آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۶

چکیده

متن

آن گاه که المیزان در ترازوى ادب و بلاغت به داورى گرفته شود, آشکار مى گردد که نکته هاى ادبى و جستارهاى بلاغى قرآن, در این تفسیر گرانسنگ, تا بدان پایه جدى است که مى توان المیزان را به حق, آئینه تبیان شیخ طوسى و مجمع البیان طبرسى دانست, با این ویژگى که از آراى فخر رازى و آلوسى و المنار و نکته پردازیهاى زمخشرى در کشاف بهره جسته است. تا زمانى که محقق از نگاه ادبى و بلاغى به مطالعه المیزان نپرداخته باشد, چه بسا از اهمیت و گستردگى نظرگاههاى علامه, در این زمینه تصویر کاملى نداشته باشد, اما پس از ممارست و جست وجوى هدفمند, دیدگاه جدیدى براى محقق شکل مى گیرد و به این نتیجه مى رسد که اگر نکته هاى ادبى المیزان, در مجموعه اى گرد آید, چندین مجله را به خود اختصاص خواهد داد. این تحقیق به عنوان گامى کوتاه در کنار همه تلاشهایى که پیش از آن صورت گرفته است و یا پس از آن صورت خواهد گرفت, متواضعانه در صدد نمودن بخشى از دقتها و کنکاشهاى المیزان در میدان مباحث لغوى و بلاغى است.
تکاپوهاى لغوى المیزان
عالمان ادب شناس مفسر, آگاهى به دانش لغت را از شـرایط ضرورى کار تفسیر دانسته اند و کسى چون زمخشرى, علم لغت را یکى از پانزده علمى دانسته است که پیشنیاز هر تلاش تفسیرى در ساحت قرآن است. علامه طباطبایى نیز درالمیزان ,چونان بسیارى دیگر از مفسران, پیش از هر بیان تفسیرى به شناخت واژگان آیه پرداخته است و پس از نگاه لغوى ساده با تکیه بر آراى لغت شناسان عرب, به فقه اللغه و ژرفکاوى در وجوه معناى لغت اهتمام ورزیده است. در میان مفسران, تلاش علامه در (فقه اللغه) کارى کم نمونه است و بیش از دیگران به همایش لغات و ساختارهاى هم خانواده آن توجه کرده است. علامه براى تبیین معناى یک لغت و تعیین قلمرو شمول آن, از روشهاى گوناگونى بهره جسته است: الف. تعریف یک لغت, به وسیله آیات مختلف قرآن. ب. تبیین معناى یک لغت, با استفاده از فهم عرف. ج. شناخت دایره مفهومى یک لغت, با استفاده از سیاق و ارتباط اجزاى کلام. این همه, علاوه بر روش ابتدایى مراجعه به منابع لغوى است که به صورت معمول, مورد توجه همگان بوده است. اکنون بجا مى نماید که براى هر یک از موارد یاد شده, نمونه اى ارائه شود.
لغت شناسى در پرتو آیات قرآن
ییکى از موارد بهره جویى علامه از قرآن براى تبیین معناى آن, واژه (مالک) در آیه (مالک یوم الدین) است. وى مى نویسد: (مالک) از (ملک) اشتقاق یافته است و اما (مَلِک) که قراءت دیگرى در آیه مى باشد, از کلمه (مُلک) گرفته شده است. براى هر یک از این دو قراءت, دلایلى آورده اند, ولى آنچه واضح مى نماید, این است که در هر دو لفظ, معناى سلطنت و استیلا نهفته است که حق خداوند مى باشد, با این تفاوت که (مالک) و (مِلک) به زمان نسبت داده نمى شود و نمى گویند مالک فلان عصر, مگر از روى مجاز. ولى (مَلِک) و (مُلک) به زمان نسبت داده مى شوند و مى گویند مَلِک فلان عصر. و خداوند هم در قرآن, ریشه اشتقاقى (مَلِک) را که (مُلک) باشد, به زمان نسبت داده و فرموده است: (لمن المُلک الیوم لله الواحد القهار) غافر/16 (المیزان 1/22) در این استدلال, علامه از یک سو به وسیله آیات قرآن, لغت شناسى کرده است و از سوى دیگر, یک قراءت را بر قراءت دیگر ترجیح داده است.
نقد آراى اهل لغت, با آیات وحى
در مواردى چند, علامه با استناد به آیات قرآن, آراى لغوى برخى آگاهان به لغت را نقد کرده است, از آن جمله مى نویسد: (جوهرى در صحاح اللغه, در بیان معناى (فرقان) گفته است: (فرقان چیزى است که بین حق و باطل فرق مى گذارد و تمایز ایجاد مى کند), ولى واژه فرقان, از نظر اصل ماده بر معنایى فراگیرتر دلالت دارد; یعنى هر چیزى که وسیله امتیاز و جدا سازى قرار گیرد, فرقان نامیده مى شود, چه موضوع این جدا سازى و امتیاز حق و باطل باشد یا امور دیگر; چنانکه خداوند متعال فرموده است. (یوم الفرقان یوم التقى الجمعان) انفال/41 (روز فرقان (جنگ بدر), روز مواجهه دو گروه) (یا أیها الذین آمنوا إن تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً) انفال/29 (اى اهل ایمان, اگر تقواى الهى پیشه کنید, خداوند براى شما فرقان و قدرت تمییز قرار مى دهد.) از میان این دو آیه, آیه نخست, نظر به فرقان حق و باطل دارد, زیرا در روز جنگ بدر, گروه حق از گروه باطل تمایز یافتند و در دو جبهه, رویاروى هم ایستادند. اما (فرقان) در آیه دوم در معناى عام به کار رفته است و نظر به قدرت تشخیص حق از باطل, یا اطاعت از معصیت, یا خیر از شر و یا….) (المیزان 3/9)
استفاده از عرف در بیان لغت
در بسیارى از موارد که علامه به کنکاشهاى لغوى پرداخته است, مى گوید: (ما یعرفه اللغة و العرف); یعنى آنچه لغت و عرف مى فهمد و بیان مى دارد. تکرار این جمله در جاى جاى تفسیر المیزان, حکایت از توجه علامه به فهم عرف از واژگان دارد, چنانکه در بیان معناى (رب) مى نویسد: (رب, همان مالک است که امور مملوک را تدبیر مى کند, بنا بر این در معناى رب, مُلک و مالکیت نهفته است و مالکیت در فهم عرف مردم, نوع خاصى از اختصاص است و نوعى از قیام چیزى به چیزى است.) (المیزان 1/21)
تکیه بر سیاق آیات در فهم معناى لغت
از مواردى که با تکیه بر سیاق آیات, معناى لغتى را بازنموده, مورد زیر است: (واژه شعائر در آیه: (لا تحلـّوا شعائر الله) (مائده /3) جمع (شعیره) به معناى علامت است. و در ادامه آیه, منظور از (شهرالحرام), ماههاى محرم, رجب, ذى القعده و ذى الحجه هستند و منظور از (هدى),حیوانى است که براى قربانى در حج, تدارک مى شود و (قلائد) جمع قلاده, نشانه اى است که بر گردن حیوان مى بندند که علامت قربانى باشد.) سپس در پایان آیه مى نویسد: (تفسیر شعائر و قلائد و دیگر واژه هاى آیه, مایه اختلاف مفسران شده است, ولى آنچه گذشت, معنایى است که با سیاق آیه مناسب تر است.) المیزان 5/162
استناد نجستن به اشعار در فهم لغت
ییکى از ویژگیهاى المیزان در زمینه فهم معانى لغات, این است که بر خلاف بسیارى از مفسران پیشین, براى بیان معانى مختلف یک لفظ, به اشعار جاهلى یا شاعران نامى استناد نجسته و یا به ندرت تکیه کرده است. چه بسا این امر از آن روى باشد که رویکرد به اشعار, گاه مانع نگرش دقیق مفسر در خود قرآن و دریافت معناى یک لغت از کاربردهاى گوناگون آن در آیات مى شود.
نکته سنجیهایى در فرق معانى بابها
ییکى از مباحث ادبى که توجه لغت شناسان را به خود معطوف داشته است, فرق معانى بابهایى چون باب افعال و باب تفعیل مى باشد. ابن هشام, ادیب نامدار, در فرق بین انزال و تنزیل و این که آیا تعدیه در این دو یکسان است, یا معناى متفاوتى را مى رساند, نوشته است: زمخشرى, نویسنده تفسیر کشاف, بر فرق میان دو باب تأکید دارد. زمخشرى, ذیل آیه 3 سوره آل عمران مى نویسد: (در این آیه براى تورات و انجیل, فعل (انزل) و براى قرآن (نزّل) به کار رفته است; زیرا باب تفعیل, دلالت بر تدریج دارد و باب افعال, دلالت بر نزول دفعى.) علامه ذیل آیه یاد شده, مانند بسیارى از موارد دیگر, دیدگاه زمخشرى را بر آراى دیگر ترجیح داده است, ولى هرگز نگاه علامه به آراى دیگران تقلیدى نیست, بلکه در همین مورد, پس از نقل نظریه دلالت باب تفعیل بر تدریجى بودن و دلالت باب افعال بر یک باره بودن انجام کار, مى نویسد: (چه بسا این بیان با برخى آیات دیگر نقض شود, چنانکه خداوند فرموده است: (لولانزل علیه القرآن جملة واحدة) (فرقان /32) که در این آیه باب تفعیل در زمینه نزول یک باره به کار رفته است. و نیز برخى آیات دیگر.) پس از این تشکیک, علامه در صدد پاسخ برآمده و مى گوید: (بهتر این است که گفته شود, معناى (نزّل) عبارت است از (انزله انزالاً بعد انزال); یعنى ممکن است نزولهاى یک باره در مقاطع مختلف صورت گرفته باشد. پس از یک سو نزول, دفعى است و از جهت استمرار و تکرار, تدریجى است. (المیزان 3/7)
منابع لغوى مورد اعتماد المیزان
المیزان در مباحث لغوى, از مجمع البیان طبرسى و کشاف زمخشرى بهره هاى فراوان برده و در مواردى هم به این اعتماد و و استناد تصریح کرده است. (المیزان 3/385, 4/44 , 6/157) صحاح اللغه جوهرى از دیگر منابعى است که علامه نظر آن را به عنوان شاهد یاد کرده است و البته در مواردى هم به مناقشه در آراى آن پرداخته است. چنانکه در سوره حمد,جوهرى در صحاح اللغة, عبادت را به معناى خضوع دانسته است, ولى علامه معتقد است که معناى عبادت, حقیقتى است که لازمه آن خضوع است; چه این که خضوع, با لام متعدى مى شود و عبادت, خود متعدى است. (المیزان 1/24) چهارمین منبعى که در زمینه شرح لغات مورد استناد المیزان بوده است, کتاب (مفردات القرآن) تألیف راغب اصفهانى, قرآن پژوه بزرگ قرن ششم هجرى است. علامه با وجود نقلهاى مکرر و استنادهاى فراوان از (مفردات راغب), کم تر با آراى او به مخالفت برخاسته است و این حکایت از اتقان روش اندیشه راغب در نظر علامه دارد. علاوه بر منابع یادشده, مى بایست (لسان العرب) و (نهایه) ابن اثیر را نیز در شمار منبعهاى لغوى المیزان نام برد. (المیزان 5/204)
میزان اهتمام علامه به مباحث نحوى آیات
سبک تفسیرى المیزان, مانند تفسیر (البحر المحیط) ابوحیان نیست که تنها به مسائل ادبى, همت گماشته باشد و یا مانند تفاسیرى چون مجمع البیان و کشاف و روح المعانى هم نیست که در کنار مباحث مختلف, به مسائل نحوى, نوعى محوریت داده باشد, بلکه روش المیزان, اصالت دادن به فهم قرآن در پرتو آیات و معارف خود آن است و بیشترین سرمایه گذارى و تأملات را در آن زمینه به کار گرفته است و البته با مباحث نحوى بیگانه نبوده و در حد ضرورت به بیان نکات دستورى که مى توانسته است محقق را در فهم آیات و برداشت از آن یارى دهد, پرداخته است. از آن جمله, ذیل آیه 7 سوره آل عمران, بیان مفصلى در این زمینه دارد که (واو) در آیه: (و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فى العلم) عاطفه است یا استینافیه. از جمله مفسرانى که (واو) را عاطفه دانسته اند, مى توان از زمخشرى در کشاف (1/338 ), ابن قتیبه در کتاب (تأویل مشکل القرآن) (72), (ابوالبقاء) در (املاء ما منّ به الرحمن) (1/124) و… نام برد. از سوى دیگر, کسانى چون (فخر رازى) در (تفسیر کبیر) و (ابن هشام) در (مغنى اللبیب) و (قرطبى) در (الجامع لاحکام القرآن) طرفدار این نظریه هستند که (واو) در آیه یاد شده, حالیه است و نه عاطفه. علامه از این دو نظر, به نظریه دوم تمایل دارد و (واو) را عاطفه نمى داند و با این که بینش علامه در این زمینه با فخر رازى هماهنگ مى باشد, اما برداشت وى از آیه با فهم فخر رازى متفاوت است. به هرحال, توجه المیزان به این نکته نحوى از آن روست که عاطفه شمردن (واو) و یا حالیه دانستن آن, تأثیر مهمى در فهم آیه دارد, چه این که اگر (واو) عاطفه باشد, مفهوم آیه این خواهد بود که آگاهى به تأویل متشابهات قرآن, مخصوص خداوند نیست, بلکه راسخان در علم نیز قادر به تأویل متشابهاتند و چنانچه (واو) را استینافى بدانیم, موضوع راسخان در علم, از موضوع پیشین جداست و علم به تأویل متشابهات قرآن, در انحصار خداوند خواهد بود. بلى علامه معتقد است که هر چند علم به تأویل متشابهات, تنها از آن خداوند است, ولى منافاتى ندارد که خداوند, دیگران (مانند پیامبران و امامان) را از آن مطلع سازد. (المیزان 3/69) در حالى که فخر رازى معتقد است که علم به متشابهات براى غیر خداوند امکان ندارد. (کشاف 7/187)
ملاک ترجیح, در احتمالات گوناگون نحوى
در برخى از آیات, درباره جایگاه کلمات و پیام جمله از نظر نحوى, احتمالات چندى مطرح است. در چنین مواردى, علامه بر اساس ملاکهایى که پذیرفته است, یکى را برمى گزیند. از جمله این ملاکها عبارت است از: یک. وضوح معنایى و سهولت توجیه نحوى; مانند بیان نحوى علامه ذیل آیه 4 سوره مائده که مى فرماید: (در این آیه: (یسئلونک ماذا احلّ لهم …) معناى روشن تر, این است که (ماعلّمتم) شرطیه باشد, (فکلوا ممّا…) جزاء شرط باشد و….) دو. هماهنگى یک ترکیب و بیان نحوى با سیاق آیه, چنانکه در آیه 127 سوره مائده, در جمله (و ترغبون ان تنکحوهن) مى نویسد: (ان تنکحوهن) مجرور به حرف جر مقدر است و آن حرف جر (عن) مى باشد, نه حرف جر دیگر, زیرا ترکیب (ترغبون) با کلمه (عن) به معناى اعراض و رویگردانى خواهد بود, ولى اگر با حرف دیگرى ترکیب شود, ممکن است به معناى ضد آن; یعنى تمایل و میل باطنى باشد.) دلیل علامه بر گزینش این احتمال نحوى, این است که سیاق آیات به گونه اى است که زمینه اعراض و بى میلى را مى فهماند. (المیزان 5/99, 5/345) علامه تا آن جا به سیاق اهمیت مى دهد که گاه, موافقت با سیاق را بر نظریه مشهور که خلاف سیاق است, ترجیح داده است. چنانکه در سوره نساء آیه/127 (یستفتونک فى النساء قل الله یفتیکم فیهن و ما یتلى علیکم فى الکتاب…) معتقد است (ما یتلى) عطف بر ضمیر مجرور (فیهن) است و نه عطف بر (النساء). توضیح علامه براى ترجیح احتمال نخست, نشانگر اعتماد وى بر سیاق آیه است, با این که احتمال یاد شده خلاف مشهور مى باشد; زیرا نظریه مشهور میان عالمان نحوى, این است که عطف بر ضمیر مجرور, بدون تکرار حرف جر, صحیح نمى باشد و تنها اندکى از جمله (ابن مالک) در (اللغة) چنین عطفى را جایز شمرده اند. تکیه علامه بر سیاق, در زمینه انتخاب و ترجیح یک اعراب از میان چند وجه اعرابى ثبت شده در متون تفسیرى و ادبى, نیز به وضوح دیده مى شود. علامه اصرار ندارد که ذیل هر آیه, همه آراى اختلافى عالمان در زمینه اعراب آن آیه را به تفصیل یادآور شود, بلکه نظریه صحیح و همسو با سیاق را برمى گزیند و جویندگان تفصیل را به تفاسیر دیگرى که به طور مفصل به چنین مباحثى پرداخته اند, ارجاع مى دهد. (المیزان 4/352)
توجه اندک به اختلاف قراءات
از مباحثى که علامه به ندرت بدان پرداخته, بحث اختلاف قراءات است. علامه بناى تفسیر را بر قراءت مشهور میان امامیه; یعنى قراءت (عاصم) به روایت (حفص) گذاشته است و تنها در آن جا که توجه به اختلاف قراءتها مى تواند فضاى جدید مفهومى را در آیه بگشاید و یا قراءت غیرمشهور با سیاق آیه و یا مبانى معرفتى مستفاد از قرآن هماهنگ تر باشد, به تجزیه و تحلیل و بیان امتیاز برخى قراءتها مى پردازد. از آن جمله: 1- سوره حمد در آیه: (مالک یوم الدین) دو قراءت وجود دارد: (مالک) و (ملک). علامه پس از ریشه یابى هاى لغوى و مفهومى, قراءت (ملک) را ترجیح مى دهد, چنانکه زمخشرى نیز همین قراءت را پذیرفته است. (المیزان 1/22; کشاف 1/11) 2- در آیه 81 سوره آل عمران: (و اذ اخذ الله میثاق النبیین لما آتیتکم من کتاب و حکمة…) مشهور قاریان لام (لما) را مفتوح خوانده اند و غیر مشهور به کسر لام قراءت کرده اند. نظر علامه در این مورد, همان نظر مشهور است و در توضیح این نظریه, بیانى نیز دارد. (المیزان 3/333) 3- ذیل آیه نخست سوره جن: (قل اوحى إلیّ انه استمع نفر من الجن …) در باره (انه) اختلاف قراءت وجود دارد که به فتح همزه است یا به کسر همزه. نظریه مشهور, همان فتح همزه است و علامه نیز نظر مشهور را پذیرفته است, هر چند وجهى را که آنان براى قراءت مذکور گفته اند, نپذیرفته است. 4- در آیه 6 سوره مائده: (وامسحوا برؤسکم و ارجلکم الى الکعبین) دو قراءت براى (ارجل) نقل شده است; قراءت جر, به دلیل عطف بر (رؤس) و قراءت نصب, بنا بر مفعول بودن آن براى (امسحوا). بدیهى است که هر کدام از این دو قراءت, بار مفهومى ویژه خود را دارد و مى تواند در فهم چگونگى یک تکلیف شرعى مؤثر باشد. علامه در این بحث نیز, به تفصیل وارد شده است.
استفاده از نکته هاى بلاغى در کار تفسیر
اعتقاد به بلاغت آیات وحى, باورى دیرپا در میان مفسران قرآن و معتقدان به وحى است و در منابع دینى, گاه به مناسبتى به برخى نکته هاى بلاغى اشارت رفته است. اما از زمانى که زمخشرى در کتاب کشاف, به بیان اسرار بلاغى قرآن, اهتمام ویژه ورزید, این رشته علمى فصل شکوفایى جدیدى را آغاز کرد و مباحث بلاغى, از مرحله نظریه پردازى و کلى گویى به مرحله عملى و نمودارى گام نهاد. از آن پس (فخر رازى) در (مفاتیح الغیب) و (آلوسى بغدادى) در (روح المعانى) در استفاده از رموز بلاغى قرآن سعى وافر نمودند. علامه طباطبایى در تفسیر المیزان نیز, بدان اندازه که مجال بحث اجازه داده است, به استفاده علمى و مفهومى از نکته هاى بلاغى پرداخته است. از آن جمله: ییک. (ان الذین کفروا لن تغنى عنهم اموالهم و لا اولادهم من الله شیئاً و اولئک هم وقود النار) آل عمران/10 علامه معتقد است که جمله (اولئک هم وقود النار) در بردارنده تأکیدهاى متعدد است: 1. اسمیه بودن جمله, 2. آغاز جمله با اسم اشاره , 3. استفاده از اسم اشاره بعید , 4. ضمیر فصل (هم). دو. (فمن حاجّک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع… ان هذا لهو القصص الحق… و ان الله لهو العزیز الحکیم) آل عمران/62ـ61 علامه بر این باور است که چون آیه مباهله, در بردارنده موضوع مهمى در اثبات حقانیت رسالت پیامبر(ص) است, پیامبر در اجراى آن, نیاز به اطمینان و شجاعت بیش تر داشته است, از این رو در آیه, تأکیدهاى چندى وجود دارد که هر کدام مایه تشجیع پیامبر(ص) مى باشد: 1- کلمه إنّ , 2- لام در (لهو), 3- ضمیر فصل (هو), 4- مفهوم جمله: (انّ هذا لهو القصص الحق) که حقانیت راه و شیوه مباهله و تحقق پیروزى پیامبر را مى رساند . 5- جمله پایانى آیه (ان الله لهو العزیز الحکیم), یادآورى عزت و حکمت خداوند, نویدى است به تحقق پذیرى حتمى اراده خداوند, این عبارت دلالت بر حصر و قصر دارد, آن هم قصر قلب یا اِفراد. (المیزان 3/228)
حصر
مانند آنچه در آیه پیشین گذشت و همچنین مانند (ایاک نعبد) که دلالت بر حصر مى کند. علامه مى نویسد: ((ربّ) حاکى از ملکیت, و عبد, منحصر در عبودیت است و این نکته در (ایاک نعبد) نهفته است; زیرا مفعول, مقدم بر فعل شده است و افاده حصر مى کند.)
التفات
آگاهان به فنون بلاغت یادآور شده اند که: هرگاه کلام به شیوه اى باشد و ناگهان سبک و روش آن تغییر کند, التفات نامیده مى شود. بر این اساس, علامه معتقد است, در آیه (اذ قال له ربه أسلم قال اسلمت لرب العالمین) التفات صورت گرفته است که التفات از خطاب به غیبت است, زیرا در جمله اول, خداوند با ابراهیم سخن مى گوید و در پاسخ, ابراهیم مى گوید: (اسلمت لرب العالمین) و نه (أسلمت لک). علامه در ادامه سر این التفات را توضیح مى دهد. (المیزان 20/22 و 19/321)
براعت استهلال
بدیع شناسان سخن, گفته اند که گاه مى زیبد نویسنده یا گوینده, در آغاز نوشته یا سخن, به اجمال, نگاهى بر محتواى آن داشته باشد و فشرده اى از تفصیل را بیاورد. علامه طباطبایى ذیل آیات شش گانه نخست (آل عمران) مى نویسد: (این آیات بر طریق براعت استهلال مى باشد و مشتمل بر اجمال مطالبى است که در طول سوره آل عمران به تفصیل آمده است.) سپس علامه به توضیح این ادعا پرداخته و نشان داده است که چگونه این آیات, نمودارى از تفصیل مطالب پس از آن است. (المیزان 3/6)
 

تبلیغات