آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۶

چکیده

متن

تفسیر کشاف, از جمله تفاسیر مشهور است که به جنبه ادبى و بلاغى قرآن, رویکردى ویژه دارد. ابوالقاسم جاراللّه زمخشرى (27 رجب 467 ـ 9ذیحجه 538 هـ) نویسنده تفسیر کشاف, بهره وافرى از لغت, اشعار, اشارات, کنایات, اسرار و رموز زبان عرب داشته است وبر علوم بلاغت و بیان, اعراب و ادب, مسلط بوده و با این دستمایه به تفسیر قرآن پرداخته است. محمدحسین ذهبى در باره تفسیر کشاف مى نویسد: (این تفسیر, صرف نظر از گرایش اعتزالى آن, تفسیرى است که پیش از زمخشرى, کسى مانند آن را ننوشته است, زیرا در این تفسیر, وجوه اعجاز قرآن درآیات, فراوان مورد تذکر قرار گرفته و جمال نظم و بلاغت قرآنى ترسیم شده است. کسى به پایه زمخشرى نتوانسته است جمال قرآن و سحر بلاغت آن را براى ما بنمایاند, زیرا زمخشرى در علم بلاغت و بیان به مرتبه بلندى نسبت به سایر علوم دست یافته است….)1 درجایى دیگر مى نویسد: (هنگامى که انسان نظر جست وجوگرانه به روش تفسیرى علامه زمخشرى در کشاف مى اندازد, درهمان نگاه نخست درمى یابد که گرایش و جهت عالى در تلاش تفسیرى زمخشرى, بیان و بلاغت قرآن است; بلاغتى که تأثیر بزرگى در عجز عرب داشت که نتوانست با قرآن معارضه کند و همانند کوتاهترین سوره آن بیاورد.)2 ابن خلدون ضمن تقسیم تفاسیر قرآن به تفسیر نقلى, بیانى و لغوى, درباره تفسیر کشاف چنین اظهار نظر کرده است: (تفسیر بر دوگونه تقسیم شد: یکى تفسیر روایتى مستند به آثار و روایات نقل شده از سلف…. گونه دوم تفسیر, به زبان باز مى گردد; مانند شناختن لغت و اعراب و بلاغت در اداى معنى برحسب مقاصد واسلوبها…. وبهترین تفسیرهایى که مشتمل براین فن مى باشد, کتاب کشاف زمخشرى است که مؤلف آن از مردم خوارزم عراق (ایران) است. ولى زمخشرى, پیرو عقاید معتزله مى باشد و در نتیجه هر جا در آیات قرآن, به شیوه هاى بلاغت برمى خورد, از مذاهب و معتقدات فاسدایشان استدلال مى کند؟ به همین سبب اهل سنّت از آن دورى مى جویند… وهرگاه کسى آن را مى خواند در صورتى که کاملاً به مذاهب سنت آگاه باشد وراه استدلال را نیک بداند, از بدفرجامیهاى آن مصون خواهد ماند. پس باید مطالعه آن را مغتنم شمرد, چه کتاب مزبور در انواع فنون زبان, داراى شگفتیهایى است.)3
جایگاه اسباب نزول در کشاف
زمخشرى در تفسیر خویش, اعتبار چندانى براى اسباب نزول قائل نیست. از مجموع موارد آیات وسوره هاى داراى سبب نزول, حدود سیصد مورد سبب نزول را متعرض شده است و چنانکه در جاى خود خواهیم گفت, در مواردى که به عنوان سبب نزول نقل کرده, واژه ها و کلماتى را به کاربرده است که نشانگر تضعیف و بى اعتبارى آن روایات از دیدگاه وى است. علت بى توجهى زمخشرى به اسباب نزول, چه بسا معلول یکى از این عوامل باشد:
الف. عقل گرایى زمخشرى
پیروى زمخشرى از مذهب معتزله, سبب شده است در تفسیر قرآن, نقش مهم واساسى را برعهده عقل بگذارد وبه عنوان ابزار کار آمد درفهم کلام الهى از آن استفاده کند. مؤلف کتاب منهج الزمخشرى فى التفسیر, در این زمینه مى نویسد: (نزد زمخشرى, عقل, ابزارى است که به وسیله آن درکار تفسیر به کاوش و پرده برداشتن از نصوص قرآنى مى پردازد. زمخشرى به ظاهر قرآن (که در برابر تدبر معانى و بطون قرآن,بسیار ناچیز است) قناعت نمى کند, از این روى, مى بینیم که در موارد بسیار, در برابر نصوص قرآن, درنگ مى کند و عقل خویش را به کار مى اندازد و نصوص قرآنى را به صورت سؤال و جواب روشن مى کند, چنانکه به روشنى تلاش و کوشش عمیق وى در این زمینه مشهود است.)4 گرایش عقلانى زمخشرى در کلیت تفسیر قرآن به گونه طبیعى سبب شده است که در روایات تفسیرى و از جمله روایات اسباب نزول نیز, عقل به عنوان ملاک و معیار اساسى قلمداد گردد که نتیجه آن,استفاده کمتر از روایات است و مردود شمردن بیشتر روایات و اسباب نزول, چنانکه خود در این مورد مى نویسد: (در مسیردین خویش, زیر پرچم سلطان عقل حرکت کن و به نقل روایت از این وآن, قناعت نکن.)5
ب. اعتبار عموم نص در باور زمخشرى
زمخشرى از جمله مفسّرانى است که عموم نص را در عین خصوصیت سبب, معتبر مى داند. وى در ذیل آیه: (و من أظلم ممن منع مساجد اللّه…) (بقره/ 114) آورده است: (سبب نزول آیه این است که نصارا مردم را از نماز خواندن در بیت المقدس منع مى کردند و یا این که رومیان بر اهل بیت المقدس هجوم آوردند و ساکنان آن را کشتند و اسیر گرفتند و تورات را سوزانیدند. وگفته شده است که سبب نزول آیه, جلوگیرى مشرکان از ورود رسول خدا (ص) به مسجد الحرام درسال صلح حدیبیه است. اگر گفته شود: چرا واژه مسجد در آیه به صورت جمع (مساجد) آمده, با این که منع و تخریب در یک مسجد, بیت المقدس و یامسجد الحرام صورت گرفته است؟ در جواب مى گوییم: باکى نیست که حکم, عام آورده شود با این که سبب خاص است, چنانکه درباره کسى که یک فرد صالح را آزار داده است, مى گویى: کیست ستمکارتر از کسى که صالحان را مى آزارد. و چنانکه خدوند عزّوجلّ درسوره همزه فرموده است: (ویل لکل همزة) . لفظ آیه و مفهوم آن, عام است در حالى که سبب نزول آن, فرد واحدى: [اخنس بن شریق] بوده است.)6 معتبرشمردن عموم نص از عوامل بى توجهى مفسّر به اسباب نزول به شمار مى آید, زیرا سبب نزول در تبین معنى و مفهوم آیه کاربرد دارد وچنانچه آیه بدون سبب نزول, مفهوم و معناى روشن داشته باشد, احتیاجى به سبب نزول احساس نمى شود.
موارد استفاده زمخشرى از سبب نزول
حدود استفاده کشاف از سبب نزول, منحصر به توضیح و تفسیر آیه است. این استفاده به دو صورت واقع شده است: گاهى با توجه به مفاد سبب نزول, آیه اى را که سبب نزول دارد, تفسیر مى کند و گاهى نیز از سبب نزول به عنوان مؤیّد تفسیر منتخب خود از آیه بهره مى گیرد. مورد نخست مانند: (یاایها الذین آمنوا لاتقولوا راعنا…) بقره/ 104 (… روایت شده است که سعدبن معاذ مشاهده کرد که یهودیان خطاب به پیامبر(ص) مى گویند: (راعنا). سعد به یهودیان گفت: لعنت خدا بر شما باد, اگر پس از این بشنوم که فردى از شما این جمله را به پیامبر (ص) مى گوید, به خدا سوگند که او را گردن خواهم زد. ییهودیان در جواب سعد گفتند: مگر شما این جمله را به پیامبر نمى گویید؟ آن گاه این آیه نازل گردید.)7 زمخشرى در ادامه مى نویسد: ((و للکافرین) براى یهودیانى که به پیامبر اهانت مى کنند و ناسزا مى گویند, عذابى دردناک است.) چنانکه روشن است, تفسیر کافران به یهودیان و نیز باقى مفاد آیه, نکته هایى است که زمخشرى از سبب نزول برگرفته است. دراین زمینه, زمخشرى گاه چنان متکى به سبب نزول است که آیه را کلمه به کلمه باسبب نزول تفسیر مى کند و ذره اى پا فراتر نمى گذارد که به مواردى از این قبیل اشاره مى کنیم: 1. پس از ذکر آیه: (وعلى الثلاثة الذین خلّفوا حتى اذا ضاقت علیهم الارض…) (توبه/ 118) به تفسیر آیه برابر سبب نزول مى پردازد و مى نویسد: (این سه نفر عبارتند از: کعب بن مالک, مرارةبن ربیع و هلال بن امیة. (خلّفوا) از جنگ تخلّف کردند…. (بما رحبت), در عین گستردگى زمین, [زمین برآنان تنگ گردید]. این تعبیر, بیانگر حیرت آنان است. گویى آنان در نتیجه نگرانى و اضطراب روحى خود, در زمین مکانى را نمى یافتند که قرار گیرند. (وضاقت علیهم انفسهم) قلبهاى آنان ضیق گردید, به گونه اى که آرامش و سرورى در آن راه نمى یافت, زیرا آنان از فرط وحشت و غم, دچار دلتنگى شده بودند. (و ظنوا…); دانستند که ملجأى از غضب و خشم خدا نیست, جز پناه بردن به استغفار و طلب بخشایش از خداوند. (ثم تاب علیهم لیتوبوا) پس از توبه آنان, خداوند توبه آنان را پذیرفت و رحمت پیاپى خویش را بر آنان ارزانى داشت, تا این که برتوبه خویش, مستقیم و پا برجا بمانند.)8 2. در تفسیر آیه: (انّ الذین کفروا ینفقون اموالهم لیصدّوا عن سبیل اللّه…) (انفال/ 36) مى نویسد: (گفته شده که آیه در باره ابوسفیان نازل شده است, زیرا که وى در روز جنگ اُحد اضافه بر لشکرى که از عرب گردآورده بود, دو هزار تن از حبشیها را نیز اجیر کرد و به هریک, چهل اوقیه بخشید. [هراوقیه, چهل و دومثقال طلا وزن دارد.] (لیصدّوا عن سبیل اللّه) غرض ابوسفیان در بخشش, این بود که از پیروى محمد(ص) باز دارد و راه محمّد و پیروى از او, همان راه خداست, هر چند کافران این را باور نداشتند. (ثم تکون علیهم حسرة) عاقبت بخشش آنان, پشیمانى و حسرت خواهد بود. گویى خداوند با این تعبیر مى خواهد بگوید که ذات بخشش آنان, پشیمانى مى شود و تبدیل به حسرت مى گردد. (ثم یغلبون) سپس در آخر کار مغلوب خواهند شد, اگر چه جنگ بین آنان و مسلمانان قطعى است, ولى پس از جنگ و پیروزى مسلمانان, آنان آزادشدگانى خواهندبود.)9 همان گونه که مشاهده مى شود, زمخشرى جزنقل سبب نزول و برابرکردن واژه هاى آیه بر آن, معنى و مفهوم دیگرى را براى آیه نقل نمى کند. 3. در ذیل آیه: (واذ تقول للّذى انعم اللّه علیه وانعمت علیه امسک علیک زوجک…) (احزاب/ 37), بدون ذکر هیچ مطلبى, جمله هاى آیه را جداگانه تفسیر مى کند: (للّذى انعم اللّه علیه) کسى که خداوند نعمت اسلام را به او داده است که ارزشمندترین نعمتهاست و نیز به پیامبر توفیق داد تا وى را آزاد کند و مورد محبت خویش قرار دهد. (وانعمت علیه) خداوند به توى پیامبر (ص) توفیق داد که به وسیله آنچه یاد گردید, بر وى انعام بدهى. پس این شخص, هماره متنعّم به نعمتهاى الهى است و آن شخص, زیدبن حارثه است. (امسک علیک زوجک…) زینب دختر جحش را نگهدار. علت این دستور, این است که رسول خدا (ص) پس از این که زینب را به نکاح زیدبن حارثه در آورد, روزى چشمش به زینب افتاد و در قلب پیامبر, چیزى خطور کرد. بى درنگ این جمله را خواند: (سبحان اللّه مقلّب القلوب). علت این سخن, این است که پیامبر (ص) پیش از این در قلب خویش علاقه اى نسبت به زینب نمى دید وگر نه با او ازدواج مى کرد. تسبیح پیامبر(ص) را زینب شنید و هنگامى که زید آمد, جریان را براى او نقل کرد. زید متوجّه موضوع گردید و خداوند در قلب زید, کراهت زندگى با زینب را وارد کرد و تمایل پیدا کرد که زینب با رسول اللّه (ص) زندگى کند. از این روى به پیامبر(ص) اظهار داشت که مى خواهد از زینب جدا شود. پیامبر (ص) فرمود: چه شده است, مگر چیزى در زینب دیده اى که مورد پسند تو نیست؟ زید گفت: یا رسول اللّه (ص)! من جز نیکى از زینب ندیده ام, لکن شرافت زینب که منسوب به خاندان بزرگى است, برمن سنگینى مى کند و مرا مى آزارد. پیامبر (ص) به زید فرمود: همسرت را نگهدار و تقواى الهى پیشه کن. بالاخره زید, زینب را طلاق گفت. وقتى عدّه زینب به سر رسید, پیامبر (ص) فرمود: من کسى را نمى یابم که به او اعتماد کنم و زینب را به عقد وى درآورم. زید مى گوید: به طرف زینب رفتم و او را در حالى دیدم که مقنعه خویش را بر سر مى انداخت. هنگامى که چشمم به زینب افتاد, اُبهت مخصوصى از وى در دل خویش احساس کردم, به گونه اى که توان نگاه کردن به وى از من سلب گردید. هنگامى که متوجه شدم رسول اللّه (ص) اظهار تمایل کرده است که با زینب ازدواج کند, روبرگرداندم و گفتم: بشارت باد تو را یا زینب که رسول اللّه (ص) مى خواهد تو را عقد کند. پس زینب, خوشحال گردید و گفت: من کارى را بدون این که پروردگارم فرمان دهد انجام نمى دهم. این را گفت و به نماز ایستاد. دراین زمان, آیه نازل گردید.)10 استفاده از سبب نزول در تأیید تفسیر برگزیده (ومن الناس من یعجبک قوله فى الحیوة الدنیا ویشهد اللّه على ما فى قلبه و هو ألدّ الخصام) بقره/ 204 اى رسول! از مردم, کسى را خواهى دید که چنان در وصف ایمان و تقوا سخن مى گوید که تو را به شگفت مى آورد, خدا را گواه مى گیرد که از جان و دل, اخلاص وصفا دارد,با این که دردشمنى, سرسخت ولجوج است. دو قول درمقصود آیه وجود دارد: بعضى گفته اند: مراد از (من یعجبک),شخص معیّن است. بعضى را عقیده این است که مراد, مطلق منافقانند. زمخشرى طرفدار نظر نخست است و از قول دوم با تعبیر (قیل) که نشانگر بى اعتبارى آن در نظر اوست, یاد مى کند. تکیه گاه زمخشرى در انتخاب نظر نخست, سبب نزول آیه است. وى پس از نقل آیه یادشده, مى نویسد: (این شخص, اخنس بن شریق است که مردى خوش برخورد و شیرین سخن بود. هنگامى که با رسول خدا (ص) روبه رو مى شد, سخنان نرم بر زبان مى آورد وادّعا مى کرد آن حضرت را دوست دارد و مسلمان است و مى گفت: خدا مى داند من راستگو هستم. گفته شده است: مراد مطلق منافقان هستند.) چنانکه گفتیم, نظریه دوم را تحت عنوان (گفته شده) آورده و قول اوّل را قوى تر دانسته است, با این که براى برترى قول نخست غیر از سبب نزول, در کلام زمخشرى چیزى دیده نمى شود.
تقطیع آیات با اسباب نزول
درمیان اسباب نزول,روایات و اسباب نزولى وجود دارد که مربوط به بخشى از آیه مى شود, نه تمام آن. این نوع از اسباب نزول را بسیارى از مفسّران یا نقل نمى کنند و یا اگر نقل کنند, به عنوان سبب نزول تمام آیه ذکر مى کنند, نه سبب نزول قسمتى از آیه, زیرا به نظر این مفسّران, نمى شود بخشهاى یک آیه, جداجدا نازل شده باشد و سپس کنار هم قرار بگیرد و آیه اى را به وجود آورده بیاورد. ولى زمخشرى, روایاتى از این گونه را آورده است و گویى از دید ایشان, مشکلى وجود نداشته است که بخشى ازیک آیه به دنبال سبب, نازل گردد و باقى آیه,سبب نزول نداشته و یا این که جداگانه نازل شده باشد. از این قبیل است موارد زیر: 1. درپى تفسیر قسمت نخست آیه 23 سوره شورى, این بخش از آیه را مى آورد : (ومن یقترف حسنة) و سبب نزول آن را نقل مى کند: (از سدّى نقل شده که مراد از این (حسنة), مودّت آل پیامبر (ص) است که درباره ابوبکر صدیق , نازل شده است, به علت دوستى وى نسبت به اهل بیت پیامبر(ص).)11 2. در سبب نزول قسمت آخر آیه 218 سوره بقره: (اولئک یرجون رحمة اللّه…) مى نویسد: (روایت شده است هنگامى که عبداللّه بن جحش و اصحاب وى, حضرمى را به قتل رساندند, قومى گمان کردند که عبداللّه و اصحاب وى, اگر گناهکار نباشند, دست کم پاداشى در این

تبلیغات