چکیده

یکی از مباحث بسیار رایجی که از یونان باستان تا دوره اسلامی و حتی تا امروز درباره دین ایران باستان، مزداگرایی، وجود داشته است، بحث درباره وجود یا عدم وجود نوعی دوگانه انگاری میان خدای نیکی و خدای شر در این دین به مثابه محور اساسی آن بوده است. در این مقاله نویسنده ابتدا از قرن هجدهم و نظرات اسقف آنگلیکان آکسفورد، تامس هاید، بحث خود را آغاز می کند. هاید تلاش کرد با آنچه توانسته بود درباره دین زرتشت با اتکا به متون پراکنده و روایت های موجود در ابتدای شرق شناسی به دست بیاورد به این نتیجه برسد که دوگانه انگاری زرتشتی نه ماهیتی دینی بلکه ماهیتی فلسفی داشته است. بعدها آنکتیل دوپرون در سال 1762 دست نوشته هایی را به کتابخانه سلطنتی فرانسه تقدیم کرد که در حقیقت نه بخش هایی از اوستا بلکه تکه هایی از سنت های شفاهی مزدایی بودند. متونی که در آنها مساله دوگانه انگاری به صورت نابرابری به چشم می خورد. در حدود سالهای 1860 لغت شناس آلمانی مارتین هوگ به این نتیجه رسید که زرتشت شخصیتی تاریخی بوده است که طرفدارانش عامل ""تخریب"" دین او به یک دوگانه انگاری و یا یک چندخداگرایی سلسله مراتبی بوده اند. بر خلاف هوگ، جیمز دارمستتر که نخستین بار اوستا را به زبان فرانسه ترجمه کرد، بر آن بود که مزداگرایی یک دین اساسا دوگانه انگار است که خود از یک دین باستانی تر و یک سنت اسطوره ای هندوایرانی چندخداپرستانه ریشه گرفته است. در این مقاله نویسنده ضمن بررسی این استدلالها بر پایه متون اوستایی، موضوع را در قرن بیستم دنبال کرده و از جمله به نظرات اندیشمندانی چون هننینگ، گرشویچ، نیولی و ... درباره این موضوع می پردازد و سرانجام بحث خود را با تاملی طولانی و تطبیقی بر مفهوم هزاره ها در دین زرتشت (که به عقیده او کمتر به آن توجه شده است) بر پایه متون مزدایی و یونانی و رابطه عمیق این مفهوم با دوگانه انگاری در این دین، به نتیجه می رساند. اصل مقاله به صورت متن کامل انگلیسی در بخش انگلیسی قابل رویت است

تبلیغات