آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۱

چکیده

این مقاله بر آن است تا با بررسی زیبا شناسانه مرگ یکی از شخصیتهای حماسه فردوسی، گوشه ای از قابلیت پویایی و تأویل این اثر را به تصویر بکشد. بنیاد اسطوره‌ای- تاریخی متون حماسی در ظاهر، آنان را به سوی تفسیر ناپذیری سوق می‌دهد حالی که بافت داستانهای شاهنامه به گونه‌ای است که متن را کاملاً تاویلی می‌نماید. حماسه فردوسی بافتی پارادوکسی دارد: از سویی درآن نشانه هایی است که به نحوی اساسی اصیل و واقعی همچون مشخصه‌هایی منسجم و متناسب و نظام مند موجودیت دارند و از سوی دیگر، تاویل و تفسیر در آن متوقف نمی‌شود و کاملاً بافت زدا و معناساز و سرشار از ابهام است و پیوسته می‌کوشد فاقد بافت قطعی باقی بماند؛ غیر تاریخی و غیرمکانی جلوه کند و برخود جاودانگی ببخشد. گزینش مرگ سیاوش و جلوه زیبا شناسانه‌ی مرگ این قهرمان حماسی مناسبتی است در بیان ویژگی‌ شگرف‌ حماسه‌ فردوسی‌ که‌ با‌ وجود‌ گرایش‌ به‌ ساختار‌ پیوسته،خصلتی ساختگرایانه دارد.

تبلیغات