم در مسیحیت واسلام، دفترتبلیغات اسلامی، ص35ـ33. 62. عهد جدید، نامه پولس به رومیان، باب 13 : 4ـ1. 63. مایکل فاستر، خداوندان اندیشه سیاسی، قسمت 2،459. 64. قدردان قراملکی، محمدحسن، سکولاریزم، در مسیحیت و اسلام،77. 65. مذهب و سیاست در جهان،181ـ180. 66. خداوندان اندیشه سیاسی، قسمت2،401. 67. همان،406. 68. ژیل کپل، اراده خداوند، ترجمه عباس آگاهی، دفترنشر فرهنگ اسلامی، 9. 69. جان لاک، نامه ای در باب تساهل،ترجمه شیرزاد گلشاهی کریم، نشرنی، 99. 70. همان،56. 71. همان،61 و 66. 72. کتاب مقدس، عهد قدیم، سفر خروج، باب 22 : 21. 73. جان لاک، نامه ای در باب تساهل، ص100ـ98. 74. محمد لگنهاوزن، اسلام و کثرت گرایی دینی، ترجمه نرجس جواندل، موسسه فرهنگی طه، 41ـ38. 75. ویل دورانت، تاریخ تمدن، 6/998 به نقل از: سکولاریزم در مسیحیت و اسلام،51. 76. خداوندان اندیشه سیاسی، قسمت2، 455. 77. قدردان قراملکی، محمدحسن، سکولاریزم در مسیحیت و اسلام،52. 78. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،691. 79. کلام مسیحی،75. 80. عهد جدید، کتاب اعمال رسولان، باب 15 : 30. 81. همان، انجیل متی، باب 16. 82. همان، باب 18: 21ـ18. 83. همان، نامه پولس به رومیان، باب 3 : 24 و باب 143 : 2. 84. همان، انجیل متی، باب 26 : 28؛ کلام مسیحی،88؛ اسلام و کثرت گرایی دینی،29. 85. مجموعه ای از نویسندگان، اصول قابل انتقال، ترجمه خسروی، 11و37و38. 86. محمد لگنهاوزن، اسلام و کثرت گرایی دینی، 29و40. 87. عهد جدید، انجیل یوحنا، باب 20:23. 88. توماس میشل، کلام مسیحی،96. 89. همان، 107. 90. همان، 108. 91. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،665. 92. هری امرسون فاسدیک، مارتین لوتر، ترجمه فریدون بدره ای، تهران، 1371،54 ؛ کلام مسیحی،108. 93. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان،670. 94. نوذری، عزت الله، اروپا در قرون وسطی، شیراز، انتشارات نوید، 1377،202. 95. البر ماله، تاریخ قرون جدید، ترجمه فخرالدین شادمان، 135ـ131. 96. ویل دورانت، تاریخ تمدن، 6/270، به نقل از: سکولاریزم در مسیحیت و اسلام، 48. 97. جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان، 667. 98. البر ماله، تاریخ قرون وسطی، ق2/273، به نقل از یوسف فضائی، سیر تحول دینهای یهود و مسیح، تهران، مؤسسه مطبوعاتی عطائی،319. 99. فرانکو مارتینلی، تاریخ تفتیش عقاید، ترجمه ابراهیم صدقیان، جهان رایانه، 2. 100. البرماله، تاریخ قرون وسطی،290. 101. همان،291. 102. ویل دورانت، قصة الحضارة، دارالفکر، 1988م، 23/78؛ اروپا در قرون وسطی،204. 103. البر ماله، تاریخ قرون جدید،148. 104. گی تستاوژان تستا، تاریخ تفتیش عقاید، ترجمه علام رضا افشار نادری، جامعه ایرانیان، 17؛ ویل دورانت، قصة الحضارة، 23/90. 105. جواهر لعل نهرو، نگاهی به تاریخ جهان، ترجمه محمود تفضلی، انتشارات امیرکبیر، 1361، 1/655. 106. گی تستاوژان تستا، تاریخ تفتیش عقاید،17. 107. جواهر لعل نهرو، نگاهی به تاریخ جهان، 2/751. 108. فرانکو مارتینلی، تاریخ تفتیش عقاید،13و126. 109. جواهر لعل نهرو، نگاهی به تاریخ جهان، 2/751. 110. ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران، مرکز دانشگاهی، 1362،130. 111. همان،111. 112. همان،118. 113. همان،136. 114. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، 2/767. 115. رشیدرضا، المنار، دارالمعرفة، 7/10. 116. بوکای، مقایسه ای میان تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمه مهندس دبیر، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،6.
  info@quran-p.com

تبلیغات