آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

در فرایند ورود مستقیم علمای شیعه به عرصه سیاست، جنگ های ایران و روسیه را می توان مرحله ای مهم تلقی کرد. مهم ترین ویژگی این مرحله آن است که ورود علما به سیاست خارج از چهارچوب دولت بود و مجتهدان شیعه برای اولین بار با یک قدرت معارض برون دینی مواجه شده بودند. همراهی عده ای از علمای شیعه با سلاطین صفوی در جنگ با عثمانی به هرحال در معادلات سیاسی درونی جهان اسلام جای می گرفت، اما فتواهای آنها در جنگ با روسیه و ایستادگی و حضور فیزیکی بعضی از آنها در صحنه جنگ برخاسته از احساس شرافت دینی و دفاع از کیان اسلام و مسلمانان بود. با مرور کم و کیف حضور نظری و عملی روحانیان شیعه در جنگ های ایران و روسیه، که در بعضی مواقع با درخواست شاه و صاحب منصبان کشور بود، می توان با چهره راستین روحانیت انقلابی و مجاهد شیعه آشنا شد. مقاله پیش رو به همین منظور پیش روی شما عزیزان قرار گرفته است.

متن

در فرایند ورود مستقیم علمای شیعه به عرصه سیاست، جنگ‌های ایران و روسیه را می‌توان مرحله‌ای مهم تلقی کرد. مهم‌ترین ویژگی این مرحله آن است که ورود علما به سیاست خارج از چهارچوب دولت بود و مجتهدان شیعه برای اولین‌بار با یک قدرت معارض برون‌دینی مواجه شده بودند. همراهی عده‌ای از علمای شیعه با سلاطین صفوی در جنگ با عثمانی به‌هرحال در معادلات سیاسی درونی جهان اسلام جای می‌گرفت، اما فتواهای آنها در جنگ با روسیه و ایستادگی و حضور فیزیکی بعضی از آنها در صحنه جنگ برخاسته از احساس شرافت دینی و دفاع از کیان اسلام و مسلمانان بود. با مرور کم و کیف حضور نظری و عملی روحانیان شیعه در جنگ‌های ایران و روسیه، که در بعضی مواقع با درخواست شاه و صاحب‌منصبان کشور بود، می‌توان با چهره راستین روحانیت انقلابی و مجاهد شیعه آشنا شد. مقاله پیش‌رو به همین منظور پیش‌روی شما عزیزان قرار گرفته است.

 

برخلاف اروپایی‌ها که قرون هیجدهم و نوزدهم را «قرون روشنگری» نامیده‌اند، شرقی‌ها آن را «قرون استعمار» می‌شناسند؛ قرونی که هر کشور اروپایی به میزان قدرتی که دارد، یک یا چند کشور جهان‌سومی را اشغال، و مستعمرة خود می‌کند. ایران نیز چندان از این قاعده مستثنا نبود؛ چه، جدا از اینکه منابع آن می‌توانست به بهترین وجهی تأمین‌کنندة مواد اولیة چرخة تکنولوژی و توسعه باشد و بازار مصرف مهمی نیز برای غرب به شمار می‌رفت، از سویی بهترین حایل میان روسیه و هندوستان ــ حیات‌خلوت اقتصادی انگلیس در آسیا ــ و نیز کوتاه‌ترین راه برای نیل روسیه به آب‌های آزاد بود. پس موقعیت ویژة ایران، از زوایای مختلفی، آن را در معرض تهدید به اشغال درآمدن توسط یکی از دو ابرقدرت انگلیس و روسیه قرار می‌داد. بااین‌‌همه، ایران از معدود کشورهای اسلامی و جهان‌سومی است که ــ به‌رغم اینکه بارها و بارها فشار قراردادهای تحمیلی استعمارگران را بر گرده خود احساس کرده ــ هرگز مستعمره هیچ ابرقدرتی نبوده است. از زوایای مختلف می‌توان این مسئله را تحلیل کرد، اما نگارنده بر این باور است که مهم‌ترین عامل این امر، ماهیت مذهب شیعه و آموزه‌های سیاسی آن است که مانع از هرگونه ظلم‌پذیری می‌شود. عالمان دینی نه تنها مروّجان این آموزه‌ها، بلکه خود از پاسداران و عاملان بدان‌ها بوده‌اند. آنها «سمبل آگاهی و مقاومت» در برابر تهدیدهای داخلی و خارجی بوده‌اند. این نوشته درصدد است سهم آنها را در آگاهی دادن به مردم و روشن نگه داشتن مشعل مقاومت در میان آنان، به‌ویژه برابر ابرقدرت روسیه طی دورة قاجاریه، روشن سازد.

 

علما و فتاوی جهاد علیه روس

بنابر وصیت پترکبیر، امپراتور روسیه، که گفته بود: «ممالک گرجستان و ولایات قفقاز، شریان ایران است. همین که نوک نیش روسیه بر ایران خلید، خون ضعیف از رگ و دل ایران فوران می‏کند و آن وقت فرمان‌فرمای ایران، نوکر ما می‏شود»، حاکمان روسیه تمایل داشتند سرزمین قفقاز و مناطق شمالی ایران را به تصرف خود درآورند. اجرای این طرح دو جنگ طولانی‌مدت در سال‌های 1218ــ 1228 و 1241 ــ1243 میان روسیه و ایران را به دنبال داشت. جنگ اول، به‏رغم شجاعت ایرانیان، به دلیل ناآگاهی آنان از فنون نظامی جدید، خیانت عده‌ای از حکام ماورای ارس و اتحاد سیاست روسیه و انگلستان، به شکست ایران و انعقاد قرارداد گلستان منجر شد که بر اساس آن، ولایات قراباغ، گنجه، شکی، دربند، باکو، شیروان و قسمت‏هایی از ولایات طالش، که در تصرف روسیه بود، و تمام داغستان و گرجستان در اختیار روسیه قرار گرفت. جنگ دوم، به خاطر وجود ابهام در مواد پیمان گلستان، که در آن خط مرزی، مناطقی تعیین شده بود که تا تاریخ امضای قرارداد به تصرف درآمده‏اند، قیام شیخ شامل داغستانی در داغستان (در داخل مرزهای روسیه)، طرفداری خوانین محلی مناطق اشغالی، از جمله حسین‏خان بیگلربیگی حاکم ایروان، از ایران، ارسال نامه‏هایی از سوی مردم تحت ستم مناطق تصرف‏شده به علما و مراجع نجف اشرف و استغاثه از ظلم روس‏ها و تقاضای کمک عاجل، آمادگی نظامی عباس‌میرزا، به‏ویژه بعد از پیروزی بر عثمانی و محاصرة بغداد، تجاوزات مرزی روسیه به مناطق مرزی ایران در زمان اشتغال ایران به جنگ با عثمانی و...، آغاز شد که به دلیل نابرابری سلاح، نرسیدن کمک به عباس‏میرزا، ضعف و خیانت بعضی از فرماندهان، به‏ویژه آصف‏الدوله؛ حاکم تبریز، فعالیت خیانت‏آمیز انگلیسی‏ها، ضعف و خیانت دیپلمات‏هایی مثل ابوالحسن‏خان ایلچی، فقدان کشور ثالثی که بتواند علیه قدرت اروپایی وارد میدان شود (نداشتن قدرت مانور ایران)، استفادة نادرست از بسیج مردمی و سازمان‌دهی نشدن نیروهای بسیج‌شده برای جهاد از سوی دولت و... در نهایت به انعقاد قرارداد ترکمن‌چای[1] منجر شد که کمترین نتیجة آن تحمیل کاپیتولاسیون بر ایران و تحقیر شدن روحیة ایرانی بود.[2]

به‌رغم مخالفت عده‌ای از رجال سیاسی ــ دینی با جنگ دوم ایران و روس، از جمله ابوالحسن‏خان ایلچی، معتمدالدوله نائینی و قائم‌مقام فراهانی[3] و نیز میرزا مسیح مجتهد تهرانی،[4] «شاهنشاه[5] از بهر تشویق مسلمانان در محاربت و مضاربت با روسیان، میرزا بزرگ قائم‌مقام وزارت کبری را فرمان داد[6] تا از علمای اثنی‌عشریه طلب فتوا کند و او حاجی ملا باقر سلماسی و صدرالدین محمد تبریزی را برای کشف این مسئله روانة خدمت شیخ جعفر نجفی و آقا سید علی اصفهانی و میرزا ابوالقاسم جیلانی نمود تا در عتبات عالیات و دارالامان قم خدمت ایشان را دریابند و نیز به علمای کاشان و اصفهان مکاتبت کرد. بالجمله جناب حاجی ملا احمد نراقی کاشانی که فحل فضلای ایران بود و شیخ جعفر و آقا سید علی و میرزا ابوالقاسم و حاج میرزا محمدحسین سلطان العلماء امام جمعه اصفهان و ملا علی‌اکبر اصفهانی و دیگر علمای فقهای ممالک محروسه، هر یک رساله‌ای نگاشتند و خاتم گذاشتند که مجادله و مقاتله با روسیه، جهاد فی سبیل‌الله است و خرد و بزرگ را واجب افتاده است که برای رواج دین مبین و حفظ ثغور مسلمین خویشتن‌داری نکنند و روسیان را از مداخلت در حدود ایران دفع دهند.[7] و میرزا بزرگ قائم‌مقام این مکاتیب را مأخوذ و مرتب کرده، رسالة جهادیه[8] نام نهاد».[9]

یکی از نامه‏های فتحعلی‌شاه به میرزای قمی (مرگ 1231.ق/1816.م) نیک نشان می‏دهد که شاه خود مستقیماً مجتهد بزرگ آن روزگار را به اعلان جهاد دعوت و به فوز این سعادت تکلیف کرده، و هشدار داده است که «اگر آن جناب، قعود خود را از جهاد به قوانین اجتهاد حجتی آرند، در انبعاث اصحاب و مقلدین و اجماع علما و متقلدان شرع مبین ــ که زیاده باید جاهد و ساعی در نصرت دین و خائف و هارب از قعود به تخلف از مجاهدین باشند ــ عذر نخواهند داشت».[10]

درهرحال، بسیاری از عالمان آن عصر، ضمن حضور مستقیم در چمن سلطانیه،[11] در وجوب جهاد، رسالة سیاسی ــ فقهی نگاشتند.[12] اما به نظر می‌رسد «نوشته‏های شیخ جعفر کاشف‏الغطاء و میرزای قمی پیرامون جهاد بیش از دیگر رساله‏های جهادیه[13] مورد توجه، اهمیت و استناد واقع می‏شده است. شیخ جعفر ــ که در نوشته‏های جهادی از او به عنوان شیخ‌المجتهدین یاد شده ــ در فصلی دراز از کتاب پرآوازة خود [به نام] کشف‌الغطاء، به مسئلة جهاد پرداخته و احکام آن را با موشکافی‏های فراوان مورد بازکاوی قرار داده و جنگ با الفرقه الشنیعه الاروسیه را تحت فرماندهی فتحعلی‌شاه، وظیفه‏ای حتمی و شرعی دانسته است. میرزا بزرگ قائم‏مقام از رساله‏ای دیگر از شیخ جعفر نام می‏برد که در آن نیز پیرامون وجوب جهاد با کافران روسی سخن به میان آورده است. کتاب مهم و پرآوازة دیگری که در خلال جنگ‏های روس و ایران نوشته شد و فصلی از آن به بحث پیرامون جهاد با روسیان اختصاص یافت جامعهالشتات میرزای قمی بود که کشته شدن مسلمانان را در جنگ با روسیه برابر با شهادت خواند».[14] از میان رساله‏ها و فتاوی زیاد در باب جهاد علیه روس، فقط دو نمونه، که محتوایی خاص دارند، در ادامه تحلیل شده‌اند:

 

1ــ فتوای آیت‏الله شیخ محمدجعفر کاشف‏الغطاء علیه روس:

وی از علما و مراجع صاحب‌نام شیعه عراق در قرن دوازدهم و سیزدهم، و سرسلسله خاندان مشهور کاشف‏الغطاء و شاگرد علمایی چون سید صادق فحام، شیخ محمد دورقی، شیخ فتونی، وحید بهبهانی و سید محمدمهدی بحرالعلوم (که پس از وی به مرجعیت علی‌الاطلاق شیعه دست یافت) ‌بود. در حوزه درس خود وی نیز، عالمان بسیاری، از جمله شیخ محمدحسن نجفی (صاحب جواهر)، شیخ محمدتقی اصفهانی (آقانجفی) و سید محمدباقر شفتی شرکت می‌کردند.[15]

در 1228.ق فتحعلی‌شاه، به منظور پایان دادن پیروزمندانة جنگ ده‌ساله با روس‏ها، دو نفر از علما به نام‏های حاج ملا باقر سلماسی و صدرالدین محمد تبریزی را به قم و عتبات گسیل کرد تا میرزای قمی (مقیم قم) و شیخ جعفر نجفی (کاشف‏الغطاء) و آقا سید علی طباطبایی (صاحب ریاض) را به صدور فتوای جهاد بر ضد روس‏ها برانگیزانند. آنان نیز اندکی بعد فتواهایی صادر کردند. کاشف‏الغطاء در فتوایی که صادر نمود و در رساله‏ای که به نام «غایه‌المراد فی احکام الجهاد» نوشت، وجوب جهاد با روس‏ها را اعلام کرد.[16] در خصوص این فتوا ذکر چند نکته حائز اهمیت است: 1ــ وجه فتوای کاشف‌الغطاء دفاع از اسلام و مسلمانان، و تلقی وی از روسیه نیز لشکر کفار است، ازهمین‌رو جهاد با روسیه از نظر وی، علاوه بر وجه عقلانی دفاعی که دارد، وجهی شرعی نیز دارد؛ 2ــ فتوای جهاد کاشف‌ الغطاء بیشتر بر محور آموزه‌های اعتقادی (امامت، کربلا، شهادت و...) تنظیم شده است تا آموزه‌های شریعتی و فقهی، ازهمین‌رو در متن فتوا سخنی از وجوب قیام و حرمت قعود یافت نمی‌شود؛ 3ــ لزوم اطاعت شرعی مردم از فتحعلی‌شاه در فتوای کاشف‌‌الغطاء منوط و مربوط به نیابت فتحعلی‌شاه از جانب ایشان تفسیر شده است نه اینکه چون فتحعلی‌شاه صرفاً پادشاه ایران است مستحق اطاعت شده باشد؛ 4ــ متن فتوای کاشف‌ الغطاء بنا به اقتضای جنگ و وضعیت ویژة آن روز ایران، بهشدت حماسی تنظیم شده و روح بعضی از مطالب مثل شهادت و... چند بار در آن تکرار گردیده است.

مرحوم کاشفالغطاء در مقابل ستاندن تعهداتی چند اجازه‌نامة معروفی نیز به شرح ذیل به فتحعلی‌شاه ‌داد: «من اگر مجتهد هستم و قابلیت نیابت از سادات زمان را دارم به سلطان بن‌ سلطان، خاقان بن خاقان مؤید به عنایت خدای منان فتحعلی‌شاه ــ که خدا سایة او را بر سر مردم مستدام بدارد ــ اذن می‌دهم که آنچه برای هزینة جنگ و سرکوبی اهل کفر و طغیان نیاز دارد از خراج و درآمد زمین‌های مفتوحه ‌العنوه و نظیر آن و نیز زکات طلا و نقره و جو... بگیرد و اگر اینها خرج جنگ را تأمین نکرد و راه دیگری برای تأمین هزینة جنگ و دفع شر این دشمنان شقاوت‌مند وجود ندارد، مجاز است از اموال مردم سرحدّات و مرزنشینان بگیرد تا از جان و ناموس آنان دفاع کند و اگر باز هم خرج جنگ تأمین نشد، از اموال مردم دیگر که از مرز دورند به اندازه هزینة جنگ بگیرد  و به هر مسلمانی واجب است امر سلطان را اطاعت کند».[17]

 

2ــ فتوای سید محمد مجاهد:

سید محمد ــ که به سبب شرکت فعال در جنگ ایران و روس، مجاهد لقب گرفته است ــ از علما و مراجع بزرگ و مجاهد ایران طی قرن دوازدهم تا سیزدهم قمری، فرزند سیدعلی طباطبایی معروف به صاحب ریاض، نوة دختری وحید بهبهانی، داماد و شاگرد علامه بحرالعلوم و خواهرزادة آقا محمدعلی کرمانشاهی است که پس از حملة وهابی‏ها به کربلا، به ناچار به ایران آمد.[18]

سید در سال 1228.ق رساله‏ای دربارة وجوب جهاد با روس‏ها منتشر کرد که در آن، شرکت در جنگ ایران و روس را مصداق جهادی دانست که برای حفظ اسلام و استقلال کشور واجب است. وی در سال 1241.ق، پسازاینکه نامه‏های متعددی از مردم و خوانین مسلمان ولایات قفقاز که پیش از این به دست روس‏ها اشغال شده بودند، مبنی بر ظلم و ستم و تجاوز روس‌ها به جان و مال و ناموس آنها و نیز توهینشان به مقدسات اسلامی به دست وی رسید، و نیز پس از استمداد عباس‌میرزا از وی مبنی بر ضرورت جنگ با روس، نخست نامه‏ای به «درگاه شاهنشاه ایران نگاشت که این‌ هنگام، جهاد با جماعت روسیه فرض افتاده، پادشاه اسلام را در این امر، رأی چگونه است؟ شهریار تاج‌دار فرمود که ما پیوسته به اندیشه جهاد شاد بوده‌ایم و خویشتن را از بهر ترویج دین و رونق شریعت نهاده‌ایم. جناب آقا سید محمد چون مکنون خاطر پادشاه را اصغاء فرمود، بی‌توانی از عتبات کوچ داده، راه دارالخلافه برگرفت»[19] و فتوای جهاد علیه روسیه را صادر کرد. وی، که همراه گروهی پنجاه‌نفره از عتبات به تهران آمده بود، با استقبال بسیار مردم مواجه شد تاجاییکه هنگامی که از حوض مسجد بزرگ قزوین وضو گرفت، مردم همه آب حوض را برای تیمّن و تبرّک بردند. رضاقلی‌خان هدایت، مورخ دربار قاجار، دراینباره نوشته است: «در همة ایران کار چنان شد که اگر حضرت خاقان صاحبقران بر رأی علما انکار کند، اهالی ایران، سلطانی برانگیزند و به مخالفت شاهنشاه ایران برخیزند. لاجرم حضرت خاقانی با آن فرّ سلیمانی به متابعت ملّت، محافظت دولت خواست».[20]

علمای همراه سید مجاهد فتوا دادند که هرکس از جهاد با روس‏ها سرباز زند در واقع از اطاعت خداوند سرپیچی کرده و متابعت شیطان نموده است. استقبال عمومی از سید و همراهانش به گونه‌ای بود که بسیاری از دولتمردان مخالف جنگ جرأت ابراز مخالفت نکردند. ارتشی که بدینسان مجهز شده بود، در عرض مدتی کوتاه، بیشتر شهرها و ولایاتی را که قبلاً از دست داده بود، باز پس گرفت. با وجود این، به دلیل خیانت‌هایی که به عباس‌میرزا شد، سپاه ایران همة مناطق تصرف‌شده را یکی پس از دیگری از دست داد. سید مجاهد، به حالت اعتراض، تبریز را به مقصد تهران ترک گفت، اما در میانة راه، در شهر قزوین در 13 جمادی‌الثانی 1242.ق به مرض اسهال درگذشت[21] و بدن مطهرش به کربلا منتقل شد.[22]

 

فتوا علیه سفیر روس (واقعه قتل گریبایدوف)

کمترین نتیجه عهدنامه تحمیلی[23] ترکمن‌چای، ایجاد نوعی حس حقارت در ایرانیان بود. در این قرارداد ــ به‌ویژه با دادن امتیاز کاپیتولاسیون به روسیه ــ ایرانی تحقیر شد، درحالی‌که هیچ کاری از دستش برنمی‌آمد. این حقارت حداقل خود را در تغییر نوع رویارویی ایرانیان با بیگانگان پس از این قرارداد نشان داد. آبراهامیان دربارة نوع مواجهة ایرانیان با بیگانگان قبل از این قرارداد نوشته است: «در نیمه اول قرن، اروپائیانی چون اوزلی، موریه و شیل آزادانه در نماز مساجد، تعزیه و حتی دسته‌های عزاداری حضور داشتند. علاوه بر این، اقلیت‌های مسیحی، آزادانه، مدارس، چاپ‌خانه‌ها و کلیساهای خود را بدون برخورد با چندان مخالفتی از سوی حکومت یا مردم مسلمان تأسیس می‌کردند. رهبران مذهبی حتی از یک میسیونر مذهبی به سبب فتح باب مناظره دینی بین اسلام و مسیحیت تشکر کردند. سیاحان غربی تقریباً با خصومتی از سوی مردم مواجه نشدند. کونولی پس از اقامت در شهر مقدس مشهد می‌نویسد که ’هیچ رفتار سوئی ندیدم. هر روز تمام نقاط شهر را زیر پا می‌گذاشتم و هرگز کوچک‌ترین تعرضی به من نشد.‘ شیل در سراسر کشور شاهد ’بی‌اعتقادی، خداپرستی و آزادی بیان مذهبی‘ بود. مسیو تانکواین، دیپلمات فرانسوی، گزارش می‌دهد که ’هرگز حتی از پایین‌ترین رده‌ها سخنی در حمله به دین خودمان نشنیده‌ام.‘ اما این فضا در نتیجة جنگ با بیگانگان و بهخصوص پس از معاهده حقارتبار ترکمن‌چای به‌تدریج عوض شد».[24]

رفتار خاص گریبایدوف روسی (نویسنده، شاعر، نمایشنامه‌نویس و مقام عالی‏رتبه نظامی)، که برای اجرای قرارداد ترکمن‌چای و با عنوان سفیر فوق‏العاده و وزیرمختار دولت تزاری روسیه به ایران آمده بود، به این تغییر رفتار ایرانی نسبت به بیگانگان شدت بخشید. سفیر روسیه دارای اخلاقی خشک و انعطاف‏ناپذیر[25] و به آداب و رسوم و حیثیت و شئون خانوادگی خود سخت پایبند بود و به همین جهت در برابر  شکایات مردم یا زمامداران از بدرفتاری و عربده‏جویی قزاقان روسی وابسته به سفارت، خونسردی و بی‏اعتنایی نشان می‏داد.[26] وی همچنین، از امور سیاسی بی‏اطلاع بود و به روحیه مردم ایران ناآشنا، به همین جهت دستور داد  دو زن گرجی تازه‌‌مسلمان‌شده را به زور به سفارت روسیه برند تا آنها را به گرجستان بازگرداند. مردم ایران، که در پس جنگ‏های ایران و روس و تحمیل قراردادهای گلستان و ترکمن‌چای به شدت تحقیر شده بودند، این تحقیر مضاعف را برنتابیدند و تجمع کردند. فتوای تاریخی آیت‏الله میرزا مسیح مجتهد[27] این تجمع را به آتشفشان تبدیل کرد: «نجات زنان مسلمان، واجب، و محاربه در این امر، به منزلة جهاد محسوب می‏شود».[28] در پی این فتوا، بازار تهران تعطیل شد و مردم به سفارت روسیه حمله بردند و گریبایدوف و 35 نفر[29] همراه وی را به قتل رساندند.[30] این واقعه پیامدهای خاص خود را در تاریخ ایران، به‏ویژه برای بیگانگان ساکن ایران، به جای گذارد. یکی از مستشرقان معاصر تأثیر واقعة گریبایدوف را بر تضعیف موقعیت خارجی‏ها در ایران و نیز تقویت روحیه ملّی ایرانیان چنین توصیف کرده است: «اگرچه خشونتی که در ماجرای گریبایدوف صورت گرفت تکرار نشد، احساسات نهفته در این خشونت در سال‏های آتی قرن، همچنان برجای ماند. اروپاییان دیگر جرأت نداشتند در اماکن مقدس، مراسم تعزیه و دسته‏های عزاداری ماه محرم حضور یابند. ادوین ویکس، از سیاحان دهة 1270، مجبور بود با تغییر قیافه وارد مسجد شود. اوستاش دولوری فرانسوی تماشای دسته‏های ماه محرم را برای مسیحیان بسیار خطرناک یافت. میسیونرهای غربی آزادی پیشین خود را از دست دادند؛ آنان دیگر حق نداشتند در میان مسلمانان تبلیغ کنند؛ مدارس، کلیساها، و نشریات آنها سخت محدود گشت؛ و دیگر هیچ میسیونری صلاح نمی‏دید که به مباحثه با روحانیون مسلمان بپردازد. به گفتة لندور، غربیان، دزد و ماجراجو پنداشته می‏شدند: غربی‏ها را دوست نمی‏دارند، بلکه تحمل می‏کنند. کافی است در کوچه و خیابان قدم بزنی تا این واقعیت به عیان معلوم شود. تکنسین‏های اروپایی اکنون با بی‏مهری روزافزون عامه رودررو بودند. هنگامی که بازرگانی ایرانی مهندسان بیگانه را برای احداث راه‏آهن انزلی ــ رشت استخدام کرد، قاطرچی‏های محلی در کلّ عملیات شروع به کارشکنی کردند. ]کار بیگانه‌ستیزی ایرانیان به جایی می‌رسد که[ در اواخر قرن، سیاحان غربی، بیگانه‏هراسی و تعصب در ایران مذهبی را از عناصر متشکلة فرهنگ عمومی در ایران می‏دانستند».[31]

می‌توان مهم‌ترین دستاورد نهضت میرزا مسیح مجتهد تهرانی را آگاهی ملّت ایران به توان خود در رویارویی با بیگانگان بدون اتکا به دولت و فقط با پشتیبانی یک مرجع دینی دانست که پس از آن، همواره به حضور فرد ایرانی در عرصه مبارزه با بیگانه رنگ خاص داده و عامل تقویت و توفیق آن بوده است.

 

آقانجفی اصفهانی و مبارزه با سلطه سیاسی استعمار در ایران

حوزه علمیه اصفهان، از زمان صفویه به بعد، به مدت چهارصد سال، به عنوان بزرگ‌ترین و مهم‌ترین حوزه علمیه ایران، ایفای رسالت می‌کرده است؛ به‌گونه‌ای‌که تعداد بسیاری از کبار علمای شیعه در چند قرن گذشته دانش‌آموختة این حوزه علمیه هستند.[32] بالطبع، ریاست و مدیریت چنین حوزه‌ای حساس و مهم بوده است. بیش از سه دهه در ابتدای قرن چهاردهم قمری، این مسئولیت بر عهدة آقانجفی اصفهانی (1262 ــ 1332.ق) بوده است. در زمان حیات وی، دو نهضت عظیم شیعی، یعنی نهضت تنباکو و مشروطه، اتفاق افتاده که از قضا، در اولی بنیان‌گذار و شروع‌‌کننده[33] و در دومی از رهبران بزرگ آن بوده است. دربارة تیزبینی سیاسی وی، همین بس که «مستر گراهام، قنسول انگلیس در اصفهان، در مورد آقانجفی گفته بود: همانا اگر این مرد (آقانجفی) در انگلیس بود، ما او را وزیرخارجه می‏ساختیم. و میرزا حسن‌خان انصاری در جلد سوم تاریخ اصفهان و ری می‏نویسد: یاد دارم یکی از سیاسیون درجة اول اروپا به اصفهان آمده بود خدمت آقانجفی، می‏گفت این آقا که خود را به صداقت می‏نمایاند، اگر اول نمره سیاسی لندن و پاریس بیاید، آقا او را مانند دستمال پیچیده و در جیب خود می‏گذارد. و سید جمال‏الدین اسدآبادی بعد از ملاقات با آقانجفی می‏گوید: حرارتی که در کلة این مرد دیدم در بیسمارک ندیدم».[34] شرح ملاقات نمایندگان سیاسی استعمارگران با آقانجفی به خوبی نشان می‌دهد که وی چگونه آنها را تحقیر می‌کرد: «ویکتور برار در کتاب ’انقلاب ایران‘ می‌نویسد: فوریه 1907 ــ آقانجفی به هنگام مذاکره با منشی کنسولگری در باب لزوم ایجاد فشار بر یهودیان و ارمنیان و حتی اروپائیان اصفهان در قبول لباس و آداب و رسومی که بیشتر با احترامی که به دین اسلام داشته باشد سازگار باشد، گفت‌وگو کرده است. نویسنده ’تاریخ اصفهان و ری‘ ]نیز[ می‏نویسد: ’یاد دارم زمان قدرت بی‏منتهای قنسولگری روس در اصفهان، روزی ظل‌السلطان به اجرای حکم آقانجفی علیه یکی از بستگان قنسولگری، عذر آورده که قنسول مانع است. آقانجفی همی تجاهل می‏فرمود و می‏گفت: قنسول چه چیز است؟ قنسول یعنی چه؟ همو می‏نویسد: از طرف بلژیکی‏ها یک نفر را به نام حیکاک به عنوان رئیس مالیه به اصفهان می‏فرستند. روزی او به منزل آقانجفی می‏رود و حتی نقل است که با کفش وارد بر آقا می‏شود. آقانجفی از روی بی‏اعتنایی اسم او را می‏پرسد و او جواب می‏گوید حیکاک. آقا می‌گویند: آقای حکاک! یک مهر تقی برای من حک کن. این گفت‌وگو و تحقیر یک مأمور خارجی در محضر مجتهد شهر، تا مدت‏ها ورد زبان مردم بوده است‘».[35]

شهرت سیاسی آقانجفی باعث شده است از وی ــ ‌که در زمانی زندگی می‌کرد که استعمارگران روسی و انگلیسی هر روز برای سلطة هرچه بیشتر بر ایران نقشه‌ می‌کشیدند[36] ــ فعالیت‌های بسیاری علیه استعمارگران ثبت شود. بعضی از این اقدامات به شرح ذیل است:

 

1ــ ممانعت از بست‌نشینی و پناهنده شدن شهروندان ایرانی به بیگانگان:

پناهندگی به یک سفارت خارجی در اندیشة دینی نوعی حقارت محسوب می‌گردد و مصداقی از سلطة بیگانگان بر اسلام ــ که به حکم آیة «لن یجعل الله الکافرین علی المؤمنین سبیلاً» نفی شده است ــ شمرده می‌شود. به همین علت، عالمان راستین دینی، ضمناینکه خود از این ‌گونه اقدامات ــ همواره و در همة شرایط ــ سر باز زده‌اند، تا آنجا که توانسته‌اند، مانع چنین اقدامی از جانب سایر مسلمانان نیز شده‌اند. آقا نجفی حتی نسبت به پناهندگی یهودیان ایرانی به بیگانگان حساسیت نشان داده و در موردی این چنین، خطاب به دولت وقت نوشته است: «این یهودی ــ که صاحب خانه است ــ بر فرض اینکه خانة خود را به رعیّت خارجه اجاره داده باشد، نمی‏تواند پناه به خارج ببرد. اجازه دادن هم منوط به امر مبارک است. اگر مسلمان‌ها رعیّت ایران هستند، یهودی هم رعیّت است. مقرر فرمایند درب خانه یهودی را گل بگیرند و مسدود نمایند. یهودی را هم تنبیه و حبس بفرمایید. این حکم ملّت است. خارجه چه حق دارند که در احکام ملّت مداخله نمایند؟ گویا خارجه می‏خواهد در اصفهان هم مثل سایر امکنه و بعضی از بلاد در احکام ملّت ایران مداخله نماید، آنها را مأیوس فرمایید. این اعمال خارجه در اصفهان امکان برای خارجه نخواهد داشت. این شرط بلاغ است عرض شد».[37]

حاج‌آقا نورالله اصفهانی ــ برادر و شاگرد آقانجفی ــ نیز تحت تأثیر روحیة ضد استعماری برادرش، در موارد مشابه چنین حساسیت‌هایی داشته است؛ بهطور مثال وی در مورد عده‏ای از سربازان فوج چهارمحال بختیاری، که به دلیل دریافت نکردن حقوق دوساله‏شان رهسپار کنسولگری روسیة تزاری شده بودند، در جلسة انجمن مقدس ملّی اصفهان گفته است: «باید از وزیر جنگ، حکم اخراج آنها را خواست که کسان دیگر مرتکب چنین کاری که اسباب بر باد دادن شرف ایرانیان است نشوند. از اشخاصی که مثل این چند نفر سرباز جدید بی‌شرف به قنسولگری روس پناه برده‏اند، دوری کنید. امروز می‏توان گفت که رفتن این بی‌غیرت‌ها به حمام مسلمین اشکال دارد. خداوند خود جزای اینها را بدهد».[38]

 

2ــ مقابله با عزل و نصب‌های بیگانگان در ایران:

از زمان قرارداد ترکمن‌چای، روس‌ها به خود حق هرگونه مداخله‌ای را در ایران می‌دادند که از جملة این‌گونه اقدامات، مداخلة این قدرت در عزل و نصب عده‌ای از کارگزاران ایرانی در بعضی از نواحی ایران است. این عمل به‌قدری تکرار شده بود که دولت ایران نیز گویا بدان اعتراضی نداشت. در آخرین سال عمر آقانجفی (1332.ق)، بر سر ابقای حاجی محمدابراهیم خان در جلفا، میان آقانجفی و کنسول روس اختلاف پیش ‌آمد. آقانجفی بر عزل وی تأکید می‌کرد، درحالی‌که قنسول روس طی نامه‌ای، ضمن تحت فشار قرار دادن حکومت، نوشت: «دوستدار در عجب است که با آن موارد یگانگی جناب امجد با قنسولگری، چگونه شده است که جلفا را به دیگری واگذار فرموده‌اند و حالآنکه اهالی از خوش‌سلوکی جناب حاج مشارالیه، نهایت رضایت را دارند. بنابراین خواهش دارد همان مقام مودّت و یکجهتی را منظور فرموده کما فی‌السابق به عهدة جناب حاج مشارالیه مرجوع فرمایند». گزارش حکومت اصفهان به وزارت داخله، به روشنی محذوریت حکومت در این قضیه را نشان می‌دهد: «محذوریت حکومت را تصور فرمایید تا چه حدّ است؛ یک طرف آقایان علما جداً انفصال او را می‌‌خواهند، از طرفی قنسولگری اتصال او را تمنّا می‌کند، با حالتی که حق با علما و غالب، از حاج مزبور متشکی بوده‌اند». به‌هرحال،‌ در نهایت، حکومت‌ طی نامه‌ای به قنسول نوشت: «اینکه اظهار فرموده‌اید... عمل آنجا در هذه‌ السنه نیز به آقای حاج محمدابراهیم خان مرجوع شود... از طرف جناب شریعتمدار ملاذ الانام آقای نجفی دامت برکاته و سایر آقایان علما جداً تغییر ایشان را خواستار شدند که دوستدار، ناچار بر این اقدام شدم و الاّ درصورتیکه بروز این مقدمه نشده بود، بدیهی است ایشان را منفصل نمی‌داشتم... در این باب، به واسطه محظورات فوق‌العاده نسبت به تأکید آقایان علما ــ خصوصاً جناب ملاذ الانام آقای نجفی ــ مجبور به انفصال آقای حاجی محمدابراهیم خان شدم».[39]

 

شیخ فضل‌الله نوری و مبارزه با استعمار روس

شیخ فضل‏الله نوری ــ از رهبران بزرگ دینی تهران در زمان نهضت مشروطه ــ همراه سایر عالمان دینی مقیم پایتخت، برای دفع استبداد داخلی، همراه تنی چند از دیگر مجتهدان تهران، طرح تأسیس عدالت‏خانه‌ای را داد که بعدها به نهضت عدالت‏خانه معروف شد. نفوذ استعمار و ایادی داخلی آن، از سویی، و ساده‏اندیشی و سطحی‏انگاری عده‌ای از مومنان، از سوی دیگر، سبب شد این نهضت مردمی و دینی، سیری انحرافی به خود بگیرد و در نهایت، کاملاً در دامان بیگانه افتد.[40] شیخ فضل‏الله نوری از همان اوان انحراف این نهضت و کشیده شدن پای بیگانگان به آن، با شناخت کاملی که از غرب و اندیشه‏های استعماری آن داشت، بنای مخالفت با آن را گذاشت و برای قطع پای استعمار تا پای جان ایستادگی نمود.

اساساً در نهضت مشروطه، اولویت مبارزه از نگاه عالمان دینی متفاوت بوده است؛ عده‌ای اولویت را در مبارزه با استبداد داخلی می‌دانستند و عده‌ای دیگر در مبارزه با استبداد خارجی.[41] شیخ فضل‌الله نوری از آن دسته عالمانی است که اگرچه ابتدا در کنار عالمانی قرار داشت که حداکثر انتظاراتشان از این نهضت، نفی استبداد داخلی بود، در نهایت، با باز شدن پای بعضی از کشورهای بیگانه، به‌ویژه انگلیس و روس، به نهضت مشروطیت مردم ایران، اولویت مبارزه خود را به نفی استعمار و سپس استبداد داد. بعضی از مظاهر ضد استعماری شیخ فضل‌الله در نهضت مشروطه به شرح ذیل است:

 

1ــ مبارزه با سلطه اقتصادی استعمارگران:

«هنوز یک‌ ماه و نیم بیشتر از تشکیل مجلس اول نگذشته بود که دولت،‌ لایحة استقراضی را تقدیم مجلس کرد. طرح استقراض از سوی ناصرالملک، وزیر وقت مالیه، ارائه شد و مبلغ آن بیست کرور تومان بود. دولتین روس و انگلیس برای پرداخت این وام،‌ شرایط سنگینی برای طرف ایرانی در نظر گرفتند.»[42] این امر سبب شد موضوع وام گرفتن از بیگانگان، در مجلس شورای ملّی به بحث و نظر گذاشته شود. پس از طرح پیشنهادات بسیاری دراین‌باره، نهایتاً حاجی معین‏التجار، تأسیس بانک ملّی را مطرح و پیشنهاد نمود. این طرح ــ که در متن خود، اندیشة رهایی کشور از استعمار اقتصادی را تعقیب می‏کرد ــ با حُسنِ استقبال وطن‌خواهان روبه‌رو گردید. سرانجام، روز 12 شوال 1324، تأسیس بانک ملّی ایران از طریق روزنامه «مجلس» اعلام، و طی آن از مردم خواسته شد هر کسی به هر مقدار که می‌تواند در سهام آن شریک شود و مساعدت نماید. چند ماه بعد،‌ در تاریخ 12 ذی‌حجه 1324 نیز، مجلس شورای ملّی با اتفاق آرا امتیاز تأسیس بانک ملّی ایران را تصویب کرد که بر اساس آن، حق انحصاری استخراج معادن و کشیدن راه‌‌آهن، ساختن راه شوسه، غواصی مروارید در خلیج فارس به این بانک واگذار گردید و واگذاری این صنایع به بیگانگان مردود اعلام شد.[43] در پس این قضایا، طلاب مدارس با فروش کتاب‌های خود،‌ زنان با فروش زینت‌آلات خود، ایرانیان مقیم باکو،‌ قفقاز،‌ هند، استانبول و... با ارسال تلگراف و... در تأسیس بانک ملّی ایران مشارکت کردند.[44]

شیخ فضل‏الله از این طرح، به شدت حمایت کرد. کسروی دراینباره نوشته است: «ملایان که به چنین کارها کمتر درآمدندی، آنان هم همراهی می‏نمودند. حاجی شیخ فضل‏الله دویست تومان به گردن گرفت».[45]

ملک‌زاده چنین آورده است: «حاجی شیخ فضل‌الله دویست تومان سهام بانک را خریداری کرد و امام جمعة تهران هم، که در میان مردم ننگین و سرشکسته شده بود و او را مخالف مشروطه می‌دانستند، برای جلب نظر مشروطه‌خواهان تعهد کرد که از سهام بانک خریداری کند، ولی به عهد خود وفا ننمود».[46]

قریب به دو دهه پیش از این تاریخ، یعنی در سال 1306.ق، نیز شیخ فضل‏الله دریافت که کشورهای بیگانه، به‏ویژه روسیه، از طریق صادرات کالاهای خود، به‏ویژه قند و چای، نوعی وابستگی به خود در ملّت ایران ایجاد می‏کنند، ازاین‌رو طی نامه‏ای استفساری و استفتایی، این قضیه را با استاد خود میرزای شیرازی در میان گذاشت و از وی تعیین تکلیف کرد. میرزای شیرازی در جواب وی ‏نوشت: «در جواب سؤال از قند و غیره، آنچه نوشته بودید از ترتب مفاسد بر حمل اناس از بلاد کفره به محروسة ایران، صواب، و همیشه ملتفت به آنها و اصناف آن، که مایة خرابی دین و دنیای مسلمین است، بوده‏ام و از اقدام شما در تهیة دفع آنها، که باید از محض غیرت دین و خیرخواهی مسلمین باشد، زیاده مسرور شدم. و البته به هر وسیله‏ای که ممکن باشد رفع این مفاسد باید بشود. عجب است از اقبال طِباع در خوردن مثل قند مجلوبِ از آن حدود، با شیوع این همه اخبار، چنانچه این‌جانب، محض استماع، از این قذارات بالطبع متنفر و از خوردن آن مجانبت می‏کنم إن‌شاء‌الله. مورد مذکور، باب سیاسات و مصالح عامه است و تکلیف در این باب، عهده بر ذوی الشوکه از مسلمین است که با عزم محکم مبرم درصدد رفع احتیاج خلق باشد به مهیا کردن مایحتاج آنها. چه، رجای ترک اموری که در ازمنة متطاوله عادت شده از اهل این زمان نیست و منع فرمایید نفس خود و رعیت را از قند و غیر آن، بلکه منع از ادخال در ملک خود نمایید».[47]

 

2ــ پناهنده نشدن شیخ فضل‌الله به سفارت روس:

شیخ فضل‏الله در شرایط پایانی عمر خود ــ که مشروطه‏چیان بر تهران فائق آمده بودند و با همه مخالفان مشروطه تسویه حساب می‏کردند ــ در نامه‏ای به عضدالملک، دربارة شایعه پناهندگی‏اش به یکی از سفارت‏های بیگانه[48] نوشته است: «امروز مسموع شد که داعی، برخلاف وضع حالی، اقدامی دارم و به خیال رفتن سفارت افتادم! اگرچه یقین دارم... [که شما این شایعه را] باور نمی‏فرمایید، لیکن محض احتیاط عرض می‏نمایم: آن وقتی که زمان نزول بلیّات بود [و] هر کسی به خیال خود پناهی پیدا کرد... غیرت اسلامی، مرا مانع شد که به احدی غیر از خداوند جلّ و علا پناهنده شوم... به‌علاوه، پناهندگی برای چه؟! تقصیری ندارم! در آغاز این مطلب، خود حضرت اقدس مستحضرید داعی مؤسّسِ این اساس محترم بودم و چهار هزار تومان از مال خود خرج در این راه کردم... و خود حضرت اقدس اطلاع دارید بعد از انعقاد مجلسِ [شورای ملّی] چه همراهی‌ها کردم. همه می‏دانند، بدون طمعی و غرضی... بعد از مدتی که دیدم اجنبی داخل شد و اغراضی مستعمل، ناچار، به عزم عتبات رفتم زاویة مقدسة [حضرت عبدالعظیم]... آن مدت که آنجا بودم... تمام حرف این بود که باید مجلس، تهذیب شود. حالا اگر حرف‏ها جزوِ هوا شد و معدوم شد، لوایح زاویة مقدسه که... الآن موجود است. بفرمایید بیاورند همه [را] ملاحظه بفرمایید که منظورِ داعی چه بود؟»[49]

ابراهیم صفایی درباره اِبای شیخ فضل‌الله از پناهندگی به بیگانگان (روسیه و عثمانی) نوشته است: «سفارت روس هم به شیخ پیشنهاد کرد که پرچم روسیه را بالای منزلش نصب کنند، سفارت عثمانی به وی پناهندگی داد، ولی شیخ با روحی بزرگ،‌ این پیشنهادها را رد کرد و با ایمانی راسخ و توکلی خالص تسلیم مقدّرات و مشیّت الهی شد».[50]

مهدی بامداد نیز دراین‌باره چنین آورده است: «پس از اعدام علی‌نقی‌خان مفاخرالملک و سید محمدخان صنیع‌حضرت، نوبت به آقا شیخ فضل‌الله نوری ــ بزرگ‌ترین مخالف با مشروطیت و دستیار محمدعلی‌شاه ــ رسید. با اینکه قبلاً به او سفارش شده بود که برای مصونیت خود به یکی از سفارت‌خانه‌های بیگانه پناهنده شود و مخصوصاً سفارت روس[51] او را با آغوش باز و احترام زیاد میِ‌پذیرفت، لیکن شیخ زیر این بار نرفت و در خانة خود در سنگلج تهران ماند».[52]

سید محمدعلی شوشتری، در نامه‌ای که به روزنامه اطلاعات در تاریخ‌های 20 تا 22 دی‌ماه سال 1327.ش با عنوان «چرا مرحوم شیخ‌ فضل‌الله نوری به دار آویخته شد» نوشت، از گفت‌وگویی میان شیخ و سعدالدوله، که در منزل شیخ و یک روز قبل از اعدام وی انجام شده بود،‌ یاد ‌کرد که در آن شیخ، خطاب به حاضران در جلسه، چنین گفت: «آقای سعدالدوله اظهار می‌کنند دست‌های معیّنی در کار است که مرا دستگیر کرده و به دار آویزند و مصلحت‌اندیشی می‌کنند که من هم پناهنده به یکی از دو دولت انگلیس یا روس شوم... من از کشته شدن خود بی‌اطلاع نیستم و نمی‌ترسم و پناهنده به هیچکس غیر از خداوند نمی‌توانم بشوم... چطور ممکن است صاحب شریعت به من، که یکی از مبلغین احکام آن هستم، اجازه فرماید پناهنده به خارج از شریعت آن شوم؟ مگر قرآن نخوانده‌اید جزء محکّمات است می‌فرماید: ’لن یجعل الله الکافرین علی المسلمین سبیلا‘ و مگر آیه ’لاتتخذوا الیهود و النصاری اولیاء‘ را فراموش کرده‌اید؟ من راضی هستم که صد مرتبه زنده بشوم و مسلمین و ایرانیان مرا مثله و بسوزانند و پناهنده به اجنبی نشده و بر خلاف امر شارع مقدس اسلام رفتاری نکرده باشم».[53]

 همه نقل‌های فوق می‌رساند که شیخ فضل‌الله عزم خود را بر رویارویی با استعمار جزم کرده و حتی حاضر بود از جان خود در این راه مایه گذارد و چنین نیز کرد.

 

3ــ حمایت از محمدعلی‌شاه؛ سندی در استعمارستیزی وی:

دربارة ماهیت سیاست و برنامه‌‌های دو استعمارگر انگلیس و روس در ایران، فریدون آدمیت نوشته است: «وجهه نظر کلّی سیاست روس و انگلیس نسبت به ایران، حفظ حالت موجود سیاسی و اقتصادی آن بود که عایق تصادم دو قدرت استعماری گردد. البته هر دو دولت علاقه به بسط نفوذ خود داشتند و هر کدام دستش می‌رسید، حریف را عقب می‌زد و دامنه استیلای خود را می‌گسترد. اما در چشم‌انداز وسیع سیاست بین‌المللی، هر کدام مصلحت خود را در شناختن حریم سیاسی دیگری تمیز داده بود. همین وجه اخیر بود که زمینه یک نوع همکاری احتیاط‌آمیزی را میان دو دولت نیرومند نسبت به مسائل ایران آماده می‌گردانید».[54]

در حقیقت، قرارداد 1907 بر اساس همین وجه نظر کلی تنظیم شده بود. به قول کسروی، «آنها می‌خواستند نام ایران بازماند و یک دولت ناتوان و درمانده‌ای پایدار باشد و این از بهر چند نتیجه بود: یکی آنکه دولت‌های اروپا نخروشند و زبان به گله بازنکنند، دیگری آنکه در درون ایران جنبش‌هایی پدید نیاید و هرگاه کسانی پس پرده را دریافته، جوشیدند، با دست همان دولت ناتوان بر سر ایشان کوبند».[55] راز داستان در همین نکته‌ای است که کسروی بدان اشاره کرده است؛‌ یعنی روی کار آوردن دولتی ناتوان. سیاست کلّی روس و انگلیس برای نیل به مقصودشان، ایجاب می‌کرد «محمدعلی‌شاه ــ که اقتدارش در کشور، عملاً حافظ وحدت سیاسی و تمامیت ارضی ایران، و نتیجتاً مانع اهداف تجزیه‏طلبان بود ــ از سلطنت برافتد و جایش را به فرزند خردسال و نابالغش، احمدشاه دوازده‌ساله بسپرد تا مملکت، ظاهراً دارای شاه، ولی عملاً فاقد پادشاه باشد و اداره امور کشور در اختیار یک کابینه مختلط استعماری، یعنی یک شرکت سهامی متشکل از عناصر مرعوب یا مجذوب روس و انگلیس، قرار گیرد که تعداد مهره‏های آن به نسبت توافق کلّی میان دولتین روس و انگلیس صورت پذیرد. در چنین فضایی، طبعاً مرجعیت شیعه نیز (که ملاط وحدت ملّی و عامل اتحاد و یکپارچگی مردم این کشور است) آماج حمله قرار می‏گرفت و بایستی ضعیف و نابود می‏شد. ضمناً آن دسته از عناصر پاکدل و مستقل اما مشتبهی نیز که با انگیزه‏های ملّی و اسلامی به جنبش مشروطه‏خواهی پیوسته و از آن طریق به ستیز با قدرت مرکزی کشیده شده بودند، از مراجع مشروطه‏خواه نجف گرفته تا امثال ستارخان، خاکریز بعدی بودند که باید پس از پایان نقش آلترناتیوشان، فتح و منهدم، یعنی منزوی و مقتول و خلع سلاح، می‏شدند، چنان‌که شدند».[56] در چنین وضعی، بهترین گزینه، حمایت از محمدعلی‌شاه بود و بس.

حمایت شیخ فضل‌الله از محمدعلی‌شاه،‌ فقط به منظور حفظ ایران از خواب تجزیه‌ای بود که برایش دیده بودند. این در حالی است که علاوه بر تجزیه ایران، طرح براندازی قاجار نیز، هم در دستور سفارت‏های بیگانه بود و هم در دستور مشروطه‏خواهان همراه آنها، کما اینکه اندکی پیش از حرکت سردار اسعد بختیاری از اصفهان به سوی پایتخت، یکی از سوارهای بختیاری در تهران به مشیرالعلما گفته بود: «مأمور شدیم برویم به اصفهان و همین روزها حرکت می‏کنیم، ولی به محض رسیدن به اصفهان علم مشروطیت را بلند می‏کنیم و دو طایفه را در ایران نمی‏گذاریم: یکی طایفة قاجاریه را و دیگر شما ملاها را که خرابی ایران از شما ملاها و طایفة قاجاریه است».[57]

از سوی دیگر،  بسیاری از مخالفان شیخ هم در خلوت خود، راه جلوگیری از آشوب و بلوا در ایران را حمایت از اقتدار مرکزی محمدعلی‌شاه معرفی کرده‏اند؛ بهطور مثال احتشامالسلطنه در خاطرات خود نوشته است: «زیاده‌روی و هرزه‌گی و هتّاکی جمعی اوباش و اراذل که به نام مشروطه دست تعدی و تجاوز به جان و مال و حیثیت و شرف مردم دراز کرده بودند، اکثریت و عامة مردم را از مجلس و مشروطه متنفر ساخته بود؛ تاجاییکه احتمال داشت همان بیست تا سی هزار تن مردمی که در تهران برای تحصیل مشروطه قیام کردند و در سفارت انگلیس تحصن اختیار نمودند، به‌زودی برای تعطیل مجلس و برچیدن بساط انجمن‌ها و جراید هرزه و هتّاک قیام نمایند... عقیدة من این است که محمدعلی‌شاه در آن حرکتی که کرد [منظور به توپ بستن مجلس است] فیالواقع، خدمتی به مشروطیت و بقای آن نموده (عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد)؛ زیرا کار مجلس و فساد و سیاهکاری‌های جمع سرشناس وکلا و تندروی‌های بی‌مورد و موقعِ جمعی دیگر از ایشان و اعمال بی‌رویه و ناسالم انجمن‌ها و مندرجات جراید به جایی رسیده بود که اگر محمدعلی‌شاه مرتکب آن خطای توأم با خریت نشده بود، دیری نمی‌گذشت که طبقات مختلف مردم و بازاریان و کسبه و پیشه‌وران بر ضد مجلس قیام می‌کردند و آن بساط را برمی‌چیدند و اگر چنین اتفاق می‌افتاد، بی‌گمان تا یک قرن دیگر هم هیچ‌کس و هیچ‌ قدرتی جرأت نمی‌کرد نام رژیم مشروطه را در ایران بر زبان بیاورد».[58]

در آن زمان، به اندازه‌ای هرجومرج در ایران حاکم بوده است که چارلز مارلینگ، کارگزار انگلیس در ایران، در 31 دسامبر 1907.م، طی تلگرافی به وزیرخارجة وقت لندن نوشته است: «منتهی شانس جلوگیری از سقوط ایران در کام هرجومرجی عمیق‏تر از وضع فعلی، همانا نگه‌داری شاه به نظر می‏رسد».[59] خود تقی‌زاده نیز، در نامه‌ای که در اواخر دوران استبداد صغیر (22 جمادی‌الاولی 1327.ق) به میرزا کریم‌خان رشتی نوشت، به منظور ندادن هرگونه بهانه‌ای به روس‌ها برای اشغال کشور، از زبان دیگران، پیشنهاد سازش با دولت محمدعلی‌شاه را ‌داد: «فرقه‌ای ]از ملّت‌پرستان در تهران و تبریز و حتی انجمن‌ها[ معتقد این هستند که به جهت ملاحظات باریک داخلی و خارجی باید از نواقص کار هم چشم پوشیده با دولت صلح و صفا کرد. اگرچه قلوب دولتیان کاملاً صاف و پاک نیست، اگرچه باز آثار استبداد در تهران باقی است، اگرچه وزرا و درباریان مغرض و خائن‌اند،‌ اگرچه ایشان تا یک اندازه با اجانب ساخته‌اند و اگرچه مرکز غیرقابل تغییر است؛ زیرا مضرّات قلب این اساس از معایب حالیه هرقدر زیاد باشد، بیشتر است... این است که به هر نحو است ولو ظاهراً و صورتاً زورکی با دولت باید اتحاد نمود و هرچه آن طرف خلاف کند، اغماض کرده گرم گرفت».[60]

 

اولتیماتوم روس

پس از فتح تهران (مشروطه دوم)، به دلیل تغییر و تحولات اولیه پس از فتح تهران، که کاملاً در فضای هیجانات انقلاب روی می‌داد ــ بهطور مثال تشکیل کمیسیون عالی[61] 28 نفره از مشروطه‌خواهان، که محمدعلی‌شاه را، به علت پناهندگی به سفارت روس، از سلطنت خلع، و ولیعهد احمدمیرزای سیزده‌ساله را به جایش و علی‌رضاخان عضدالملک ــ رئیس ایل قاجار ــ را به نیابت سلطنت انتخاب کرد، ظهور روزنامه‌های جدید همچون ایران نو، شفق تبریز، و نوبهار مشهد، که فضای جامعه را به شدت ملتهب و مشوّش می‌کردند، شیوع اعدام، ترور، و تبعید،[62] ظهور احزاب و فرق تندرو و مخالف در مجلس دوم از جمله فرقه اعتدال[63] و دموکرات،[64] حاکمیت مطلق ایل بختیاری به این دلیل که آنها خود را فاتحان تهران می‌دانستند، ضعف دولت مشروطه، به دلیل نوجوان بودن احمدشاه و مرگ نایب‌السلطنه پیر، وقوع جنگ‌های عشیره‌ای، به‌ویژه از اوایل 1290 به بعد، ورود نیروهای انگلیسی و روسی به شهرهای مهم جنوب و شمال از اواخر 1290، یورش نیروهای عثمانی به مناطق غربی در 1294، تحت کنترل بودن کردستان، بلوچستان و خوزستان توسط خوانین محلی و... ــ فضای کشور به‌شدت بحرانی بود. در چنین وضعی، مجلس ملّی دوم در آبان 1288 گشایش یافت و از جمله اقدامات و اصلاحاتی که انجام داد استخدام‌ یازده افسر سوئدی برای ایجاد نیروی پلیس روستایی ــ که به ژاندارمری مشهور شد ــ و شانزده متخصص مالی امریکایی به ریاست مورگان شوستر برای سازماندهی مجدد نظام مالیاتی بود.[65] مورگان شوستر و هیئت همراه او در جمادی‌الاولی 1329.ق به ایران آمدند و مسئولیت مالیه ایران را در دست گرفتند. مجلس نیز برای اصلاح هر چه بیشتر و سریع‌تر امور مالی، اختیارات گسترده‌ای به وی اعطا کرد. شوستر البته بیش از وظیفة خود گام برداشت و در امور داخلی ایران و نیز بعضی از مسائل مربوط به روسیه،[66] به‌ویژه از طریق ارتباط با دسته‌ای از انجمن‌های مخفی زنانه[67] و به تحریک آنها، مداخله کرد.[68] این مسائل، اعتراض روس و انگلیس را، که از ابتدا با استخدام وی مخالف بودند،‌ برانگیخت.

در اولین اقدام، روس‌ها ــ درست همان روزی که کابینة صمصام‌السلطنه رأی اعتماد گرفته بود ــ  طی اولتیماتومی شفاهی به تاریخ 10 ذی‌قعده 1329.ق و سپس طی اولتیماتومی رسمی به تاریخ 7 ذی‌حجه 1329.ق، که به هیئت دولت ارسال کردند، تقاضاهایی از قبیل: «عزل مورگان شوستر و مستر لکفر و کسانی که منصوب آنها هستند، منع استخدام کارشناس خارجی بدون اطلاع روسیه و انگلیس و نهایتاً پرداخت هزینه لشکرکشی روسیه به ایران» را با تعیین مهلتی به مدت حداکثر 48 ساعت ابراز کردند.[69] اقدامات اولیه دولت برای منصرف ساختن روسیه بی‌نتیجه ماند، به‌ویژه اینکه «دولت انگلیس هم دستور داد ایران هرچه سریع‌تر اولتیماتوم را بپذیرد[70] و نگذارد تأخیری در این امر صورت گیرد. هیئت دولت [صدراعظم صمصام‏‌السلطنه، نایب‏السلطنه، کابینه و یپرم‏خان با نیروهای قفقازی‏اش به منظور جلوگیری از تصرف پایتخت توسط روس‌ها] اولتیماتوم را پذیرفت، اما تصویب نهایی را موکول به نظر مجلس کرد».[71] از میان نمایندگان مجلس، شیخ محمد خیابانی، حاج شیخ‌الرئیس، میرزا یانس (نمایندة ارامنه)، حاج عزالممالک اردلان و... این اولتیماتوم را منافی استقلال کشور دانستند و فقط متین‌السلطنه معتقد بود که می‌توان قایل به تجزیه مواد اولتیماتوم شد و آنچه منافات با استقلال کشور ندارد (به نظر وی، مثل عزل شوستر و همکارانش) پذیرفت.[72]

روس‌ها نیز که برای اشغال بخش‌های شمالی ایران و تحکیم نفوذ نظامی خود در آن بخش‌ها به دنبال بهانه می‌گشتند، به محض ردّ اولتیماتوم از سوی مجلس شورای ملّی، بهانه لازم را به‌دست آوردند و با تصرف رشت در آبان 1290.ش، علاوه‌براینکه قوای خود را به سوی قزوین گسیل کردند، در گیلان و آذربایجان نیز بر تعداد قوای خود تا حدّ زیادی افزودند و متعاقباً نیروهایی نیز به مشهد اعزام کردند. این‌بار قوای نظامی روسیه در شهرهای مختلف رفتاری به مراتب خشن‌تر و بی‌رحمانه‌تر از دو سال قبل با مردم اتخاذ کردند.[73] اعدام ثقه‌‌الاسلام تبریزی و هفت نفر دیگر در تبریز و به توپ بستن بارگاه امام هشتم در مشهد[74] و ضرب و شتم و دستگیری و زندانی کردن عده‌ای از مردم که گمان می‌رفت مخالف روس‌ها هستند، از جملة این اقدامات بود.[75] در نتیجه، درحالی‌که مجلس نخست توسط محمدعلی‌شاه بسته شد، مجلس دوم، به دست یپرم‏خان و زیر فشارهای خارجی تعطیل گردید.[76] ازاین‌رو، رئیس مجلس شورای ملّی تلگرافی با این مضمون به آخوند خراسانی و دیگر علمای عتبات مخابره کرد: «دولت روس اولتیماتوم استقلال‌شکنانه به دولت ایران داده که مفادش عزل خزانه‌دار و شرط تصویب سفارت انگلیس و روس در صورت جلب مستخدمین خارجه و دادن وجه خسارت قشونی که اعزام کرده، است. مجلس این تقاضا را مخالف استقلال دانسته و از قبول آن امتناع. دولت روس، قشون خود را که بدون مستمسک مشروع به رشت وارد کرده بود، برخلاف عهود مقدسه و حقوق محفوظه، به داخله اعزام می‌نماید. لازم دانست این لطمه بزرگ عالم اسلامیت را، که متضمن محو ملّیت ایران و ایرانیان است معروض داشته، خاطر آن ذات مقدس را مستحضر نماید تا هر طور صلاح می‌دانند به تکلیف اسلامیت اقدام فرمایند».[77]

 

اعتراض علمای عتبات به این اولتیماتوم

قبل از وصول خبر اولتیماتوم روس به نجف،‌ آخوند خراسانی و ملا عبدالله مازندرانی، طی تلگرافی به سفیر ایران در روسیه نوشتند که «تجاوزات عسکر روس و مداخله در امور داخلة ایران و انکسار خاطر مسلمانان، مقام ریاست کبرای اسلامیت را داغ‌دار نموده و گمان نمی‌کنم اولیای بابصیرت دولت بهیّة روس نتایج وخیمة جلب نفرت ایرانیان و پایمال کردن حسیّات بیدارشدة یک ملّت را با منافع ملّت معظمة روس قابل تألیف ندانند. مستدعی است محض محافظة حسن جوار، امر و مقرر فرمایند بدون مزاحمت و تولید اشکال، عساکر روس را معاودت داده، زیاده بر آن، عزّت نفس مسلمانان را تحقیر نکنند».[78] پس از وصول خبر اولتیماتوم روس به نجف، در پاسخ به تلگراف مجلس شورای ملّی، علمای عتبات اقدامات ذیل را انجام دادند:

1ــ آخوند خراسانی و به دنبال وی سید اسماعیل صدر، کلاس‌های درس و نماز جماعت خود را به عنوان اعتراض و نیز به منظور ایجاد فرصت برای شور و عمل دراین‌باره تعطیل کردند. در نتیجه این اقدام، شور و حرکت در میان طلاب، توده مردم و به‌ویژه عشایر ایجاد شد. آقانجفی قوچانی، که خود جزء علمای همراه آخوند خراسانی بود، دربارة شور و هیجان ایجادشده در بین عموم طبقات مردم نوشته است: «رؤسای عشایر با آخوند بیعت می‌کردند و قول می‌دادند که هر کدام با چند هزار تفنگچی که داشتند حرکت نمایند».[79]

2ــ در جلسه‌ای که به همین منظور در منزل آقای صدر با حضور علما و طلاب برگزار شد، مقرر شد که علما و مردم از همه شهرها به عنوان اعتراض به اردوگاه کاظمیه[80] مهاجرت کنند.[81] انتشار این خبر اضطراب دولت ایران را ــ که آماده جهاد با روس نبود و آن را به صلاح نمی‌دید ــ سبب شد. ازاین‌رو، در تاریخ 19 محرم 1330.ق، وثوق‌الدوله تلگرافی از تهران به علمای عتبات ارسال، و طی آن درخواست کرد که علما حرکت نکنند، اما آخوند خراسانی بی‌درنگ فرمود: «از حرکت صرف‌نظر نمی‌کنیم». البته آخوند خراسانی در سحرگاه تاریخ 21 آذر 1290.ش، به طرز مشکوک و غیرمنتظره‌ای رحلت فرمود[82] و ازاین‌رو، حرکت علما به طرف کاظمین قدری با تأخیر انجام شد.

3ــ علمای عتبات کوشیدند مسئله را از سطح «مبارزه با استبداد و مشروطه‌‌خواهی» بالاتر مطرح کنند و آن را با مسئله استقلال کشور اسلامی و حفظ بیضه اسلام پیوند دهند. این امر سبب شد به‌رغم حضور مشروطه‌خواهان بزرگی چون ملا عبدالله مازندرانی، آخوند خراسانی و نایینی، کسانی چون میرزا محمدتقی شیرازی، سید اسماعیل صدر و شیخ‌الشریعه اصفهانی که چندان با مشروطه هم‌نوایی نداشتند نیز آمادة حرکت به اردوی کاظمیه شوند.

4ــ تلگرافی توسط آقایان محمدحسین حایری مازندرانی، ملا عبدالله مازندرانی، آخوند خراسانی و سید اسماعیل صدر با مضمون ذیل به خلیفة عثمانی فرستاده شد: «به سبب هجومی که از هر طرف بر اسلام شده... ماها به صفت ریاست مذهبیه بر هشتاد میلیون نفوس جعفری که در ایران و هندوستان و سایر نقاط است، متفقاً وجوب هجوم جهادی و دفاعی را حکم نمودیم و بر عموم مسلمین تجزیه اراقه دماء اسلام و صیانت دین محمد(ص) فرض عین است و به خاک پای پادشاه... اعلام می‌نماییم که دریغ نفرمایند از دادن لواء الحمد نبوی (ص) به مسلمانان که از اقطار عالم برای دفاع جمع خواهند شد... استرحام می‌شود که به مقتضای شریعت و شأن خلافت فرمان بفرمایید».[83]

5ــ آقایان شیخ‌الشریعه، حایری مازندرانی، ملا عبدالله مازندرانی، خراسانی و صدر تلگرافی با مضمون ذیل به مطبوعات استانبول ارسال کردند: «در علیّه انجمن سعادت ایرانیان، جریدة شمس، ینی، اقدام، طنین، ترجمان، جمعیت، ژون ترک، علمدار، العدل، الحضاره، مدیر آژانس عثمانی... مسلک استیلاکارانه و حریصانه که ایتالیا و روس در ویران نمودن طرابلس و ایران و استعباد و اذلال مسلمانان و ضبط اراضی مقدسه و اسلام تعقیب می‌نمایند، بر همه کس آشکار شده است... اگر خدای نکرده استقلال و شرافت قومیت و ملّیت ایران دچار محو و اضمحلال شود، ضربه مهلکی بر عالم اسلامیت خواهد بود. این دو دولت بدخواه در مقام تقطیع ممالک اسلامی هستند... بنابراین ما که علمای اسلامیه هستیم... محض استخلاص ایران و محافظه حقیقت دیانت و شرافت ملّیّه اسلامیه به عموم مسلمانان ایران حکم وجوب دفاع اعلان، و به واسطه جراید ملّیّه شما به عموم مسلمانان کره ارض ابلاغ و بیان می‌نماییم که مسلمانان بدانند که ما... به ریختن آخرین قطره خون خود در مقام حفظ اسلام و وطن اسلامی حاضر هستیم».[84]

6ــ تلگرافی توسط آقایان ملاعبدالله مازندرانی، شیخ الشریعه، حایری مازندرانی، صدر و محمدتقی حایری شیرازی به عموم علما و بزرگان هندوستان به مضمون ذیل ارسال شد: «امروز از آن همه دول مستقلة اسلامیه، باقی نمانده مگر دولت علیّتین عثمانی و ایرانی... از طرفی، مسلمانان طرابلس غرب گرفتار پنجه ظلم و تعدیات ایتالیا شده و زنان و اطفال و اموال آنها در معرض قتل و غارت‌اند و از طرف دیگر، روس ضعفا و عجزه تبریز را هدف گلولة توپ نموده، بزرگان و اکابر را به دار می‌کشد... نظر به... مشاهده این‌گونه تهاجمات کفار، ما خدام شرع انور به موجب مسئولیت دینی و وظیفه اسلامی با تمام علمای اعلام از نجف و کربلا و سامراء در کاظمین مجتمع [شده] که شاید در این موقع پرخطر چاره برای خلاصی مسلمین از چنگال ظلم و تعدی اجانب بنماییم. مسلمانان اقطار عالم، که در تحت حکومت و استیلای اجانب هستند، اگر نمی‌توانند معاونت جانی از برادران خود نمایند، از طرف دیگر، می‌توانند مساعدت و همراهی نمود[ه] و به‌واسطه اظهار تنفّر و عدم رضایت از اعمال ظالمانة روس خاطر دولت متبوعه خود را متوجه داشته با کمال جدیت به کلمه واحده رفع تعدیات و مداخلات استقلال‌‌شکنانه روس در ایران را بخواهند... یا للمسلمین این گفت‌وگوی اشتراط و استبداد نیست، این امر دین و اسلامیت است. امروز، روز اتفاق و کار است نه روز تهاون و تقاعد. امروز کلمه جامعه اسلامیت در مخاطره عظیمه و نوامیس شرع اطهر مقدس احمدی(ص) در معرض زوال و اضمحلال است».[85]

7ــ سید محمدکاظم یزدی نیز، که در این حرکت، چندان با اردوی کاظمیه همگام نبود،[86] پس از ارتحال آخوند خراسانی، بیانیه جهادیه ذیل را صادر ‌کرد: «بر عموم مسلمانان، اعم از عرب و عجم، واجب است تا برای بیرون راندن کفر از سرزمین‌های اسلامی آماده جهاد شوند و از بذل جان و مال خود در فراهم آوردن عواملی که می‌تواند سپاهیان روس و انگلیس را از شمال و جنوب ایران... بیرون راند، دریغ نورزند». البته، پیش از این نیز، آیات عظام، خراسانی، صدر، اصفهانی و مازندرانی بیانیه‌ای داده بودند که در آن آمده بود: «آنان باید این نهضت و خیزش در برابر تجاوزکاران را جهادی در راه خدا و به‌سان نبرد بدر و حنین به حساب آورند».[87]

8ــ ادعا می‌شود که علمای اردوی کاظمیه فقط قصد فشار سیاسی به بیگانگان را داشتند و نه اعلام جهاد عملی را،[88] اما به‌رغم این، دولت ایران از ترس اینکه نکند اعلام جهاد داده شود، توسط وثوق‌الدوله، وزیر امورخارجه، به تاریخ 6 ربیع‌الثانی 1330.ق طی تلگرافی، ضمن تشریح شرایط ایران، از علمای اردوی کاظمیه خواست که به «مراکز سابقه» بازگردند. هیئت منتخبة علمای اردوی کاظمیه، پس از تشکیل جلسه، به‌رغم تقاضاهای مکرر علمای جنوب ایران و نیز توده مردم ایران، مبنی بر اعلام جهاد و حرکت به سوی ایران، پس از سه ماه توقف در اردوگاه کاظمیه، حکم به مراجعت دادند.

در پایان، نکته مهم دراین‌باره این است که در تاریخ‌نگاری معاصر ما، از سر غفلت یا تغافل، به هنگام ترسیم فضای اولتیماتوم روس، دربارة تلاش عالمان دینی برای حل این قضیه کمتر صحبت به میان آمده است؛ به‌طور مثال می‌توان به روزنامه حبل‌المتین اشاره کرد؛ شماره‌های این روزنامه در سال‌های مقارن با 1330.ق عمدتاً به مسئله تجاوز  بیگانگان به کشور‌های اسلامی، به‌ویژه تجاوزات روس و انگلیس به ایران، اختصاص یافته است. از جمله حمله روس‌ها به مشهد انعکاس بسیار زیادی در این روزنامه داشته، بااین‌همه، در هیچ یک از شماره‌های آن مطلبی دربارة نهضت علمای عتبات و اقدامات آنان در برابر حوادث و رویدادهای ایران ذکر نشده است. نیز می‌توان به یادداشت‌های میرزا اسدالله ضمیری،[89] ملازم خاص ثقه‌‌‌‌الاسلام تبریزی، اشاره کرد که هرچند مطالب ارزشمندی دربارة تجاوزات روس‌ها در آذربایجان، وحشی‌گری‌های صمدخان، طرز اعدام ثقه‌‌الاسلام و... دیگر آورده، هیچ اشاره‌ای به عکس‌العمل علمای عتبات، به‌ویژه علمای مجتمع در اردوی کاظمیه، نکرده است.[90]

 

عکس‌العمل علمای ایران نسبت به اولتیماتوم روس

آن‌چنان‌که کسروی و آبراهامیان نوشته‌اند، مردم ایران پس از قضیة اولتیماتوم روس نسبت به کالاهای روس و انگلیس، بی‌مهری نشان دادند، در تهران، جوانان و شاگردان دبستان‌ها در خیابان‌ها می‌گردیدند، مغازه و دکان‌ها را از خرید و فروش کالای روسی بازمی‌داشتند و هرگاه یکی گوش نمی‌داد، شیشه‌های مغازه و دکانش را می‌شکستند. ضاربان ناشناس یکی از تاجران بزرگ را، که نماینده منافع روس بود، کشتند. در فارس، مردم به بانک ریختند، عوض کردن اسکناس‌ها را خواستند و کار را بر بانک سخت ساختند و نیز از فروش مواد غذایی به نیروهای انگلیسی خودداری کردند. در تبریز، زدوخوردی بین سربازان روس و مأموران محل به خودکشی نایب والی و اعدام 44 تن از یاوران انقلاب مشروطه انجامید. کسانی ‌که عادت به چای خوردن داشتند، چون قند و چای از خاک روس به ایران می‌آمد، چای را ترک کردند و از شدت فشار مالی که به آنها آمد، حاضر شدند به جای چراغ نفتی شمع روشن کنند. «تراموای تهران، که از یک شرکت بلژیکی بود، مردم چون چندان جدایی میانه روسیان با دیگر اروپاییان نمی‌نهادند، از آن نیز پرهیز می‌جستند و چندین روز تراموای‌ها همه تهی آمد و شد می‌کرد.»[91] در چنین وضعی، علمای ایران برای حل این معضل، اقدامات ذیل را انجام دادند:

1ــ علمای ایران به دو گروه تقسیم شدند: گروه نخست ــ که بیشتر مقیم مرکز بودند ــ به همکاری نزدیک با دولت مرکزی قائل، و به دنبال شیوه‌ای سیاسی و مسالمت‌آمیز برای حل مسئله اشغال ایران بود. از جمله کوشش‌های مهمی که این گروه در این زمینه انجام داد یکی تقاضاهای مکرر از آیت‌الله میرزا ابراهیم محلاتی، مجتهد مقیم شیراز، برای صدور فتوای ترک تحریم امتعة بیگانه بود که با پاسخ مثبت او مواجه شدند، و دیگر، ارسال تلگراف‌های متعدد به علمای مجتمع در کاظمین برای جلوگیری از عزیمت آنان به ایران. گروه دوم ــ که بیشتر، علمای جنوب ایران بودند ــ تنها راه حل پایان دادن به اشغال ایران را جهاد و جنگ می‌دانستند. ازهمین‌رو، خواستار عزیمت علمای عتبات به ایران برای رهبری جهاد بودند. در یکی از تلگراف‌های آنان خطاب به علمای مجتمع در کاظمین چنین آمده بود: «تکلیف امروزه اَعلام [اینکه] دولتیان را از این مملکت حالیه ــ که مخالفت با ملّت و سازش با اجانب، به اسم پُلیتیک و مقتضیات است ــ منصرف و به سوء عاقبت و اضمحلال مملکت متّنبه فرموده... عشایر بوشهر الی شیراز مستعد دفاع، و مترصد اوامر مطاعه هستند».[92]

2ــ در تاریخ 19 ذی‌حجه 1329.ق، یعنی دوازده روز پس از اولتیماتوم دوم روس به ایران و دو روز قبل از ارتحال آخوند خراسانی، آیت‌الله آقا میرزا ابراهیم محلاتی (مقیم شیراز) فتوای تحریم امتعة روس و انگلیس را صادر کرد. البته، نظر به پیشنهادات علمای مرکز و احراز موافقت علمای عتبات، و نیز نظر به رفع محذورات اولیه، وی در تاریخ 12 ربیع‌الاول 1330.ق طی حکمی رفع تحریم امتعة انگلیس و روس را صادر کرد.

3ــ اساس اطمینانی که علمای اردوی کاظمیه به وقایع ایران پیدا می‌کردند،‌ بیش‌ازآنکه معلول گزارش‌های رجال سیاسی (مجلسیان و درباریان) به آنها باشد، ناشی از اطلاع‌رسانی و مکاتباتی است که علمای مقیم ایران با آنها داشتند؛ بهطور مثال می‌توان به نامه‌ای که علمای اردوی کاظمیه برای میرزا ابراهیم محلاتی (مقیم شیراز) و آقانجفی اصفهانی نوشته و از آنها تقاضای «گزارش وضعیت مداخلات روس در ایران و کیفیت موضع‌گیری دولت در قبال آنها» را کرده‌،[93] یا به نامه‌ای که عده‌ای از علمای تهران به اردوی کاظمیه نوشته و در آن اشغال مشهد به دست روس‌ها و وضعیت ضعیف دولت در برابر آنها را گزارش داده‌اند،[94] اشاره کرد. اتفاقاً بر اساس همین گزارش است که علمای اردوی کاظمیه به همه علما، مردم و عشایر ایرانی توصیه کردند با دولت همراهی کنند و اختلاف و نفاق را کنار گذارند. در این نامه آمده است: «اولیای امور مشغول اصلاحات به تمامیت هستند، وضع حالیه بد نیست. استقلال مملکت موقوف به اتفاق اهالی و اطاعت مراکز و تقویت دولت است. اگر به اقتدار دولت افزوده نشود و مثل سابق هر شخصی به خیال خود حرکت کند، تحقیقاً استقلال مملکت رفته است. لازم است تلگرافات به سرحدّ از طرف حضرات آیات‌الله به تمام ولایات ایران بشود که نتیجة اختلافات مشهود شد که جز اضمحلال مملکت و سلب امنیت از عموم نتیجه نداشت. لازم است... در هر امری رجوع به مرکز شود و به رأی خود کاری نکنند». درهرحال، اگر موقعیت‌شناسی صحیح علمای ایران نبود،‌ طبیعتاً حرکت علمای اردوی کاظمیه نیز، که بر اساس گزارشات علمای ایران انجام می‌گردید، به درستی مدیریت نمی‌شد.

 

 

پی‌نوشت‌ها


 

* رئیس موسسه مطالعات و تحقیقات اسلامی فتوح.

[1]ــ برای اطلاع از متن و مفاد این قرارداد رک: محمدتقی لسان‌الملک سپهر، ناسخ‌التواریخ (تاریخ قاجاریه)، ج 1، به اهتمام جمشید کیان‌فر، تهران: اساطیر، چ1، 1377، صص 399 ــ 393

[2]ــ اقتباس از: موسی نجفی و موسی فقیه‌حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر، چ 2، 1381، صص 88، 90، 100 و 104

[3]ــ ر.ک: خواندنی‌ها، س 16، ش 65، ص 23

[4]ــ برای اطلاع بیشتر، رک: ابوالفضل شکوری، سیره صالحان، قم: شکوری، ج 1، 1374، صص 32 ــ 31

[5]ــ در خصوص انگیزه صدور فتوا از نظر حامد الگار رک: حامد آلگار، دین و دولت در ایران، (نقش علما در دوره قاجار)، تهران: توس، چ1، 1356، صص 115 ــ 114

[6]ــ آلگار به نقل از ج. ولف در کتاب «تحقیقات و بحث‌های مفصل تبلیغی میان یهودیان، مسلمانان و فرقه‌های دیگر»، ص 45، نوشته است: «بعدها فتحعلی‌شاه با مک‌نیل درد دل کرد که ’من نمی‌خواستم با روسیه بجنگم، ملاها مرا به جنگ واداشتند‘». رک: حامد آلگار، همان، ص129

[7]ــ ناسخ التواریخ، صدور اعلان جهاد را در تاریخ 1223.ق اندکی پس از ورود جونز به تهران می‌داند، منتظم ناصری تاریخ 1224.ق، مآثر سلطانیه تاریخ 1228.ق و روضه الصفای ناصری، هیچ تاریخی ارائه نکرده است. نقل از: حامد آلگار، همان، ص 114

[8]ــ رسالة جهادیه در سال 1233.ق برای نخستینبار به چاپ رسید. این رساله نخستین اثر چاپی در ایران محسوب می‌شود که به همّت زین‌العابدین تبریزی در شهر تبریز چاپ شد. رساله جهادیه برای بار دوم در 1234.ق به چاپ رسید که نخستین کتاب چاپ دوم در تاریخ چاپ ایران به حساب می‌آید.

[9]ــ محمدتقی لسان‌الملک سپهر، همان، ج 1، ص 181

[10]ــ عبدالهادی حایری، نخستین رویارویی‏های اندیشه‏گران ایران با دو رویه تمدن و بورژوازی غرب، تهران: امیرکبیر، چ 3، 1378، ص 376

[11]ــ بعضی از علمای بزرگ حاضر در چمن سلطانیه عبارت‌اند از: آقا سید محمد اصفهانی معروف به مجاهد، ملا محمدجعفر استرآبادی، آقا سید نصرالله استرابادی، حاجی سید محمدتقی قزوینی، آقا سید عزیزالله طالش، حاجی ملا احمد نراقی کاشانی، حاجی ملا عبدالوهاب قزوینی، حاجی ملا محمد نراقی پسر ملا احمد نراقی.

[12]ــ لسان‌الملک سپهر نوشته است: «سفیر روس خواست تا مجتهدین را دیدار کند،‌ بلکه ایشان را از اندیشة جدال فرود آورد و خویشتن بر گردن نهد که دست روسیان را از حدود ایران بازدارد. مجتهدان در پاسخ گفتند که: شریعت ما با کفار از در مهر و حفاوت سخن کردن گناهی بزرگ باشد. اگرچه روسیان از حدود ایران بیرون شوند هم جهاد با ایشان را واجب دانیم». محمدتقی لسان‌الملک سپهر، همان، ج 1، ص 366

[13]ــ به عنوان مثال، از میان این رساله‌ها می‌توان به رساله «العباسیه الحداد فی جهاد اهل الشرک و الالحاد» (1230.ق/1815.م) و نیز رساله یکی دیگر از علما به نام حاج میر محمدحسین بن عبدالباقی (مرگ 1231.ق/1816.م)، که به فارسی و به شیوة پرسش و پاسخ نگاشته شده است، اشاره کرد.

[14]ــ عبدالهادی حایری، همان، صص 378 ــ 377

[15]ــ در نهایت، شیخ جعفر کاشفالغطاء در رجب 1228.ق در شهر نجف درگذشت و در یکی از حجره‏های مدرسه‏ای که بنا کرده بود دفن شد.

[16]ــ رک: محمدحسن رجبی، علمای مجاهد، تهران: مرکز اسناد انقلاب، 1382، صص 383 ــ 381؛ موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، همان، صص 102 ــ 101

[17]ــ شیخ جعفر نجفی کاشف‌الغطاء، کشف‌الغطاء، ص 394، نقل از: غلامحسین زرگری‏نژاد (به کوشش)، رسائل مشروطیت، تهران: کویر، چ 2، 1377، ص 65

[18]ــ محمدحسن رجبی، همان،‌ ص 426

[19]ــ محمدتقی لسان‌الملک سپهر، همان، ج 1، صص 364 ــ 363

[20]ــ محمدحسن رجبی، همان،‌ ص 427

[21]ــ محمدتقی لسان‌الملک سپهر، همان، ج 1، ص 374

[22]ــ حسین آذر، تاریخ جنگ‌های ایران و روس، تهران: امیرهوشنگ آذر، 1369، صص 233 ــ 232، 251 ــ 250 (با تلخیص و تغییر و تصرف).

[23]ــ برای اطلاع از «زمینه‌ها و علل سیاسی تحمیل قراردادهای استعماری بر ایران»، رک: سجاد راعی گلوجه، قاجاریه، انگلستان و قراردادهای استعماری، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، صص 34ــ15

[24]ــ یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه کاظم فیروزمند و همکاران، تهران: مرکز، چ 3، 1379، ص 65

[25]ــ علی‏اصغر شمیم، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران: مدبر، چ 7، 1375، ص 105

[26]ــ همان‌جا.

[27]ــ برای اطلاع تفصیلی از ماهیت نهضت میرزا مسیح مجتهد تهرانی و جایگاه محوری آن در تاریخ معاصر ایران، رک: ابوالفضل شکوری، همان، صص 74 ــ 23

[28]ــ سید جلال‏الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، قم: جامعه مدرسین، چ 9، 1378، ج 1، صص 42 ــ 41

[29]ــ یرواند آبراهامیان، همان، ص 106

[30]ــ بعضی از منابع مستشرقان، علاوه بر تحریف محتوا و چگونگی این واقعه، آمار کشته‏های این واقعه را هشتاد نفر معرفی کرده‏اند! همان، ص66

[31]ــ همان، صص 66 ــ 65

[32]ــ دربارة اهمیت اصفهان در تاریخ معاصر ایران رک: حامد آلگار، همان، صص 82 ــ 81

[33]ــ برای اطلاع تفصیلی از نقش آغازگر آقانجفی اصفهان در نهضت تنباکو، رک: شیخ حسن اصفهانی کربلایی، تاریخ دخانیه یا تاریخ وقایع تحریم تنباکو، به کوشش رسول جعفریان، قم: الهادی، چ‏1، 1377، صص 124 ــ 122

[34]ــ موسی نجفی، حکم نافذ آقانجفی، قم: دفتر اسلامی، چ 1، 1371، ص 110

[35]ــ همان، صص 110 ــ 108

[36]ــ قراردادهای استعماری 1901، 1905 و 1907 در زمان ریاست آقانجفی بر حوزه اصفهان از جانب استعمارگران و دولت استبدادی وقت بر ایران تحمیل شده است. رک: موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، همان، صص 226 ــ 222

[37]ــ روزنامه جهاد اکبر، سنه 1325.ق، ش 42، نقل از موسی نجفی، همان، ص 111

[38]ــ روزنامه انجمن مقدس ملی اصفهان، 4 صفر، سنه 1325.ق، نقل از:‌ موسی نجفی، اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج‌آقا نورالله اصفهانی، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چ 3، 1378، صص 14 ــ 13

[39]ــ رک: موسی نجفی، حکم نافذ آقانجفی، همان، صص119 ــ 113

[40]ــ آزادی حق و عدالت،‌ گفتگوی اسماعیل خویی با احسان نراقی، صص 205 ــ 200، نقل از: علی ابوالحسنی (منذر)، کارنامه شیخ فضل‏الله نوری، تهران، عبرت، چ 1، 1380، صص 76 ــ 75

[41]ــ یکی از محققان تاریخ معاصر نوشته است: «عمده‌ترین وجه اختلاف همین امر بود؛ کانون تحلیل و نقطه عزیمت شیخ در تبیین مشروطه به عنوان نمادی از فرهنگ جدید غرب، مقوله شرع بود و امور قانون‌گذاری و سیاست متداوله را تحت آن امر میسر و ممکن می‌دید». حسین آبادیان، بحران مشروطیت در ایران، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1383، ص 57

[42]ــ برای اطلاع از این شرایط و پیامدهای پذیرش آنها، رک: حسین آبادیان، همان، صص 452 ــ 451

[43]ــ فریدون آدمیت، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران (مجلس اول و بحران‌ آزادی)، ج 2، تهران: روشنگران، بی‌تا، ص 436

[44]ــ رک: حسین آبادیان، همان، ص 454؛ احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، تهران: امیرکبیر، چ 19، 1378، صص 182ــ 180؛ ادوارد براون یکی از علت‌های به تعویق افتادن تأسیس بانک ملّی را در این می‌داند: «اگرچه زنان،‌ مردان و کودکان فقیر، تحت تأثیر کلام سید جمال‌الدین و سایر وعاظ، حاضر به تقدیم اندوخته‌‌های اندک خود برای رفع این نیاز ملّی شدند، اما بزرگان و ثروتمندان از خود بی‌میلی نشان دادند. احساس همدردی پارسیان یا زرتشتیان ثروتمند بمبئی که ممکن بود هم قادر و هم مایل به مساعدت مؤثر باشند، بدبختانه با قتل بی‌رحمانه و بی‌سبب یکی از هم‌کیشان آنان در یزد به نام ارباب پرویز در 12 فوریه، از بین برده شد و گرچه مطبوعات و اکثر مردم ایران، از جمله علمای اسلام، از این امر اظهار تأسف کردند، ولی تأثیر بدی در جامعه زرتشتیان بر جای نهاد». ادوارد براون، انقلاب مشروطیت ایران، تهران: کویر، چ 2، 1380، ص 142

[45]ــ احمد کسروی، همان، ص 182

[46]ــ مهدی ملک‌زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران: علمی، چ 4، ص 1373، ج 2، ص 403

[47]ــ سید محمد تقی آیت‏اللهی، ولایت فقیه زیر بنای مشروطه مشروعه، تهران: امیرکبیر، 1363، بخش ضمائم، صص 177 ــ 174، نقل از: موسی نجفی، متون، مبانی و تکوین اندیشه تحریم در تاریخ سیاسی ایران، مشهد: آستان قدس، 1371، صص 57 ــ56

[48]ــ دکتر سید جلال گوشه درباره این مسئله آورده است که «فترت بعد از مشروطیت صغیر، به وسیله اشغال تهران و خلع محمدعلی‌میرزا پایان می‏یابد و مشروطیت دوم به پیشاهنگی همانهایی که مرده یا زنده آنها را خوب شناخته‏ایم، تجدید می‏شود. در این موقع به شیخ اطلاع می‏دهند که نقشه قتل شما در بین است، فکری بکنید! و حتی پیشنهاد رفتن به سفارت اسلامی عثمانی به ایشان می‏شود. وی می‏گوید: من شاخص مذهب شیعه هستم، برای حفظ جان خود چنین کاری نمی‏کنم. با فاصله‏ای، گیلدن بُرانس، رئیس اداره سیاسی سفارت روس، با یک سینی نقره که در آن بیرق امپراتوری روسیه بوده است، به منزل شیخ می‏آیند و بیرق را از طرف امپراتور روس بر او عرضه می‏دارند که آن را نصب کند و در امان بماند. شیخ خشونت نمی‏کند و مراسم نزاکت را رعایت می‏کند، ولی می‏گوید: ما بین خودمان اختلافاتی داریم، پیغمبر اسلام راضی نمی‏شود که من برای حفظ جان خود این تقاضا را اجابت کنم. سلام برسانید، خیلی ممنونم!» علی ابوالحسنی (منذر)، آخرین آواز قو، تهران: عبرت، 1380، صص 62 ــ 61

[49]ــ علی ابوالحسنی (منذر)، دیده‏بان بیدار، تهران: عبرت، 1380، ص 59

[50]ــ ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، تهران: جاویدان، چ 3، 1363، ج 1، صص 273 ــ 272

[51]ــ یکی از محققان تاریخ معاصر در تحلیل اینکه چرا روس‏ها درصدد بودند به شیخ شهید پناه دهند،‌ نوشته است: «ناگفته پیداست که روس‏ها نمی‏خواستند بهاصطلاح قُربه إلی الله! جان شیخ را در آن وانفسا حفظ کنند، بلکه غرضشان از این پیشنهاد صرفاً دستیابی به مطامع سیاسی خویش بود. آنان می‏دیدند که در کشاکش مشروطه، عوامل انگلستان، بازی را به مقدار زیادی از آنها برده‏اند و لذا در جنگِ قدرتی که با انگلیسی‏ها در ایران داشتند، وزنه‏های شاخص و قوی ضد انگلیسی همچون شیخ شهید (که حضور پرقدرتشان در عرصه اجتماع و سیاست ایران، موازنه قوا را به زیان بریتانیا بر هم می‏زد و عرصه را بر تُرک‌تازی مطلق یپرم‏ها و تقی‏زاده‏ها و حسن‌قلی‌خان نواب‏ها تنگ می‏ساخت) بالملازمه به سود روس‏های بازی‌خورده و نیمه‌مغلوب بود. خاصه‌آنکه پیش‏بینی می‏شد که بامداد نوشین مشروطیت خیلی زود خماری در پی خواهد داشت و گرگ و میشِ صبح مشروطه، سریعاً، جای خود را به طلوع خورشید حقیقت و تنبّه غافلان و رسوایی غوغاگران خواهد داد و در نتیجه، اتحاد صوری و موقت اولیه (بین مشروطه‏چیان فاتح) بدل به تفرقه و اختلاف خواهد شد و از میانه آشوب، مجدداً آفتاب شیخ شهید سر به تابش بر خواهد داشت. رمز اینکه روس‏ها جان محمدعلی‌شاه را نجات دادند و حقوق گزافی را نیز برای وی (به عنوان مقرری ماهیانه) بریده و مشروطه‏چیان را وادار به پرداخت آن کردند و بعد هم او را به روسیه بردند، همین بود که می‏خواستند در کشاکش‏های بعدی خویش با حریف لندنی، از وی به صورت سنگِ بزرگی در ترازوی سیاست خارجی خود در ایران، بهره جویند، لذا با این انگیزه به سراغ شیخ هم آمدند، اما شیخ ــ که پروای حفظ آبروی اسلام را داشت ــ دست رد به سینه آنان زده و فرمود: اسلام، زیر بیرق کفر نخواهد رفت!» علی ابوالحسنی (منذر)، آخرین آواز قو، همان، صص 59 ــ 58

[52]ــ مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران، تهران: زوار، چ 5، 1378، ص 104

[53]ــ محمد ترکمان،‌ مکتوبات، اعلامیه‌ها،... و چند گزارش پیرامون نقش شیخ فضل‌الله نوری در مشروطیت، تهران: رسا، 1363، ج 2، صص 363 ــ 362

[54]ــ فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، تهران: خوارزمی، چ 8، 1378، ص 462

[55]ــ احمد کسروی، تاریخ هیجده‌ساله آذربایجان، تهران: امیرکبیر، چ 10، 1371، ص 120

[56]ــ علی ابوالحسنی (منذر)، کارنامه شیخ فضل‌الله نوری، همان،‌ صص 130 ــ 129

[57]ــ ناظم‏الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، تهران: امیرکبیر، چ 7، 1384، بخش دوم، ج 4، همان، ص276

[58]ــ احتشام‌السلطنه، خاطرات احتشام‌السلطنه، به کوشش سید محمدمهدی موسوی، تهران: زوار، ‌1366، صص 678 ــ 677

[59]ــ حسن معاصر، تاریخ استقرار مشروطیت در ایران، تهران: ابن‌سینا، 1353، ج 2، ص 525

[60]ــ ایرج افشار (به کوشش)، اوراق تازه‌یاب مشروطیت و نقش تقی‌زاده، تهران: جاویدان، 1359، ص 37

[61]ــ این کمیسیون سالیانه یکصدهزار تومان برای محمدعلی‌شاه و خانواده وی به عنوان حقوق و مستمری مادام‌العمر تعیین کرد و در عوض، جواهرات سلطنتی و املاکش را به دولت واگذارد.

[62]ــ رک: ادوارد براون، همان، صص 313 ــ 311؛ باقر عاقلی، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی، ج 1 ــ 2، تهران: نامک،  1384، صص 78 ــ 63

[63]ــ این فرقه که بیشتر جانب‌دار اشراف زمین‌دار و طبقه متوسط سنتی بود، توسط سید عبدالله بهبهانی، سید محمد طباطبایی، سپه‌دار سرکردة خطّة شمال و شازده عبدالحسینمیرزا بزرگ خاندان اشرافی فرمانفرما و داماد مظفرالدین‌شاه رهبری می‌شد و به گفتة کاردار انگلیس، ملک‌زاده، در بین روحانیان، تجار و پیشه‏وران قدرت داشت. یرواند آبراهامیان، همان، صص 96 ــ 95

[64]ــ رهبران دموکرات‌ها ــ تقی‏زاده و محمد تربیت از گنجینة فنون در تبریز، سلیمان اسکندری و محمدرضا مساوات از کمیتة انقلابی در تهران، و حسین‌قلی‏خان نواب از یاران سابق ملکم‏خان در لندن و احتمالاً عضو مخفی جامع آدمیت در تهران ــ بازماندگان انجمن‌های رادیکال پیش از 1285.ش و نوعاً از نواحی شمال بودند. در خارج از پارلمان، حزب دموکرات را در اصل حیدرخان و محمدامین رسول‏زاده رهبری می‏کردند. حیدرخان، که بعدها دبیر اول حزب کمونیست ایران شد، چون نمی‏توانست فارسی را سلیس صحبت کند، نتوانست وکیل مجلس شود. رسول‌زاده، که پس از انقلاب روسیه یکی از رهبران منشویک در باکو شد، از قفقاز برای شرکت در جنگ داخلی آمده بود. او روزنامه‏ای با عنوان «ایران نو» به راه انداخت که ارگان حزب بود و خیلی زود بیشترین تیراژ را در بین مطبوعات تهران به‌دست آورد. همان، صص 95 ــ 93

[65]ــ همان، صص 93 ــ 92

[66]ــ یرواند آبراهامیان موارد مداخلة شوستر در امور روسیه را چنین بر‌شمرده است: «شوستر، مأموران بلژیکی گمرکات را، که از حمایت روسیه برخوردار بودند بازجویی کرد، نیروی ویژه‏ای برای جمع‏آوری مالیات در سراسر کشور حتی در ایالات شمالی ترتیب داد، و اموال شاهزاده‏ای را که حکومت مرکزی خائنش می‏دانست، اما خود وی مدعی تابعیت روسیه بود مصادره کرد. این عمل، به گفته کاردار انگلیس، ’کاسه خشم‘ تزار را لبریز کرد». همان، ص98

[67]ــ این زنان، نوعاً از اقلیت‌های مذهبی بودند.

[68]ــ رک: حسین آبادیان، همان، صص 418 ــ 417

[69]ــ احمد کسروی، تاریخ هیجده ساله آذربایجان، همان،‌ بخش اول، صص 237 ــ 236

[70]ــ البته این سیاست رسمی انگلیس بود، درحالیکه سیاست غیررسمی ــ که نوعاً وابسته به شرکت‌های فراملّی بود ــ تلاش می‌کرد ملّت و دولت ایران را به جنگ با روس ترغیب کند. نمایندگان این سیاست در ایران از جمله اسمارت، چرچیل، نورمن، استوکس و... بودند که با اقلیت دموکرات مجلس ارتباط برقرار می‌نمودند و آنها را به سیاست خود متمایل می‌‌کردند. رک: حسین آبادیان، همان، صص 471 و 424

[71]ــ احمد کسروی، تاریخ هیجده‌ساله آذربایجان، همان،‌ بخش اول، صص 241 و 245

[72]ــ حسین آبادیان، همان، صص 420 ــ 418

[73]ــ دو سال قبل از این واقعه (یعنی در 19 جمادی الثانی 1327.ق) روس‌ها دو سه هزار نفر از سربازان خود را (با توافق انگلیس) وارد بندر انزلی کردند و از اواسط جمادیالثانی 1328.ق به عملیات تجاوز‌کارانه در تبریز دست زدند. به دنبال روس‌ها، بعد از چندی، قوای انگلیس نیز وارد بوشهر شد و بندر‌های عباس، لنگه و تعدادی از دیگر بنادر خلیج فارس را تصرف کرد.

[74]ــ برای اطلاع تفصیلی از اسناد این هجوم، رک: الهه محبوب فریمانی، اسناد حضور دولت‌های بیگانه در شرق ایران، مشهد: آستان قدس رضوی، 1382، صص 101 ــ 98

[75]ــ رک: مطلب نصرالله صالحی در مقدمه کتاب: سید حسن نظام‌الدین‌زاده، هجوم روس و اقدامات رؤسای دین برای حفظ ایران، به کوشش نصرالله صالحی، تهران: شیرازه، 1377، صص4 ــ 3

[76]ــ وثوق‌‌الدوله پیشنهاد کرد مجلس منحل شود؛ زیرا مانع پیشرفت دولت در سیاست خارجی و داخلی شده است. کسی با او مخالفت نکرد، پس نایب‌السلطنه بلافاصله طی حکمی مجلس را منحل اعلام کرد. یپرم‌خان، رئیس کل نظمیه، مجلس را تصرف کرد و نمایندگان را از آنجا اخراج نمود. حسین آبادیان، همان، ص432

[77]ــ عبدالحسین مجید کفایی، مرگی در نور، تهران: زوار، 1359، صص 248 ــ 247

[78]ــ همان، ص 252؛ آقانجفی قوچانی (آیت‌الله)، برگی ازتاریخ معاصر (حیات الاسلام فی احوال آیه‌ الملک العلام)، تصحیح ر. ع. شاکری، تهران: هفت، 1378، ص 69

[79]ــ آقانجفی قوچانی،‌ سیاحت شرق، تصحیح ر. ع. شاکری،‌ تهران: امیرکبیر، 1362، ص 479

[80]ــ بعضی از علمای بزرگی که بعداً در این اردوگاه تجمع کردند عبارت‌اند از: آیات عظام ملا عبدالله مازندرانی، شیخ‌‌الشریعه اصفهانی، سید مصطفی کاشانی،‌ سید اسماعیل صدر، محمدتقی شیرازی، میرزا مهدی خراسانی (آیت‌الله زاده)،‌ آقا ضیاء عراقی، سید ابوالحسن اصفهانی،‌ مهدی خالصی، میرزا حسین نایینی.

[81]ــ ماهیت این مهاجرت را فقط علما می‌دانستند و نه مردم؛ که یک حرکت سیاسی است و نه جهاد.

[82]ــ آیت‌الله نجفی قوچانی در سبب مرگ آخوند نوشته است: «غالب اطبا و حدس غالب ناس بر این بود که آن بزرگوار را مسموم نموده‌اند و از بعضی قرائن حدس زده می‌شد که در کربلا در عرفه که مشرف شده بود مسمومش نمودند؛ چون بعد از مراجعت از کربلا فی‌الجمله ضعفی بر آن بزرگوار مستولی می‌شد و خودش هم گاهی می‌فرمود که من خودم را مزاجاً غیرسابق احساس می‌کنم... در سبب فوت آن جناب، بنده [مثل احمد کسروی، تاریخ هیجده ساله آذربایجان، همان، بخش اول، ص 247] حدس قوی دارم که تراکم غصه و حزن بود از اهتمام و جدیت کفر در اضمحلال ممالک اسلامی که مقدمه ذهاب اسلام است... ازاین‌رو، نقل شده چند شبی حضرت آیت‌الله سحرها قرآن به سر می‌گرفت و مرگ خود را از خدا می‌خواست». آقانجفی قوچانی، برگی از تاریخ معاصر، همان، صص 131 ــ 130

سید علی‌محمد دولت‌آبادی (برادر یحیی دولت‌آبادی) نیز معتقد است که اگر آخوند مقتول شده باشد، به احتمال قوی با مباشرت میرزا ابوالقاسم شیروانی، کارمند محلی روس‌ها در نجف ــ که علناً علیه آخوند فعالیت می‌کرد و از همین راه به مقام آگنتی رسیده بود ــ بوده است. حسین آبادیان، همان، ص428

سلیم الحسنی نیز نوشته است: «مرگ نابهنگام آخوند خراسانی، اتهام‌هایی را متوجه روس و انگلیس کرد؛ چرا که در واقع، رحلت او هدف مشترکی برای روسیه، انگلیس و حتی حکومت ایران دربرداشت. آنچه ما را وادار می‌کند تا  ایران را نیز در شمار متهمان قرار دهیم، این است که آخوند خراسانی به دنبال ورود به ایران و بیرون راندن روس‌ها، هدف دیگری را مطمح نظر داشت که همانا بازگرداندن مشروطیت به مسیر صحیح آن، پس از اینکه در کژراهه قرار گرفته، بود. بر مبنای این دیدگاه، چنین می‌نماید که طرح آخوند خراسانی، تهدیدی یکسان علیه روسیه، بریتانیا و ایران به‌شمار می‌آمد، هرچندکه انگیزه‌های سه گروه با یکدیگر متفاوت است... . هیچ سند تاریخی آشکاری درباره مرگ ناگهانی آخوند خراسانی وجود ندارد که حاکی از آن باشد ارتحال وی طبیعی بوده و یا اینکه او را به قتل رسانده‌اند». سلیم الحسنی، نقش علمای شیعه در رویارویی با استعمار، ترجمه محمد باهر، صفاءالدین تبرائیان، تهران: مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1378، صص 73 ــ 72

[83]ــ سیدحسن نظام‌الدین‌زاده، همان، ص 49

[84]ــ همان، ص 50

[85]ــ همان، صص 126 ــ 125

[86]ــ یک بار هم که سید تصمیم گرفت به اردوی کاظمیه بپیوندند، ابوالقاسم شیروانی ــ ویس‌قنسول روس در بغداد ــ او را از این کار منصرف نمود. همان، صص87ــ84

[87]ــ سلیم الحسنی، همان، صص 70 ــ 69؛ نویسنده ادعا نموده که سید یزدی این بیانیه را در فاصلة زمانی میان اولتیماتوم اول (24 ذی‌قعده 1329.ق) و اولتیماتوم دوم (7 ذی‌حجه 1329.ق)، یعنی در تاریخ 5 ذی‌حجه 1329.ق، صادر کرده که قطعاً اشتباه است.

[88]ــ به نظر می‌رسد این استدلال و ادعای آقای نظام‌الدین‌زاده (از شاگردان آخوند و شرکت‌کنندگان در اردوی کاظمیه) ــ و آقای کسروی که می‌نویسد: «چنین گفتند که آمدن ما به کاظمین به آهنگ ایران نه از بهر آن بوده که ایرانیان را به جنگ روس برانگیزیم، بلکه برای این بوده که آنان را به همدستی با یکدیگر و فرمان‌برداری با دولت برانگیزیم» ــ  یک استدلال پسینی است؛ بدینمعنیکه چون پس از اتمام قضیة اردوی  کاظمیه‌ کتاب خود را نگاشته است، بیشتر، مهاجرت ننمودن علما به ایران و اعلان جهاد ندادن ایشان را توجیه کرده است تا تبیین تاریخی ــ علمی؛ به‌ویژه‌اینکه تمام  استناد وی به آنچه دراین‌باره ادعا می‌کند، گفت‌وگویی مبهم میان دو شخص مجهول در منزل سید اسماعیل صدر است. می‌توان گفت که قصد اولیة علمای اعلام از این حرکت، حقیقتاً مهاجرت بوده است،‌ اما نظر به تلگراف‌هایی که هم از جانب مجلس شورای ملّی و دربار سلطنتی و هم از جانب علمای مقیم پایتخت ایران بدانها می‌رسید و فضای اجتماعی ــ سیاسی ایران را برای آنها تبیین می‌کرد،‌ تصمیم گرفتند مهاجرت نکنند و اعلان جهاد ندهند. رک: سیدحسن نظام‌الدین‌زاده، همان، ص 47؛ احمد کسروی، تاریخ هیجدهساله آذربایجان،‌ همان، بخش اول، ص 501

[89]ــ رک: سیروس شکوهی (به کوشش)، یادداشت‌های میرزا اسدالله ضمیری، تبریز: ابن سینا، بی تا

[90]ــ مطلب نصرالله صالحی در مقدمه کتاب: سیدحسن نظام‌الدین‌زاده، همان، ص 13

[91]ــ رک: یرواند آبراهامیان، همان،‌ ص 99؛ احمد کسروی، تاریخ هیجده ساله آذربایجان، همان،‌ بخش اول، صص 242 ــ 241

[92]ــ محمد ترکمان، اسنادی درباره هجوم انگلیس و روس به ایران (1287 ــ 1291 ش)، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، 1370، ص 328

[93]ــ سیدحسن نظام‌الدین‌زاده، همان،  صص 95 ــ 94

[94]ــ همان،  ص 100

 

تبلیغات