آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

وقتی مسائل و موضوعات جنگ در مقیاس ملی یا فراملی بررسی می گردد، سهم اقوام و مردم محلی در دفاع از آن مستحیل، یا حداقل اینکه از مشهورات تاریخی خارج می شوند. در جنگ های ایران و روس نیز، به رغم اینکه اولین پایداری ها و آخرین صدمه ها و جراحت ها را اهالی بومی هم جوار با مرز روسیه به جان خریدند، تاریخ در خور و مفصلی از شرح پایداری های آنها در خلال آن جنگ با شرح و بسط کافی نگاشته نشده است. اینکه مردمان گنجه، باکو، نخجوان، انزلی، دربند و تالش در ابتدای حمله روسیه به ایران چه کرده و چه کشیده اند خود می تواند فصل درخشانی از تاریخ پایمردی ایرانیان باشد که نیازمند توجه و تکاپوی بیشتر اهل تاریخ است. مقاله زیر پژوهشی درباره این پایمردی هاست.

متن

 

وقتی مسائل و موضوعات جنگ در مقیاس ملّی یا فراملّی بررسی می‌گردد، سهم اقوام و مردم محلی  در دفاع از  آن مستحیل، یا حداقل اینکه از مشهورات تاریخی خارج می‌شوند. در جنگ‌های ایران و روس نیز، به‌رغم اینکه اولین پایداری‌ها و آخرین صدمه‌ها و جراحت‌ها را اهالی بومی هم‌جوار با مرز روسیه به جان خریدند، تاریخ در خور و مفصلی از شرح پایداری‌های آنها در خلال آن جنگ با شرح و بسط کافی نگاشته نشده است. اینکه مردمان گنجه، باکو، نخجوان، انزلی، دربند و تالش در ابتدای حمله روسیه به ایران چه کرده و چه کشیده‌اند خود می‌تواند فصل درخشانی از تاریخ پایمردی ایرانیان باشد که نیازمند توجه و تکاپوی بیشتر اهل تاریخ است. مقاله زیر پژوهشی درباره این پایمردی‌هاست.

 

در جنگ‌های ایران و روس نیز مثل هر جنگ دیگری عوامل متعددی در رقم خوردن نتیجة جنگ مؤثر بود: عوامل نظامی، بین‌المللی، اقتصادی، اجتماعی و... ، امّا با توجه به مقتضیات و شرایط جنگ‌های آن دوران، عامل انسانی و مسائل روحی و روانی و انگیزه‌های ورود و شرکت در جنگ، سهم بسیاری در نتیجة آن داشت. با مرور کلّی  به این جنگ‌های طولانی، که از سال 1218 تا 1228.ق مرحلة اول آن و از سال 1241 تا 1243 مرحلة دوم آن طول کشید، می‌توان به سهم مردم بومی و محلی مناطق درگیر در جنگ، که مانند اهرمی قدرتمند در پیروزی و شکست دو طرف در مقاطع مختلف جنگ اهمیت داشت، پی برد؛ البته محققان به این عامل یا بهندرت توجه نموده یا آن را عاملی تعیین‌کننده به حساب نیاورده‌اند. امّا وقتی در جزئیات این جنگ‌ها تأمل شود هم تأثیر مقطعی این عامل و هم تأثیر طولانی‌مدت آن آشکار می‌شود.

در این نوشتار به پایداری مردمان، بهویژه مسلمانان ساکن در سرزمین‌ها و شهرهایی که نیروهای ارتش تزاری در قفقاز به آنها تعرض نمودند و درصدد تصرف سرزمین آنها بودند، توجه شده است. بنابراین به مقاومت جوادخان گنجه‌ای، مقاومت مردم انزلی در مقابل تهاجم قوای دریایی روس، کمک‌های رزمی و اطلاعاتی افراد محلی به نیروهای ایرانی، موضع مردم باکو، دربند و تالش در مقابل روس‌ها، پایداری ایلات و عشایر بومی در مقابل روس‌ها و صدور احکام و فتواهای جهاد در سال‌های 1222، 1228 و 1241 و بسیج نیروهای بومی برای شرکت در جنگ برضد روس‌ها و... اشاره شده و سیر این حضور و مشارکت در جنگ و تأثیر آن در پیروزی‌ها و علل و عوامل تداوم نیافتن آثار مثبت آن در جنگ توجه شده است.

 

پایداری در گنجه

در جنگ‌های ایران و روس، شیوه مواجهه مردم بومی سرزمین‌هایی که منطقة جنگی محسوب می‌شدند بخش مهمی از تحولات این برهه از تاریخ ایران به شمار می‌آید. رفتارهای متناقضی در اثنای این جنگ‌ها رخ داد. هرچند عده‌ای با روس‌ها همکاری کردند و بعضی از حکام و فرماندهان منطقه‌ای نیز سستی‌هایی از خود نشان دادند، بسیاری ازجان‌گذشتگی‌ کردند و مقاومت‌ها و ایثارهای فراوانی از خود نشان دادند که بخشی از آنها در اثنای جنگ‌ها و بعضی دیگر بعد از جنگ و در زمان سلطة روس‌ها بر مناطق اشغالی روی داد. وجود چنین مقاومت‌هایی نشان‌دهندة گرایش مردم این سرزمین‌ها به یکی از دو طرف درگیر است. مقاومت‌ها در سرزمین‌های مسلمان‌نشین چشمگیر بود.

در اوایل جنگ و زمانی که قوای روسیه به فرماندهی سیسیانف در رمضان 1218.ق به گنجه تعرض کردند و در ماه شوال آن را به اشغال خود در آوردند، یکی از مقاومت‌ها و حماسه‌های مهم جنگ توسط جوادخان زیاداوغلی و مسلمانان این شهر به‌وقوع پیوست. وقتی روس‌ها به گنجه تعرض کردند، گرچه جواد‌خان زیاداوغلی قاجار و مسلمانان این شهر غافلگیر شدند، غیرت اعتقادی ایشان در مقابل تعرض سپاهیانی که آمده بودند تا برای همیشه خانه، کاشانه و وطن ایشان را اشغال کنند، به جوش آمد. وقتی فتوای جهاد علما بر این غیرت شدت بخشید، مقاومتی قهرمانانه انجام شد که سپاهیان روسیه را، که از نظر نظامی برتری چشمگیری داشتند، با دشواری جدی مواجه ساخت. بی‌گمان اگر آن استواری، با زخمی از درون تزلزل نمی‌پذیرفت، بعید بود که سیسیانف بتواند به سهولت بر گنجه دست یابد.[1] عبدالرزاق دنبلی در تفصیل قضایا نوشته است که وقتی قوای روس به گنجه حرکت کردند، جوادخان قاجار به فوریت با اعزام پیکی این اقدام را به دربار فتحعلی‌شاه گزارش کرد، امّا چون راه دور بود، این پیک دیر رسید و لذا نیروی کمکی نرسید. ایشپخدر (سیسیانف) با سپاه خود وارد شد و قلعة گنجه را محاصره کرد و اهالی و حاکم این منطقه را شکنجه و آزار داد. «جوادخان در وهلة اول یک بار از غایت بی‌پروایی در خارج قلعه، خود را پروانه‌وار بر شعله و شرار توپ‌های آذرافشان ایشان زده، کوشش مردانه کرد». بالاخره به سبب مخالفت نصیب‌بیک شمس‌الدنیلو و ارامنة گنجه که کمر به خیانتش بستند و در حومة‌ قتال و میدان جدال از وی جدا گشته به جماعت روس پیوستند، «در صبح غره‌ی شوال [1218] به دلالت ارامنه، از هر جانب یورش آورده، مستحفظین قلعه درصدد منع ورود آن گروه برآمدند و دست به آلات طعن و ضرب گشادند و بر برجی که مستحفظین از محافظت آن غافل مانده بودند، صعود و فضای قلعه را از شرار تفنگ‌های آتشبار پر دود کردند. پس علی التعاقب، به قلعه ریختند و تا سه ساعت دست به قتل و غارت برآورده، خون با خاک برآمیختند و جوادخان را با یک سپر و گروهی انبوه شربت شهادت چشانیدند و از طوفان تیغ خون‌بار، موج خون به اوج گردون رسانیدند».[2]

با وجود خیانت‌های عده‌ای، مقاومت امثال جوادخان گنجه‌ای عامل کند کننده‌ای در پیشروی قوای روس به سوی شهرهای قفقاز بود و هرچند در اثر خیانت‌هایی، قوای روس سریع‌تر به درهم شکستن مقاومت گنجه توفیق یافتند، دیری نپایید که قوای نظامی ایران از راه رسیدند و با سازمان‌دهی به‌عمل‌آمده، نیروهای محلی نیز در کنار قوای اعزامی از مرکز به فرماندهی عباس‌میرزا نایب‌السلطنه ــ که در محرم 1219.ق از سلطانیه به مناطق درگیر جنگ با روس‌ها اعزام شده بودند ــ سرزمین‌های اشغالی را پس گرفتند. ازهمین‌رو در آذربایجان الکساندر و طهمورث‌میرزا، فرزندان گرگین‌خان،[3] و احمدخان مقدم، بیگلربیگی مراغه، اغورلوخان، پسر جوادخان گنجه‌ای، ابوالفتح‌خان جوانشیر، فرزند میرزاابراهیم‌خلیل‌خان، و عباسقلی‌خان، که حکومت نخجوان را در دست داشت، به اردوی عباس‌میرزا ملحق شدند و هرکدام با افواج خود همراهی خود را در جنگ اعلام کردند. ورود قوای ایرانی به عرصه‌های نبرد بازپس‌گیری مناطق اشغالی در ایروان و اران و عقب‌نشینی قوای روس و کشته شدن سیسیانف را در پی داشت. در این میان جنگ اصلی در گنجه ادامه داشت؛ جنگی که سیسیانف و عباس‌میرزا فرماندهی دو نیروی در حال جنگ را بر عهده داشتند. این پیروزی‌ها در تقویت قلوب مردم بومی مؤثر بود و پس از آن مدت کوتاهی آرامش موقتی در قفقاز حاصل شد،[4] امّا در سال 1220.ق رعایای گنجه، با توجه به درگیری‌هایی که با جماعت شمس‌الدنیلو و غیره در جنگل اتفاق افتاد، کوچ داده شدند.[5]

 

اقدام رزمی و اطلاعاتی نیروهای محلی

در اوایل جنگ‌های ایران و روس، در انزلی، باکو و گنجه، که قوای روس‌ها در موضع تهاجمی به شهرهای ایران بودند، در موقعیت‌هایی که نیروهای رسمی ایرانی حضور نداشتند و نیازی به دفع تعرض دشمن بود نیروهای بومی کارکردهای بسیار مفید و مؤثری انجام دادند؛ از جمله پس از عقب‌نشینی سیسیانف به تفلیس، شفت، فرماندة دیگر قوای روس، با چند فروند کشتی و تعدادی سرباز، توپخانه و تجهیزات کافی از راه دریا به طرف بندر انزلی تعرض کرد. نیروهای روس در انزلی کلیه استحکامات آنجا را تصرف کردند و به اجحاف و تجاوزات خصمانه اقدام نمودند و اموال دولتی را به‌تدریج داخل چند کشتی کردند و درصدد برآمدند به پیشر‌وی خود ادامه دهند. امّا در مقابل، میرزاموسی منجم‌باشی درصدد برآمد با دشمن مقابله کند، ازهمین‌رو عده‌ای چریک محلی را تشویق و جمع‌آوری کرد و در حدود پیر بازار، که درختان انبوه و جنگل پراشجار داشت، سنگربندی نمود، عدة دیگری را در پناه درختان گماشت و خود با عده‌ای، در اطراف راه، به انتظار ورود دشمن نشست. ژنرال شفت، پس از پانزده روز توقف در بندر انزلی، چون هیچ‌کس را مزاحم خود نیافت، درصدد برآمد پیر بازار را محاصره و تصرف کند، ولی در موقع عبور از وسط جنگل، با حملة میرزاموسی و مدافعان محلی روبه‌رو شد. روس‌ها هر چه تیراندازی کردند و پافشاری به خرج دادند، سودمند واقع نشد. دلیران چریک، از پشت درختان، سربازان روس را هدف تیر قرار دادند. با وجود پایداری شفت به مدت سه روز، نه‌تنها تعدادی از نیروهایش تلف شدند، بلکه عده‌ای نیز مجروح و اسیر گردیدند و توپ و تجهیزات سنگین‌شان را برجای گذاشتند و باقی‌مانده متواری شدند. فرماندة روسی ناگزیر با عدة‌ قلیلی از وسط جنگل به‌سوی انزلی عقب‌نشینی نمود و با کشتی به طرف بادکو به روانه شد.[6]

در این اقدام، اهمیت سهم نیروهای محلی، که به راحتی موفق شدند قوای روس را شکست دهند و از انزلی متواری کنند، مشخص می‌شود. در این هنگام نیروهای دولتی در صحنه حضور نداشتند و پس از فرار روس‌ها بود که نیروهای اعزامی از طرف فتحعلی‌شاه به گیلان رسیدند.

امّا قضایا به همین‌جا ختم نمی‌شود و در اثنای این حوادث سیسیانف، که در گنجه مستقر بود، رأساً برای حمایت از شفت به سمت بادکو به حرکت کرد. او پس از توقف در کنار رودخانة تستر و الحاق ستون‌های کمکی به سمت مقصد حرکت کرد. عباس‌میرزا، برای مقابله با سیسیانف، نیروهای شاهسون را به فرماندهی یکی از سران ایل به آن منطقه فرستاد. شبانة این نیروها بر نیروهای سیسیانف، این فرماندة روسی را ناگزیر ساخت به کوه آق‌درّه پناه برد. فرماندة شاهسون‌ها به کمک کوهنوردان عشایر او را تعقیب نمود و چون سپاه روس مانند عشایر ایرانی در جنگ کوهستانی مهارت کامل نداشتند، به‌شدت آسیب دیدند. فرماندة نیروهای شاهسون سپس به محل اولیة خود بازگشت، و منتظر ورود نایب‌السلطنه گردید. در این ماجراها نیز کمک اطلاعاتی یکی از افراد بومی، نایب‌السلطنه را به موفقیتی نایل کرد. میرزاصادق وقایع‌نگار در این باره نوشته است که نایب‌السلطنه پس از چند روز توقف در قلعة گنجه، وقوف یافت که یک عده‌ روسی، که مأمور جمع‌آوری آذوقه بودند، چون از ورود نایب‌السلطنه به محال گنجه مطلع شدند، در پناه کوهی توقف کردند تا در موقع و فرصت مقتضی، خود و آذوقه را از جلوگیری ایرانیان مصون دارند، در این میان، یکی از ساکنان محلی، نایب‌السلطنه را از محل آنان آگاه نمود. عباس‌میرزا بدانسوی شتافت و اطراف آنان را محاصره کرد، و محصورشدگان تسلیم گردیدند.[7] بنابراین یکی از قابلیت‌های افراد محلی و بومی بعد اطلاعاتی آنها بود. از سوی دیگر نیروهای غیرمحلی به اندازة آنها به موقعیت‌های نظامی و تدارکاتی احاطه و اشراف نداشتند. ازهمین‌رو یکی دیگر از موهبت‌هایی که نیروهای ایرانی از آن برخوردار بودند کمک‌های اطلاعاتی افراد بومی بود، امّا نیروهای قاجار برای بهره‌گیری از چنین فرصت‌ها و ظرفیت‌هایی برنامه نداشتند و عملاً برای سازمان‌دهی، تشویق و ترغیب افراد محلی و فراگیر کردن چنین کمک‌هایی کاری انجام ندادند. برای انجام دادن این کار راهکارهای مناسبی می‌توانست وجود داشته باشد و ایجاد بخشی در سازمان نظامی رسمی ارتش قاجار و دادن آموزش‌ها و انجام دادن اقدامات تشویقی می‌توانست چنین ظرفیت‌هایی را بیشتر به مرحلة‌ عمل برساند، اما با مطالعة سازمان نظامی این دوره از کشورمان متوجه می‌شویم که اقدام نهادینه‌شده‌ای برای سازمان‌دهی، آموزش و وارد کردن این نیروها به جنگ انجام نشد. این در حالی بود که در مجموعِ جنگ‌های ایران و روس، بارها نیروهای مردمی توان خود را به نمایش گذاشتند، بارها حکم جهاد داده شد و حتی مقامات دولتی و نظامی درگیر در جنگ از علما خواستند که احکام جهاد صادر و آن را فراگیر کنند، امّا در میان این همه اقدامات و ضرورت‌ها، برای هدایت نیروهای بومی اقدامی نهادی انجام نشد، و این یکی از کم‌کاری‌ها، سستی‌ها و ضعف‌های مدیریتی و تشکیلاتی دولتمردان ایران در این جنگ‌ها بود.

 

قتل سیسیانف و موضع خوانین و مردم بومی در قبال روس‌ها

قتل سیسیانف که نقطه اوج موفقیت‌های نظامی ایران در درگیری‌های سال 1220.ق با روس‌ها بود، نیز جلوه‌ای از مبارزه و پایداری نیروهای محلی بود. عبدالرزاق دنبلی در بیان چگونگی کشته شدن سیسیانف نوشته است که وقتی قوای حسینقلی‌خان قاجار در 2 ذی‌قعده سال 1220 در حوالی رودکر و خارج باکو متوقف بودند، شیخ‌علی‌خان نیز به او ملحق شد. «سیسیانف در آن حدود با کمال اختلال حال قرین اضطرار و اضطراب و دواب و عرّاده‌های او به تمامی از شدت سرما و صرصر بحر خزر عرضة تلف و از فقدان آذوقه از چهار طرف سهام مشقت و بلا و خدنگ هلاکت و عنا را هدف گشته، ابواب چاره و خلاص را بر روی خود مسدود یافته، لاعلاج از میان لشکر خود جدا گردیده و به حوالی قلعه آمده بود که شاید حسینقلی‌خان را به تطمیع و وعده و وعید فریب داده، راه فرار یا جای قرار برای خود یابد و تدبیری برای رهایی خویش از آسیب چنگال شیران بیشه دغا نماید. در این اثنا ابراهیم‌خان، که از بنی اعمام حسین قلی‌خان باکویه‌ای بود و به رشادت ذاتی و جوهر جبلی از امثال و اقران خود سبقت داشت [و] از رکاب... [عباس‌میرزا] مأمور به باکو شده بود به او رسیده، وقتی که با حسین‌قلی‌خان باکویی در یک جا بودند و تمهید مقدمات گفت‌وگو می‌نمودند، به اذن حسین‌قلی‌خان او را به ضرب گلوله مقتول و پیرقلی‌خان قاجار و شیخ‌علی‌خان و سایر مأمورین دور جمعیت او را احاطه نمودند، بعضی از ایشان را مقتول و برخی را معلول و بقیه‌السیف گریخته به اتفاق شفت در کشتی‌ها برنشسته، روانة ساری شدند». البته عباس‌میرزا فرمان داده بود که در میدان جنگ، سیسیانف را دفع کنند، ازهمین‌رو «خاطر خطیر را از این مقدمه بهجتی روی نداد، بلکه منیر ضمیر را گرفتگی رو نمود».[8] به‌هرحال حوادث باکو و بسته ماندن دروازه‌های آن به روی قوای روسیه از وجود عزم و ارادة مقاومت مردم و حکام این منطقه و گرایش نداشتن آنان به روس‌ها حکایت می‌کرد و این قسم قرائن و شواهد با تحلیلی که ریچارد تاپر نموده است، حداقل در این برهه، همخوانی ندارد. وی نوشته است: «ظاهراً در پاره‌ای نقاط از جمله در شهرهای باکو، شکی و قبا (قبه) و دربند، تودة مردم از سپاهیان روس به گرمی استقبال نمودند و حضور آنان را برای خلاص شدن از یوغ ستم خان‌ها مغتنم شمردند».[9] هرچند منابع ایرانی تا حدودی این ادعا را تأیید کرده‌اند، رویدادهای پس از اعمال سلطة روس‌ها بر این سرزمین‌ها، از جمله قیام شیخ‌شامل در داغستان، این ادعا را که تودة مردم این منطقه از روس‌ها استقبال کردند، آسیب‌پذیر می‌کند، و نشان می‌دهد که حداقل شهرها و سرزمین‌های مسلمان‌نشین این مناطق، هرچند از ستم حکام خود ناراضی بودند، به سبب تضادهای فرهنگی و مذهبی، با روس‌ها هماهنگ نبودند.

ریچارد تاپر دربارة خان‌نشین قره‌باغ و تالش به گرایش ایران‌دوستی اهالی این منطقه اعتقاد دارد: «خان‌نشین قره‌باغ پس از ویرانی‌ها و لطمات وارده در دهة 1170.ش/1790.م در بحران اقتصادی به سر می‌برد. ابراهیم‌خلیل‌خان سال‌های چندی پس از اعلام اطاعت از فتحعلی‌شاه در 6 ــ 1175.ش/1797.م و به نکاح دادن دخترش همچنان بر سر پیمان بود. با وجود این، وی در موقعیتی نبود که بتواند در برابر روس‌ها به مقاومت بپردازد، ازاین‌رو در 4 ــ 1183.ش/ 1805.م به روس‌ها اعلام تابعیت نمود. میرمصطفی‌خان، حاکم تالش، نیز که با سلسلة قاجار دشمنی دیرینه‌ای داشت از حملات روس‌ها پشتیبانی می‌کرد. رعایای این خان‌ها که بیش‌ازپیش مورد ستم و تعدی قرار گرفتند، اعادة حاکمیت ایران را ترجیح می‌دادند».[10]

 

پایداری ایلات و عشایر بومی

بسیاری از رویدادهای مربوط به جنگ‌های ایران و روس پیرامون عشایر مناطق درگیری رقم خورد؛ یعنی برای دور نگاه داشتن ایلات از تعرض روس‌ها، فرماندهان جنگی ایرانی، به‌ویژه عباس‌میرزا، تدابیر و تمهیداتی در پیش گرفتند که این منابع نیروی انسانی و تدارکاتی را به مناطق امن و دور از دسترس سوق دهند و از تصرف دشمن مصون و محفوظ دارند. در این بین اقدامات این طوایف و عشایر نیز در خور بررسی است. البته شایان ذکر است با توجه به بافت ایلاتی نیروی نظامی ایران، در این بحث ایلات بومی و محلی مناطق درگیری مدنظر است.

ایل شاهسون، از ایلات بزرگ آذربایجان، اقدام مهمی در اثنای جنگ انجام داد. سواران این ایل در نبرد اوچ کلیسا، در صفر 1219.ق، همراه طوایف خواجه‌وند و عبدالملکی حماسه آفریدند و روس‌ها را در هم کوبیدند.[11]

یکبار نیز نیروهای شاهسون اردوی سیسیانف را در آق‌دره نزدیک گنجه در هم کوبیدند.[12] همچنین در نبرد قراسوی ایروان در سال 1224.ق «نخستین جماعت شاهسون در تک تاز آمده، نیمه شبی با گروهی از روسیان دچار شدند و به گیرودار افتادند، به زخم تیغ و خنجر و سرنیزه، جنگی مردانه کردند و تمامت روسیان را مقتول ساختند و سرهای ایشان را بر داب‌های عرّاده حمل» کردند.[13]

ریچارد تاپر دربارة این مسئله معتقد است شاهسون‌ها موضعی دوگانه در قبال روس‌ها و دولت ایران داشتند: «شاهسون‌های شاخة اردبیل و مشکین در موقعیت متفاوتی قرار داشتند. خاندان حاکم بر شاهسون‌های شاخة اردبیل، که حاکمیت درازمدتشان بر شهر از سوی قاجارها مورد تأیید و تصدیق قرار گرفته بود، تحت هر شرایطی آمادة حمایت از قاجارها بودند، امّا رؤسای شاهسون شاخة مشکین، به دلیل در اختیار نداشتن یک مرکز شهری و درعین‌حال به خاطر مخالفت با عموزادگانش در اردبیل و احتمالاً به خاطر رفتاری که گفته می‌شود آقامحمّدخان با عطاخان در پیش گرفته بود، از بازگشت مجدد روس‌ها استقبال نمودند».[14] در 7 ذیحجه سال 1218‍.ق، نایب‌السلطنه وقتی به تبریز رسید، بی‌درنگ سپاهی از نیروهای محلی و جنگجویان عشایر و قبایل آن سامان فراهم آورد.[15] عباس‌میرزا در خرداد و تیر 1219‍.ق با سپاهی بیست‌هزار نفری، که افواج سواره‌نظام شقاقی و شاهسون نیز جزء آنان بود، در بیرون شهر ایروان با سپاه پنج‌هزار نفری سیسیانف رویارو ‌شد. فرماندهی فوج شاهسون با علیقلی‌خان شاهسون بود. در نبرد بعدی، که در اوچمیازین اتفاق افتاد، ایرانیان مغلوب گردیدند. روس‌ها درپی این غلبه ایروان را محاصره کردند، اما حملات ایزایی سواره‌نظام سبکاسلحة ایران، بهویژه سواره‌نظام شاهسون، روس‌ها را به ترک محاصره ناگزیر ساخت.[16] نیز وقتی در ماه اردیبهشت و خرداد 1185.ش/ مه 1806 سلیم‌خان، حاکم شکی، برای اخراج قوای روسی از ایرانی‌ها کمک خواست، عباس‌میرزا فرج‌الله‌خان شاهسون را به کمک سلیم‌خان فرستاد. به نوشتة دنبلی «پس از قتل ابراهیم‌خلیل‌خان بسیاری از طوایف قره‌باغ تقاضا نمودند تا از قره‌باغ به [قره‌داغ] کوچانده شوند. فرج‌الله‌خان [شاهسون] فرمان یافت تا این مأموریت را انجام دهد».[17] البته بعداً نام فرج‌الله‌خان از فهرست فرماندهان قشون قاجار در پی مغضوبیت وی به سال 1208‍.ش/30 ــ 1829.م خارج شد. در اواخر سال 1187‍.ش/1808.م نیروهای گودویچ در ایروان در حال پیشروی بودند. در این برهه ظاهراً رؤسای شاهسون اردبیل سلطه بر ناحیة اردبیل را از دست داده بودند. عباس‌میرزا به کمک ژنرال گاردان در شهر اردبیل دژی به سبک دژهای اروپایی ساخت و نجفقلی‌خان گروسی را به فرماندهی این دژ گماشت. رؤسای شاهسون‌های اردبیل با این اقدام عباس‌میرزا از قاجارها روی برتافتند.[18] بنابراین نوسانات روابط شاهسون‌ها با قاجارها در عرصه‌های نظامی هم تأثیر گذاشت و این اختلافات عامل تضعیف‌کنندة جبهة ایرانی بود. البته این اختلاف دیری نپایید و نظرعلی‌خان، رئیس شاهسون‌های اردبیل، در بهار 1188‍.ش/1809.م برای ابراز فرمانبرداری و جبران خطاهای گذشته به حضور شاه شتافت. بااینحال در این مقطع قوای روس در جبهه‌های نبرد ابتکار عمل را در اختیار داشتند و به مواضع ایرانی‌ها تعرض می‌کردند و بر آنان برتری داشتند. ژان کالمار بر این باور است که در این مقطع از جنگ، بهعلت تحولاتی که با ورود هیئت ژنرال گاردان در سازمان نظامی ایران پدید آمد و نیروهای عشایری سپاه ایران منزوی و بی‌اثر شدند، این نیروها دیگر مثل سابق انگیزه و توانمندی‌های لازم برای جنگ را نداشتند که عامل ضعف جبهة ایران گردید.[19]

در مرحلة دوم جنگ، هنگام پیشروی قوای روس در سال 1242.ق، ژنرال مدداوفسا با عبور از رود ارس، پاسگاه‌های مرزی را تصرف کرد و تا مشکین‌شهر پیشروی نمود و از آنجا روانة اردبیل شد. در اردبیل از دستجات تحت امر جهانگیر‌میرزا (پسر عباس‌میرزا) و جنگجویان شاهسون و طالش به سختی شکست خورد و با قصد فرار به قلمرو روسیه، به سمت دشت مغان عقب نشست، امّا در آنجا با حملة برق‌آسای سواران شاهسون روبه‌رو شد و با بهجا گذاشتن غنایم و اسرای بسیاری از رود ارس عبور کرد و به شمال گریخت.[20] در اوایل سال 1243.ق، عشایر و مردان جنگجوی شاهسون و طالش‌های اردبیل و مغان با هم متحد شدند در اردوگاه گوکتپه بیله‌سوار مغان متمرکز و مجتمع شدند و بر روس‌ها حمله کردند، و روس‌ها را از طالش و مغان عقب راندند و تا ساحل دریای مازندران تعاقب کردند.[21]

البته غیر از طایفة بزرگ شاهسون، نیروی ایلیاتی بومی آذربایجان، طوایف دیگری نظیر شقاقی‌ها نیز در این جنگ‌ها شرکت کردند که کارکرد آنها هم با نوساناتی همراه بود. مسلم است که «ایلات و عشایر بومی دوشبهدوش سپاه حکومت مرکزی ایران جنگیدند و تلاش کردند اردوی روس‌ها را از مناطق متصرفی اخراج کنند». طوایف قراجه‌داغ و افواج شقاقی در رکاب فتحعلی‌شاه، زمانی که وی در قصبة «گلیز» به حفظ و حراست آن سرحد مشغول بود، به نیروهای سرحدی روس در قره‌باغ صدماتی وارد کردند و آنها را متزلزل نمودند.[22] قبایل لزگی و داغستانی، بهویژه در نبردهای شوال 1243‍.ق، در این زمینه بیش از همه تلاش کردند، و بر اثر کوشش‌های آنها بود که سپاه ایران همیشه موفق از عرصة کارزار بیرون آمد. این در حالی‌ بود که گدویچ مقامات ایرانی را تهدید می‌کرد. «باز هم مردم منطقه در گنجه و ایروان و دربند و سایر نقاطِ موردتهاجم، علیه دشمن ایستادگی کردند و بار دیگر طعم تلخ شکست را به آنها چشاندند. این در حالی بود که نیروهای نظامی ایران را عمدتاً قوای ایلیاتی و عشایری تشکیل می‌دادند.»[23] در بیشتر مقاطع جنگ، چنین حالاتی بهچشم می‌خورد و گزارشات متعددی از این دست در مجموع جنگ‌های ایران و روس وجود دارد. در مقطعی نیز برای تجهیز افراد ایلات و عشایر بومی مبلغی انعام به شیخعلی‌خان داده شد.[24]

بههرحال کارکرد نیروهای ایلات و عشایر در جنگ‌های ایران و روس نشان می‌دهد که اینان نیز، مثل سایر ساکنان و نیروهای بومی مناطق جنگی، در مقابله با قوای مهاجم روس به ایالات قفقازی ایران کوشش‌های بسیاری کردند و در مواردی اوج فداکاری و ازجانگذشتگی‌ها را از خود نشان دادند. بااین‌حال در مواردی به همدستی‌ با روس‌ها و خیانت روی آوردند که البته منشأ این نوع رفتارها، شیوة مدیریت و ضعف و ناکارایی دولتمردان و فرماندهان نظامی قاجار بوده است که در سیاست‌ها و رفتارهای نظامی آنها نمودهای فراوانی داشت و طبعاً نبود این ضعف‌ها، خیانت‌های این افراد را کاهش می‌داد.

 

فتاوای جهاد و مجاهدت‌های مردمان بومی

بخشی از مبارزات و مقاومت‌های مردم بومی مناطق درگیر با روس‌ها هنگام صدور احکام جهاد علما و مجتهدان تجلی داشته است. انگیزة جهاد با کفار و دفع و رفع سلطه آنان بر سرزمین‌های مسلمان توانمندی نیروهای ایرانی را افزایش داد و نتایج فوری و آنی در عرصه‌های نظامی برجای گذاشت، امّا چون مقامات دولتی و نظامی هدایتگر جنگ در حکومت فتحعلیشاهی تدابیر مناسبی برای نهادینه‌سازی و بهره‌مندی مداوم از این ظرفیت سیاسی ــ نظامی نداشتند، آثار آن نمی‌توانست مستمر و مداوم باشد که این مسئله طی این جنگ‌ها بارها تأثیرات خود را نشان داد.

دربارة «تکلیف مسلمین ساکنین بلاد تصرفی کفار» و «امور متعلقه به کافة مسلمین بلاد تصرفی اسلام» نیز احکام فقهی وجود داشته است. براساس این احکام مسلمانان این مناطق به سه صنف تقسیم شده‌اند: «گروهی قدرت به مهاجرت دارند و اظهار شعایر توانند کرد و گروهی به مهاجرت قادرند و از اظهار شعایر عاجزند و گروهی را هیچ‌یک مقدور نباشد. قادران بر هجرت و اظهار شعایر را هجرت سزاوار است از اقامت، چه این دلبستگی به ثروت دنیاست و آن بی‌رغبتی به دولت غصبی و آن شعایر غیرت دین است و طلب آخرت و یقین دولتی که به سرعت زایل شود و ثروتی که به هیچ تباه گردد، نشاید دل بر آن بستن و در اعتماد آن نشستن... الاسلام یعلوا و لایعلی علیه‘». البته صراحت احکام بیش از این است و در بخشی از آنها آمده است: «... قادران هجرت را که بنابر نداشتن عشایر، قادر به اظهار شعایر نباشند لازم است از قید وطن رستن و به فیض هجرت پیوستن، ترک آمیزش کفار گفتن، دشمنان خدا را دوست نگرفتن».[25]

طی جنگ‌های ایران و روس، بارها مجتهدان و علما احکام جهاد و جنگ با روس‌ها را صادر کردند که مخاطب آن مسلمانان و بیشتر و مقدم‌تر از همه در بین مسلمانان مناطق درگیر جنگ با روس‌ها نافذ بودند. یکبار در سال 1222.ق، درخواست مقامات سیاسی ــ نظامی کشور از علما و مراجع مبنی بر ضرورت بسیج نیروهای انسانی بیشتر برای مقابله با روس‌ها احکام جهاد صادر گردید. البته این امر به میرزا بزرگ فراهانی واگذار گردید. او با حاج ملاباقر سلماسی و صدرالدین تبریزی ملاقات کرد و از آنان خواست که به عتبات روند و ضرورت مسئله را به عرض شیخ محمّدجعفر نجفی و میرزا ابوالقاسم جامعقی و آقا سیدعلی اصفهانی برسانند.[26]

احکام به‌‌دستآمده از مراجع در سطح گسترده‌ای اطلاع‌رسانی شد و قائم‌مقام با تهیة نسخه‌ای دربارة آداب و رسوم جهاد، «سواران از جانب علما و مجتهدین به هر قریه و بلد تعیین رفته که عوام را رسوم جهاد... آموزند». بنابراین بعد از صدور احکام جهاد در آذربایجان، علاوه بر سرباز و توپچیان نظام، از اهل حرفت و کسبه و رعایا «همه اسباب و آلات از یراق و تفنگ گرفته داخل مجاهدین گشتند و در اوقات کاسبی به کسب و کار مشغول‌اند و در روز عرض سان... قریب به صدهزار کس مسلح و مکمّل از جوانان و پیر از نظر... نایب‌السلطنه می‌گذرند».[27] همچنین بعد از وعظ و خطابة فضلا و علمای آذربایجان در مساجد و منابر، «جمعی کثیر را غیرت اسلام دامن‌گیر گشته، داوطلب جهاد شدند و با اسلحه و اسباب حرب از سان گذشته، منتظر محاربت و مجاهدت گشتند».[28]

گزارش‌های مربوط به رویدادهای جنگ بعد از این بسیج نیرو در جبهة ایران از موفقیت‌های نیروهای تحت‌ امر عباس‌میرزا در قره‌باغ، شوشی و در نبرد عسگران و... حکایت می‌کند که مواضعی از روس‌ها را تسخیر و تلفات سنگینی بر آنها وارد کردند و اسرایی گرفتند.[29]

امّا در مقطع دیگری نیز صدور احکام جهاد در ترغیب مسلمانان مناطق درگیر جنگ با روس‌ها مؤثر واقع شد و آثار و نتایج سریعی نیز داشت؛ چنان‌که در جنگ حسین‌خان با سردار روس در 1228.ق، وقتی حسین‌خان به ایروان رسید که تعداد دوهزار تن از اهالی ایروان آمادة جنگ بودند و بعضی از علما نیز کفنپوشیده و به جنگ روس‌ها رفتند و چنان جنگ کردند که سردار روس هزیمت کرد. به نوشتة سپهر «در آن جنگ چهل تن از مسلمانان شهید و از روس‌ها نیز چهارصد تن به خاک افتاد».[30]

بیشترین مقاومت‌های جهادی نیروهای بومی مناطق درگیر در جنگ در دومین مرحلة جنگ‌های ایران و روس تحقق یافت. بعدازاینکه در 17 ذیقعدة 1241‍.ق مجتهدان آقاسید محمّد مجاهد، حاجی محمّدجعفر استرآبادی، آقا سیدنصرالله استرآبادی، حاجی سیدمحمّدتقی قزوینی، سیدعزیز‌الله طالش و دیگر علما و فضلا وارد لشگرگاه شدند و در روز هیجدهم، حاجی ملااحمد نراقی کاشانی به اتفاق ملاعبدالوهاب قزوینی و جماعتی دیگر از علما و حاجی ملامحمّد، پسر حاجی ملااحمد از راه رسیدند. «این جمله مجتهدان به اتفاق فتوا راندند: «هرکس از جهاد با روسیان بازنشیند، از طاعت یزدان سر برتافته و متابعت شیطان کرده است»[31] و «جهاد بر پادشاه و همة مسلمانان واجب است و مسامحه در این باب کفر و ضلالت است»[32] و «جهاد با کفرة روسیه واجب است».[33]

سید محمّد مجاهد، از اعاظم مجتهدان، بر این باور بود که «وجوب جهاد و مقابله با طایفة روسیه محل شبهه و نزاع نیست... و وجوب جهاد با این طایفه محل تأمل نه و حرمت تقاعد از قتال ایشان جای تشکیک نیست»،[34] نیز «در رسالة جهادیه مجتهدین این زمان نیز تصریح است به اینکه اگر کفار به بلاد اسلام هجوم آورند و خوف بر بیضة اسلام باشد، بر کافة مسلمین واجب است که به دفع آنها به قدر امکان و اخراجشان از بلاد اسلام اقدام نمایند».[35]

گسیل جنگجویان جهادگر به جبهه‌های نبرد بعد از صدور فتواهای جهاد در روحیه و کارکرد جبهة ایرانی بسیار کارساز بود و پس از این وقایع «نایب‌السلطنه، اغورلوخان، پسر جوادخان زیاد اوغلی قاجار، حاکم گنجه، را از خوی طلب کرد و او را با محمّدولی‌خان افشار ارومی متفق ساخت و علما و اعیان گنجه را مکتوبی مشعر بر تحریص جهاد با روسیه کرده بدیشان سپرد و گسیل گنجه داشت» و به دنبال ایشان علیقلی‌آقا، برادر اغورلوخان، را از طریق آیروم بر سر قبال قاجار و آیروملو و قزاق و شمس‌الدنیلو فرستاد تا ایشان را بر روسیان بشورانند. در جنگی که مردم گنجه با روس‌ها داشتند آنان را درهم شکستند و تا شمکور عقب راندند.[36] همچنین روس‌ها «در شکی و شیروان... چون این جنگ و جوش بدیدند، بی‌درنگ به جانب بزهَک، که معقلی محکم بود، فرار کردند... و از طرف دیگر چون کینیاز قراکلیسا چون دستبرد حسن‌خان ساری اصلان را بدانست به قلعة لری گریخته آنجا متحصن شد». «معالقصه از جمعه 22 ذیحجه 1241 تا جمعه 20 محرم 1242 این جمله را بلدان و امصار مفتوح گشت.»[37] حتی برای تصرف قلاعباکو، قبه و شوشی نیز ستون‌هایی اعزام گردید.

جهانگیر‌میرزا در بیان حوادث جنگ عباس‌میرزا با پاسکویچ در محال گچلر نوشته است: «وقتی قوای سلیمان‌خان با آتش توپخانه بر نیروهای تحت فرمان پالکونیک روس تلفات وارد کرده و از طرف دیگر میرحسین‌خان نیز سوار شیروانات و سالیان را شکسته و از پیش برداشته... پالکونیک روس از دیدن این احوالات فرار بر قرار اختیار نموده، توپ شکست‌خورده را گذاشته و همه‌جا زخم‌خورده‌های صالدات ریخته روی به قصبة سالیان روانه شد... و سلیمان‌خان و میرحسین‌خان پالکونیک روس را تعاقب‌کنان به قصبة سالیان رساندند و اهل سالیان نیز باوجوداینکه سال گذشته آنها را لشکریان ایران محافظت ننموده بودند و بهدست روسیه گذاشته و گریخته بودند، بازحمیّت دین اسلام کرده، به منازعت برخاستند و پالکونیک روس ماندن در قصبه را محال دیده، از کرجی‌هایی که به نحو خاص به هم بسته و تختهبند کرده و به ریسمان و قرقره که از دو طرف آب به میخ‌های بزرگ کوبید و تعبیه کرده بودند گذشته و... خود پالکونیک با بقیة صالدات و سه عرّاده توپ... به محالات شیروان عقب‌نشینی کرد».[38]

موفقیت‌های ایرانی‌ها در عرصه‌های نظامی پس از صدور احکام جهاد دیری نپایید و پس از پیروزی‌هایی در گنجه و قراباغ، سالیان، شکی، شیروان، قبه و باکو، ورق برگشت و قوای روس بر نیروهای ایرانی فشار آوردند و مواضعی را تصرف کردند و بر گنجه، ایروان و سپس نخجوان غلبه یافتند و حتی به این سوی ارس متعرض شدند.

وقتی پاسکویچ، پس از پیشروی نیروهایش تا تبریز، با تکبّر با مقامات ایرانی رفتار می‌کرد «باوجوداینکه روسیه هنوز تصرف کلی در تبریز نکرده بودند و با مسلمانان مخالطت فراوان نداشتند، بسیار کس از سالدات [سربازان روس] ایشان در برزن و بازار تبریز مفقود شد. چه بازاریان و اهل صنعت و حرفت هرجا بدان جماعت دست می‌یافتند نابود می‌ساختند».[39] در اثنای همین اتفاقات، زمانی که مذاکرات صلح پاسکویچ و عباس‌میرزا با تحمیلات سنگین روس‌ها ادامه داشت، «پاسکویچ از اجتماع سپاه ایرانی در آذربایجان آگاه گردید و در نتیجه، از غوغای مجاهدین و شورش اهالی آذربایجان بیمناک گردید و بهوسیلة چند تن از معتمدین محرم خود، جهت نایب‌السلطنه پیغام فرستاد که حاضر است با موافقت دولت خود وجهالمصالحه را به ده کرور قرار دهد.»[40] و بالاخره اینکه پاسکویچ از «هجوم عام اهل ایران و پایداری ایشان»[41] توقف در تبریز و پیشروی به مناطق دیگر را جایز ندانست و به هر نحوی متمایل بود که مذاکرات صلح انجام شود و توافق حاصل گردد.

 

نتیجه‌:

طبعاً در قفقاز جنوبی، که عمدتاً مرکز درگیری‌های ایران و روس طی جنگ‌های طولانی‌مدت این دو کشور بود، دو طرف طرفدارانی داشتند، و آن طرف در بهره‌گیری از این ظرفیت موفق‌تر بود که مدیریت، سیاست‌گذاری، برنامه‌ریزی و سرمایه‌گذاری برتری داشت، امّا دربارة کارکرد ایرانی‌ها و طرفداران ایران چند نکته در خور ذکر است:

1ــ توانمندی‌های بسیاری در مردم ساکن این سرزمین‌ها وجود داشت و جانبداری آنان از یکی از دو طرف درگیر، فرصت خوبی محسوب می‌شد، به گونه‌ای که در موقعیت‌های مختلف، افراد بومی، بهویژه جمعیت‌های مسلمان در گنجه، شوشی، سالیان، بادکوبه، قبه، تالش و حتی ایروان، از قوای ایرانی طرفداری و با روس‌ها جنگ کردند و در دفع تهاجم آنان توفیقاتی داشته‌اند.

2ــ برنامه‌ریزی، مدیریت و سرمایه‌گذاری دولت و ارتش ایران در هدایت، تقویت و بهره‌گیری از این نیروها موفق نبود و در نهادینه کردن پشتیبانی‌ها و تشویق طرفداران خود در منطقه و آموزش آنها تلاش‌هایی انجام نشد، بنابراین نتوانست بر تعداد جمعیت‌های هوادار خود بیافزاید و بهویژه سوءمدیریت‌های تاریخی هم مزید بر علت شد و در جذب و جلب بخشی از جمعیت‌های قفقاز به روس‌ها مؤثر واقع گردید.

3ــ معمولاً حضور نیروهای مردمی در عرصه‌های نظامی در رفع تجاوز قوای روس مؤثر بود و حوادث نشان داد که در مواقعی، حتی بدون حضور و حمایت نیروهای نظامی قاجار، مردم در دفع تجاوز روس‌ها توفیق یافته‌اند.

4ــ نیروهای عشایری بخش مهمی از نیروهای بومی مناطق درگیر جنگ یا مجاور آن بودند که بخشی از ارکان نیروی نظامی ایران را تشکیل دادند و در عرصه‌های نظامی تعیین‌کننده‌ بودند. در این بین عشایر شاهسون، شقاقی و... مهمترین تیره‌های عشایر حاضر در جنگ بودند.

5ــ جهادیه‌ها و فتواهای مجتهدان و علما حلقة اتصال توانمندی‌ها و ظرفیت‌های نظامی مردم مسلمان منطقه به نیازهای حکومت قاجاریه بود و برای جنگ با روس‌ها و دفع تجاوز آنها، و نپذیرفتن سلطة آنان محرّکی قوی بود که در سه برهه از جنگ، قدرت آنها در بسیج نیروهای انسانی جبهة ایرانی به نمایش درآمد و بلافاصله آثار خود را نشان داد، امّا حکومت قاجار نتوانست این ظرفیت و نیروی بالقوه را نهادینه، ذخیره‌ و هدایت کند و استفادة مستمر و مداومی از آن داشته باشد.

 

پی‌نوشت‌ها:


 

* دانشجوی دکتری تاریخ دانشگاه تربیت مدرس و عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین(ع).

[1]ــمیرزا بزرگ قائم‌مقام فراهانی، احکام الجهاد و اسباب الرشاد، تصحیح و مقدمه تاریخی دکتر غلامحسین زرگری‌نژاد، تهران: بقعه، 1380، ص 16

[2]ــ عبدالرزاق دنبلی، مآثر سلطانیه، تصحیح و تحشیه غلامحسین زرگری‌نژاد، تهران: مؤسسه انتشاراتی روزنامه ایران، 1383، ص 182؛ پس از سقوط گنجه و ورود سپاهیان سیسیانف به این شهر، روس‌ها دست به کشتار فجیعی زدند و مردم مسلمان شهر را که زنده مانده بودند، مجبور به جلای وطن کردند. روس‌ها پس از تصرف گنجه آنجا را الیزابت‌پل نام نهادند.

[3]ــ گرگین‌خان پیش‌تر با روس‌ها دست اتحاد داد و امّا فرزندان و زن وی گرایش ایرانی داشتند و با روس‌ها مخالفت و مبارزه کردند.

[4]ــ حسین آبادیان، روایت ایرانی جنگ‌های ایران و روس، تهران: مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امورخارجه، 1380، ص 54

[5]ــ عبدالرزاق دنبلی، همان، ص 219

[6]ــ میرزاصادق وقایع‌نگار، آهنگ سروش، از آغاز تا عهدنامه ترکمن‌چای، گردآورنده حسین آذر، به تصحیح هوشنگ آذر، تهران: چاپخانه حیدری، 1369، صص 116 ــ 114

[7]ــ همان، ص 117

[8]ــ عبدالرزاق دنبلی، همان، ص 238

[9]ــ ریچارد تاپر، تاریخ سیاسی ــ اجتماعی شاهسون‌های مغان، ترجمة حسن اسدی، تهران: اختران، 1384، ص 169؛ در ناسخ‌التواریخ سخن از «نفاق مردم دربند و اتفاق ایشان با روسیه» به میان آمده است. ر ک: سپهر، ‌ناسخ‌التواریخ، ج 1، بهاهتمام جمشید کیانفر، تهران: اساطیر، 1377، ص 150

[10]ــ ریچارد تاپر، همان، ص 170

[11]ــ عبدالرزاق دنبلی، همان، ص 185

[12]ــ سپهر، همان، ج 1، ص 187

[13]ــ حسین آبادیان، همان، ص 50

[14]ــ ریچارد تاپر، همان، ص 171

[15]ــ قائم‌مقام فراهانی، همان، ص 19

[16]ــ همان، ص 172

[17]ــ عبدالرزاق دنبلی، همان، ص 250

[18]ــ ریچارد تاپر، همان، ص 176

[19]ــ یان ریشار، مجموعه مقالات، ژان کالمار، «اصلاحات نظامی در عهد قاجاریه»، ایران و اقتباسات شرق از مغرب‌زمین، ترجمة ابوالحسن سروقد مقدم، انتشارات آستان قدس، 1371، صص 26، 38، 39

[20]ــمیرنبی عزیززاده، تاریخ دشت مغان، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چاپ دوم، 1386، صص 192 ــ 191

[21]ــ همان، ص 192

[22]ــ جهانگیر‌میرزا، تاریخ نو (شامل حوادث دورة قاجاریه از سال 1240 تا 1267‍.ق)، به سعی و اهتمام عباس اقبال، تهران: نشر علم، 1384، ص 84

[23]ــ حسین آبادیان، همان، ص 74

[24]ــ همان، ص 84

[25]ــ قائم‌مقام فراهانی، همان، ص 332

[26]ــ رک: ابراهیم مشفقی‌فر، «کارکرد تبلیغی جهادیه‌ها در بسیج مردم برای جنگ»، مجموعه مقالات مدیریت تبلیغات در جنگ، تهران: دافوس سپاه، 1380، ص 271؛ سعید نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران دوره معاصر، تهران: انتشارات بنیاد، 1364، ص 70 به بعد؛ عبدالرزاق دنبلی، همان، صص 222 و 223

[27]ــ عبدالرزاق دنبلی، همان، ص 216

[28]ــ همان، ص 224

[29]ــ همان، صص 230 ــ 224

[30]ــ سپهر، همان، ج 1، ص 228

[31]ــ همان، ص 365

[32]ــ رک: رضاقلی هدایت، روضه‌ الصفای ناصری، ج 9، بخش 2، دنبالة سلطنت فتحعلی‌شاه به تصحیح جمشید کیانفر، تهران: اساطیر، 1380

[33]ــ خاوری شیرازی، تاریخ ذوالقرنین، ضمیمة مآثرالسلطانیه، همان، ص 526

[34]ــ قائم‌مقام فراهانی، همان، ص 329

[35]ــ همان، ص 340

[36]ــ سپهر، همان، ج 1، ص 369

[37]ــ همان، ص 370

[38]ــ جهانگیر‌میرزا، همان، ص 88

[39]ــ سپهر، همان، ج 1، ص 388

[40]ــ میرزاصادق وقایع‌نگار، همان، ص 274

[41]ــ خاوری شیرازی، همان، ص 550

 

تبلیغات