آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

مقدمه:
نقد و بررسی دو یا چند نظر تحت عنوان محاکمات که از سوی یک و یا چند شخصیت علمی ابراز شده از قدیم الایام در میان علمای اسلامی، شیوه‏ای متداول و شناخته شده‏ای است و حتی عده‏ای از دانشمندان با همین نام و عنوان دست به تألیف زده‏اند.محقق نستوه شیخ آقا بزرگ تهرانی، تقریبا به سی و پنج کتاب در این زمینه اشاره دارد که در موضوعات فقهی، اصولی، فلسفی، کلامی، و غیره با نام محاکمه و یا محاکمات نگارش شده‏اند.مثل«المحاکمات بین شراح الاشارات»و«المحاکمة بین الاصولیین و الاخباریین»و«محاکمات بین الغرالی و الحکماء»و جز اینها. (1)
این کار نوعی تحقیق و انتقاد علمی است که در راه تکامل اندیشه‏ها و تعیین عیار جواهر علوم ضرور می‏نماید.امروز به سبب انعقاد کنفرانس‏ها و سمینارهای تحقیقی و پژوهشی و به علت وجود نشریات تخصصی که عرصه مساعدی برای عرضه افکار و نقد سنجش آنها فراهم است این شیوه محاکمه علمی به شکل مطلوبتر و معقولتر دنبال می‏شود و عذری برای ممانعت از طرح مقاله و یا تعلیقه‏ای وجود ندارد.اگر در آن روزگار هم که استاد علامه طباطبایی بر چاپ جدید بحارالانوار تعلیقه‏هایی می‏نگاشتند همین شیوه پسندیده و با سابقه علمی دنبال می‏شد و از نظرات عالمانه آن استاد که در تعلیقات منعکس می‏شد و به جای منع و توقیف، انتقاد منطقی و برهانی به عمل می‏آمد-حالا استاد، پاسخ می‏داد یا نمی‏داد، مسئله دیگری است-ابعاد وسیعی از مشکلات حدیثی در زمینه‏های کلام و غیره، حل می‏گردید و در نتیجه فرهنگ ما غنی‏تر و نسل آینده روشنتر می‏شدند.
آثار مختلف شرک و توحید
یکی از تعلیقه‏هایی که حاوی نکته قابل نقد و بررسی است در زمینه حدیثی است که در ذیل می‏خوانید.
ابوذر از پیامبر اکرم(صلی اللّه علیه و آله و سلم) روایت کرد:جبرئیل خطاب به ایشان گفت:«بشر امتک انه من مات لا یشرک باللّه عزوجل شیئا دخل الجنة»یعنی:به امت خود مژده بده هر که بمیرد در حالی که به خداوند عزیز و با جلالت، چیزی شریک قرار نداده وارد بهشت می‏شود.پیامبر(ص)از جبرئیل پرسید:«و ان زنی و ان سرق؟»یعنی:اگر چه او مرتکب زنا و دزدی شود؟جبرئیل پاسخ داد«نعم و ان شرب الخمر»یعنی:آری هر چند که او شراب بخورد.
بر این حدیث سه تعلیقه زده شده است:اول از سوی شیخ صدوق، دوم علامه مجلسی و سوم علامه طباطبایی.
شیخ صدوق فرموده است:یعنی بذلک انه یوفق للتوبه حتی یدخل الجنة» (2) یعنی:مراد از حدیث آن است که شخص برای توبه توفیق می‏یابد تا وارد بهشت شود.
علامه محمد باقر مجلسی چنین مرقوم داشته است: از اخبار چنین بر می‏آید که انکار هر آنچه، اعتقاد به آن واجب است موجب خارج شدن از اسلام و وارد شدن در شرک می‏شود.و توحیدی موجب ورود به بهشت می‏باشد که با چنین انکارهایی توأم نباشد.پس از این حدیث بر نمی‏آید که مخالفین وارد بهشت خواهند شد. (3)
علامه طباطبایی در واقع تعلیقه‏ای بر سخن علامه مجلسی دارد و آن این که:مستفاد از اخبار برزخ مثل روایت زید نرسی آن است که مخالفین غیر ناصبی وارد بهشت می‏شوند. (4)
در نقد و بررسی حدیث مزبور و تعلیقه‏های سه‏گانه بر آن ذکر چند نکته در خور توجه است اولا سند در هیچیک از بیانات و تعلیقات، مورد توجه واقع نشده است مگر آنکه ادعا شود همه حدیث‏های منقول در توحید صدوق و بحارالانوار، صحیح و یک جا مورد قبول می‏باشند و الاّ قطع نظر از ابوذر، راوی نخستین حدیث که صحابی جلیل القدری است، بقیه سلسله رجال سند حدیث کلا شناخته شده نیستند و از برخی در کتب رجال و تراجم، نام و نشان و شرح حالی نجستم و برخی دیگر با تردید یاد شده و نامی دیگر مشترک بین چند نفر است.*
بنابراین، حدیث از نظر سند مخدوش است و جای گفتگو دارد.اما متن آن؟خلاصه متن حدیث چنین است:از امت حضرت محمد(ص)کسانی اصل نجاتند و بهشتی می‏باشند که آلوده به شرک نباشند هر چند گناهانی دیگر مثل زنا، سرقت و شرب خمر مرتکب شوند.
از تعلیقه‏های شیخ صدوق و علامه مجلسی، مستفاد است که اطلاق ظاهر حدیث را نپذیرفته‏اند و چون تعلیقه علامه طباطبایی بر نظر علامه مجلسی است و استنتاج ایشان را نپذیرفته‏اند، معلوم می‏شود که اصل مطلب را قابل بحث ندانسته و از آن گذاشته‏اند.ولی چنانکه ملاحظه خواهید کرد مطالب قابل توجهی در ضمن بحث از حدیث مزبور، می‏توان عنوان کرد و دراین میان تعلیقه علامه مجلسی را در عین اختصار نسبت به بقیه، پربارتر می‏یابیم.
پس از حدیث مورد بحث استفاده می‏شود که اعتقاد توحیدی و عقیده و ایمان به وحدانیت خداوند متعال، نجات بخش است و موجب رهایی از آتش دوزخ می‏باشد.و عمل، هیچ ارتباطی با ایمان ندارد و مؤمن هر چند گناهانی، مثل زنا، دزدی و شرب خمر، مرتکب شود بر ایمان او خللی وارد نمی‏شود و مانع ورود او به *در این زمینه به کتب تهذیب التهذیب ابن حجر و ثقات و مجروحین این حبان و مجمع الرجال، جامع الرواة و رجال الکشی مراجعه شد و ممکن است اشتباهی در ثبت اسامی شده باشد، ولی بهر حال آن نامها را نگارنده نجست و دانشمندان و صاحب‏نظران محترم اگر به مورد و یا مواردی بر خوردند می‏توانند ما را مورد لطف خویش قرار دهند و کاستیها را یادآوری کنند.و رجال سند حدیث بدین قرار است:ابو نصر محمد بن احمد بن تمیم سرخی.
محمد بن ادریس شامی، اسحاق بن اسراییل، حریز(جریر)عبد العزیز زید بن وهب و ابوذر غفاری که جز ابوذر و زید بن وهب و حریز یا جریر و عبد العزیز بقیه را نیافتم و اخیری بین بیست و دو نفر نام مشترکی است و قلبی با اختلاف در ضبط مردد بین هفت نفر می‏باشد. بهشت نمی‏گردد.بلکه این، فقط شرک است که انساسن را جهنمی می‏کند.
بنابراین، بحث مذکور ارتباط مستقیم با یک بحث کلامی پیدا می‏کند که اساس پیدایی فرقه‏ها و مذاهب گوناگون در عالم اسلام شده است و آن این که آیا ایمان، بسیط است و یا مرکب؟و به عبارت دیگر آیا عمل جزء ایمان است یا شرط آن و یا هیچکدام؟
به نگارنده، بحثی که شایسته است دنبال شود همین است نه آن که آیا مخالف به بهشت می‏رود یا نه؟زیرا اولا:در متن حدیث امت مطرح است و آن شامل قاطبه مسلمانان می‏شود.ثانیا:توحید و شرک همین امت مورد نظر می‏باشد که ممکن است برخی از امت مسلمان از راه راست توحید منحرف شوند و آلوده به شرک گردند.و ثالثا:حدیث با صراحت می‏گوید:معاصی کبیره‏ای مانند زنا، سرقت و میخوارگی و امثال آنها، با ایمان، منافاتی ندارند و با ارتکاب هیچیک از این گناهان کبیره، خللی بر ایمان شخص وارد نمی‏شود.
قبل از ورود به اصل بحث اشاره به این نکته نیز مفید است که دانشمندان کلام، توحید را به چهار نوع ذاتی، صفاتی، افعالی و عبادی تقسیم کرده‏اند و طبعا به قرینه تضاد، شرکت نیز با همان اقسام چهارگانه قابل تصور است.
در مورد توحید و یا شرک ذاتی، شاید به مصداقی برنخوریم، زیرا عقیده مجوس در پندار دو مبدأ خیر و شر مستقل به نوعی شرک در افعال بر می‏گردد و ظاهرا مجوس در اعتقاد به وجود اهورا مزدای یگانه با بقیه موحدان هماهنگ‏اند و همچنین آیه‏«لو کان فیهما آلهة الا اللّه لفسدتا»(الانبیاء/22)یعنی:اگر در آسمان و زمین خدایانی جز اللّه می‏بودند هر دو(زمین و آسمان)تباه می‏شدند.اگر چه در نفی شرک ذاتی و اثبات وحدانیت ذات باری تعالی ظهور دارد ولی به قرینه جمله«لفسدتا»به نظر می‏آید که آن نیز در مقام اثبات توحید افعالی است و این که مبدأ خلق و آفرینش بطور مستقل، یگانه است.
و چنانکه در صفحات آتی می‏آید مسلمانان قدریه و قائلین به استقلال انسان در خلق افعال و صنع رفتار بدون خدا و مشیت او که مجوسان امت شناخته شده‏اند وجه تشابهشان همین شرک در افعال می‏باشد.
و در مورد توحید صفاتی، بحث را به کتب کلامی موکول می‏کنیم (5) ولی دو قسم دیگر یعنی:توحید افعالی و توحید عبادتی و نیز شرک در فعل و صنع و عمل و شرک در پرستش و عبادت و اطاعت را که کاملا به موضوع حدیث ارتباط دارند مورد مداقه و بحث قرار می‏دهیم، زیرا این دو عملا عواقبی را به دنبال دارند که مسلمانان و امت محمدی(ص)را همانند دیگر اقوام مشرک دچار انحطاط کرده است.
پس اساس حدیث مورد بحث آن است که گناهان کبیره، ایمان و عقیده توحیدی را از بین نمی‏برند و این همان چیزی است که از قرن اول اسلامی پس از رحلت رسول اکرم(ص)و بویژه در عصر اموی و عباسی، پایه برخی مذاهب شد و منشأ مشاجرات و منازعات کلامی گردید و خوارج، مرجئه، معتزله و اشاعره و امثالهم به دنبال آن پدید آمدند.
در عصر صحابه اگر چه اختلافات عملی در زمینه حکومت و بسیاری دیگر از امور در میان مسلمانان پیدا شد، لیکن به عقیده برخی نویسندگان ملل و نحل، آن اختلافات خیلی سطحی و گذرا بود.زیرا عصر صحابه شبیه عصر رسول الله(ص)بود که مردم به جنبه‏های عملی دین می‏اندیشیدند و خصومت‏های عقیدتی و کلامی در میان ایشان کم بود و اگر کسانی پیدا می‏شدند که برای فرار از مسئولیتهای گناهان، به قضا و قدر متوسل می‏شدند بسیار اندک بودند و آن افکاری ساده و گذرا بود و احیانا در نطفه خفه شده و به بوته فراموشی سپرده می‏شد، و یا در اعماق دلها می‏ماند و دیگر بروز نمی‏کرد. (6)
اما در دوران‏های بعد؟نوبختی می‏نویسد:پس از قتل علی(علیه السلام)، فرقه‏ای که با او بودند و فرقه‏ای که با طلحه و زبیر و عائشه بودند بهم پیوستند و یک فرقه گشتند و همگی همراه معاویه و در خدمت‏ و قرار گرفتند، جز اندکی از شیعه که به امامت بلافصل علی(ع)عقیده داشتند.پس توده مردم و اهل حشو و پیروان امراء و شاهان و همه کسانی که به نوعی به پیروزی رسیده بودند به معاویه پیوستند و با او یکی شدند و جملگی فرقه مرجئه را تشکیل دادند، زیرا آنان همه مخالفان را تولی می‏کردند و می‏پنداشتند که اهل قبله همگی چون اعتراف به ایمان دارند مؤمن محسوب می‏شوند و امید به مغفرت ایشان هست.
بعدا مرجئه به چهار گروه منشعب شدند: 1-جهمیه یا مرجئه خراسان، 2-غیلانیه یا مرجئه شام، 3-ماصریه یا مرجئه عراق که ابو حنیفه از آنهاست، 4-مرجئه شکاک یا بتریه، حشویه و اصحاب حدیث که محمد بن ادریس شافعی و مالک بن انس و سفیان ثوری از آنهایند (7) .
حاکمان اموی و عباسی رسما دخالت نموده، بخش‏نامه صادر کردند و جلو مذهب اعتزال را گرفتند و مروج مذهب اشاعره شدند.از جمله تعلیمات اشاعره آن بود که همه کارهای انسان، مخلوق و مقدور خداوند است و انسان در انجام آنها مجبور است و اگر خداوند بندگانش را اصلاح کند صالح می‏شوند و اگر هدایتشان کند به راه می‏آیند و همه چیز اعم از خوب و بد و خیر و شر به قضا و قدر است و ایمان فقط سخن است(شهادتین)این فکر آنچنان رواج یافت که همه مذاهب شافعی، مالکی، حنبلی و حنفی در اصول اشعری می‏باشند (8) .
به گفته ارباب ملل و نحل، از جمله مسائلی که میان معتزله و اهل حدیث(اشاعره) مورد اختلاف بود، افعال انسان است.معتزله می‏گفتند:انسان به گونه مستقل، پدید آورنده کارها و اعمال خود است اهل حدیث می‏گفتند افعال انسان کار خداوند است و برای عبد اثری در این خصوص نیست. (9)
عمرو بن عبید در مسئله جبر و اختیار می‏گفت: انسان صانع کار خویشتن است و برای خدا در آن مورد رأیی نیست و انسان مستقل است(تفویض مطلق).و به این سبب معتزله قدریّه گویند. (10)
لفظ قدریه، هم به کسانی گفته می‏شود که انسان را بطور مستقل خالق و صانع افعال خویشتن می‏دانند بی‏آنکه خداوند سبحان مشیتی داشته باشد پس قدر به معنای قادر مستقل انگاشتن انسان است.و هم بر کسانی اطلاق می‏شود که کارهای انسان را کار خدا می‏دانند و همه اعمال اعم از خیر و شر را حاصل تقدیر می‏پندارند، بنابر این قدر به معنای تقدیر الهی است.و لذا قدر از اضداد محسوب می‏شود. (11)
برخی از محققین گفته‏اند:قدریه به معنای اول منسوب به قدرت است(با ضمه قاف خوانده می‏شود) و به معنای دوم به قدر(به فتحه)منسوب می‏باشد که با قضا توأم می‏آید.بدون تردید، مرجئه در اواسط حکومت امویان پدید آمدند و حکام اموی به اشاعه و ترویج مرجئه‏گری کمر همت بستند، زیرا مرجئه برای شاهان اموی ایمان اثبات می‏کردند و آنان به چنین چیزی شدیدا نیاز داشتند، بویژه در موقعیتی که خوارج همه امویان و حتی صحابه را تکفیر می‏کردند و معتزله هم علاوه بر ایمان، عمل به فرائض را لازم می‏دانستند و مرتکب کبیره را فاسق و مخلد در آتش می‏شمردند، اگر چه به همه ارکان اسلام عقیده‏مند باشد، پس امویان حاکم بر مسلمین یا به زعم خوارج: کافر بودند، و یا به گفته معتزله:معذب در آتش دوزخ. اما به پندار مرجئه، آنان هر چند در ارتکاب معاصی و منکرات، اسراف می‏کردند، همچنان مؤمن بودند، زیرا مرجئه در ایمان، جز عقیده به خدا و رسول(ص)، چیز دیگر شرط نمی‏دانستند و حتی اگر انسان به زبان کفر گوید و عملا بت بپرستد به ایمان و عقیده او خللی نمی‏رسد. (12) (!)
شعرای مرجئه در دوران‏های مختلف همین فکر را رواج داده‏اند.ثابت بن قطنه یکی از آنهاست که چنین سروده است:
ولا اری ان ذنبا بالغا احدا
بالناس شرکا اذا ما وحّدوا الصمدا
یجزی علیا و عثمانا بسعیهما
و لست ادری بحق ایة وردا
کیهان اندیشه » شماره 49 (صفحه 76)
________________________________________
الله یعلم ماذا یحضران به
و کل عبد سیلقی الله منفردا
(13) یعنی:من هیچ گناهی را موجب شرک احدی نمی‏دانم، بعد از آنکه شخص به خدای یگانه ایمان داشته باشد:خداوند علی(ع)و عثمان را به سبب سعی و کوششان پاداش می‏دهد، من نمی‏دانم کدامشان حق بودند.خدا می‏داند که آنان با چه وضعی نزد او حاضر می‏شوند، زیرا هر بنده‏ای، تنها، خدا را دیدار خواهد کرد.
و حافظ ابراهیم شاعر مصر هم در ارائه فکر مرجئه‏گری چنین سروده است:
و قولة لعلیّ قالها عمر
أکرم بسامعها، اعظم بملقبها
حرقت دارک لاابقی علیک بها
ان لم تبایع و بنت المصطفی فیها
ما کان غیر ابی حفص یفوه‏بها
امام فارس عدنان و حامیها
کلا هما فی سبیل الحق عزمته
لاینثنی او یکون الحق ثانیها
فاذکرهما و ترحّم کلما ذکروا
اعاظما الهّوا فی الکون تألیها
(14) یعنی:سخنی که عمر به علی(ع) گفت: چه گوینده بزرگی و چه شنونده بزرگواری اگر بیعت نکنی خانه‏ات را می‏سوزانم و بر احدی ابقا نمی‏کنم هر چند که دخت پیامبر(ص)در آن جا باشد.در برابر آن تکسوار و حامی عدنانیان، جز ابو حفص عمر چه کسی می‏توانست لب گشاید و سخن بگوید.اما هر دو(علی و عمر)قصد پیمودن راه حق را داشتند و هیچیک کوتاه نمی‏آمد تا حق را بر کرسی بنشاند پس هر دو را به نیکی یاد کن و رحمت برایشان بفرست که آنان بزرگانی بوده‏اند شدیدا خدایی.
نتیجه آنکه پس از پیدایی نزاع فکری و عقیدتی میان خوارج و معتزله در مورد مرتکب گناه کبیره، گروه سومی بعنوان مرجئه پدید آمدند که همّ عمده ایشان نجات شاهان، خلفا و امرای اموی و عباسی و غیر هم، بوده است و در این میان مذهب اشاعره به لحاظ گرایش به جبر در اعمال، راه فرار دیگری از پذیرش مسئولیت‏های عظم سیاسی و اجتماعی به وجود آورده است.
حاکمان و زمامداران خود سر اموی و اخلافشان که در پوشش مرجئه‏گری ایمان و عقیده را از عمل و کردار جدا کردند با وجود هر کار زشت و ناپسند، ایمان را ثابت پنداشتند و تفکر اشعری گری هم به توهم حاکمیت جبر بر رفتار انسان و صدور کارها از خداوند راه هر گونه ظلم و ستم و فساد و تباهی را برای حکام جور و سلاطین لجام گسیخته فراهم آوردند و موجودیتشان را بر ملت‏های مسلمان تحمیل کردند که اگر برخی صراحت‏ها نبود، می‏شد اظهارات اشاعره را بر نفی استقلال انسان در برابر خدا، حمل کرد و برای نمونه به گفتگویی میان غیلان دمشقی و عمر بن عبد العزیز تنها خلیفه صالح امویان اشاره می‏کنیم.
غیلان دمشقی عقیده به اختیار انسان داشت و در شام این تفکر را ترویج می‏کرد.روزی عمر بن عبد العزیز او را فرا خواند و گفت:خداوند چه فرموده است؟غیلان آیات نخستین سوره دهر را خواند تا رسید به آیه‏«انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا».عمر به وی گفت:ادامه بده غیلان رسید به آیه «و ما تشاؤن الا ان یشاء الله»عمر گفت:ای...! فرع را می‏گیری و اصل را رها می‏سازی؟ (15)
از این گفتگو بر می‏آید که پیروان عقیده اشعری، اختیار را از انسان سلب می‏کنند و وجود مشیت الهی را با اختیار انسان منافی می‏دانند، در حالی که منافاتی بین این دو نیست و انسان فاعل مختار به مشیت الهی است و بدون اراده و مشیت خداوند موجود زنده‏ای وجود ندارد تا اراده بکند یا نکند، مختار باشد یا مجبور.
اما امامیه از داشتن چنین عقیده‏های سخیف و افکار منحط و اینگونه فسادهای عملی دور بوده و مبرایند.شیعه امامیه اعتقاد دارند که ایمان عبارت است از عقیده به وحدانیت خداوند و نبوت حضرت محمد(ص)و اقرار به آن دو به زبان و عمل به شریعت و رفتار به مقتضای رهنمودهای وحی.شیعه می‏گوید فاسقان و مسلمانان بدعمل در هر پوششی چهره خود را پنهان کنند بهره‏ای از ایمان نخواهند برد و اگر موفق به توبه نشوند و عملا به راه راست برنگردند، به مقتضای عدل خدا، در آتش خشم الهی معذب و گرفتار خواهند شد.
و در همین رابطه و تناسب، هشتمین امام معصوم شیعه امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام)به نقل از رسول الله(صلی الله علیه و آله)فرمود:«صنفان من أمتی لیس لهم فی الاخرة نصیب المرجئة و القدریة». (16)
یعنی:دو گروه از امت من(مسلمانان)در آخرت بهره‏ای نخواهند داشت:یکی مرجئه و دومی قدریه.
و امام سجاد علی بن الحسین(علیه السلام)نیز در همین راستا فرمود:«لعن الله المرجئه لأنهم اطمعوا الفسّاد فی عفو الله» (17) یعنی:نفرین بر مرجئه که آنها مردم فاسد را جرأت دادند و طمع اهل معصیت را به عفو و بخشایش الهی برانگیختند.
بنابراین، کلام ابن ابی الحدید همانند دیگر معتزله که شیعه امامیه را جزء مرجئه برشمرده‏اند، (18) کلامی است کاملا از حقیقت دور و هیچ شاهد و دلیلی بر این ادعا اقامه نشده است.
جمع‏بندی بحث
اکنون می‏توان در بررسی نهایی، پیرامون حدید مورد بحث به اختصار بیان داشت:
اولا:سند حدیث مورد بحث، اشکال دارد.
ثانیا:مفاد آن با عقاید شیعه امامیه سازگار نیست، بلکه منطبق بر تفکر ارجاء و مرجئه‏گری است.
ثالثا:با شگفتی تمام نه علامه مجلسی و نه دیگر حاشیه‏نویسان بر حدیث به نقش عمل در ایمان اشاره‏ای نفرموده‏اند.در حالی که هر عملی زاییده فکر و اندیشه و عقیده است.اگر در دلی حقیقتا ایمان و باوری وجود داشته باشد، عمل صالح، بدنبال آن تحقق خواهد یافت، همچنانکه فسق و گناه و عمل بد و ارتکاب مکرر معاصی کبیره نشانه بی‏ایمانی است، که به مثل معروف از کوزه همان برون تراود که در اوست.و علمای بزرگ تفسیر آیه شریفه:«قل کل یعمل علی شاکلته»(اسری/84)را به نیت و باطن معنی کرده‏اند.
رابعا:مذاهب کلامی با رفتار و نوع تفکر حاکمان و سیاست بازان دوران، بی‏ارتباط نبوده و اگر بپذیریم که حکام اموی و مروانی و دیگر همپالکی‏های ایشان در تکون و اصل آن مذهب‏های رنگارنگ نقش مستقیم نداشته‏اند، بیشک در توسعه و پیشبرد آنها بی‏نقش نبوده‏اند.
خامسا:جلوگیری از اعتزال آن هم فقط به سبب بها دادن ایشان به عقل و تعقل و بخشنامه‏ای کردن مذهب اشعری و مرجئه‏گری، به علت بسیط انگاشتن ایمان و مجزی دانستن عمل و رفتار از آن و نیز مطرح کردن خبر در عمل و تبرئه ستمکاران و جباران از آن همه جنایات، دخالت مستقیم آنان را در ترویج مذاهب یاد شده مشخص می‏کند.
سادسا:آیا راستی همه کسانی که بعنوان مسلمان شناخته شده‏اند و مدعی داشتن عقیده توحیدی می‏باشند، حقیقتا موحد و مسلمان محسوبند؟ابن حزم می‏نویسد:بسیاری هستند که نام اسلام بر خود نهاده‏اند لیکن به اتفاق همه مسلمین آنان، مسلمان نیستند مثل خوارج. (19)
سابعا با در نظر گرفتن معانی چهارگانه شرک و توحید، شرک را نباید منحصر در شرک ذاتی دانست، بلکه انواع دیگر شرک بویژه شرک در عبادت و شرک در افعال، در جامعه‏های مسلمان و غیر مسلمان، شدیدا رواج داشته و دارد.آیا عقیده معتزله مبنی بر استقلال انسان در اعمال و کارهایش، نوعی شرک افعالی نیست؟و آیا اشاعره به سبب گرایش به جبر و اطاعت از اولی‏الامر فاسق و فاجر بزعم این که ایمان ربطی به عمل ندارد، به لحاظ عدم امکان جمع بین اطاعت امر خداوند و امر حاکم و زمامدار فاسق و
کیهان اندیشه » شماره 49 (صفحه 78)
________________________________________
فاجر به نوعی شرک در عبادت گرفتار نشدند؟و چنانکه وهابی‏ها به سبب جمود فکری و تنگ نظری، زیارت قبور و اعتقاد به شفاعت و توسل و امثال آن را شرک انگاشتند، اما اطاعت از سلاطین جور را که کاملا در اطاعت و فرمان مستکبران و بی‏خدایانند، لازم می‏دانند.آیا خود اینان به نوع زشتتری از شرک در عبادت مبتلا نیستند؟و بخش اعظمی از جوامع اسلامی را از ارزشهای توحیدی در بعد عبادت و اطاعت محروم نساخته‏اند؟
ثامنا اگر اشاعره برای این که توحیدشان خلل پیدا نکند همه افعال بشر را کار خدا دانستند و در بن بست نفی عدل الهی، گرفتار آمدند، معتزله نیز برای اثبات عدل الهی، انسان را در کارهایش مستقل دانستند و به شرک در افعال مبتلا گشتند، چنانکه صادق آل محمد(علیه السلام)فرمود:«لعن الله المعتزله ارادت ان توحد فألحدت...» (20) یعنی: نفرین بر معتزله، خواستند موحد باشند لیکن گرفتار الحاد و شرک در افعال شدند.
در این جا ارزش پاورقی استاد علامه طباطبایی بر حدیث دیگری از کتاب التوحید روشن می‏شود و با طرح آن، مقال را به پایان می‏بریم و بحث از بقیه تعلیقات را به فرصت دیگر موکول می‏کنیم: مردی به امام جعفر صادق(علیه السلام)گفت:تو فرزند بت‏پرستان هستی!امام در پاسخ او گفت:تو دروغ گفتی، خداوند به ابراهیم فرمان داد اسماعیل را در مکه بگذارد و به درگاه الهی عرضه داشت:«رب اجعل هذا البلد آمنا و اجنبنی و بنی ان نعبد الاصنام» (ابراهیم/35).
یعنی:پروردگار این شهر را ایمن ساز و من و فرزندانم را از بت‏پرستی بدور دار.پس احدی از فرزندان اسماعیل هرگز بت نپرستیده‏اند و این، عرب بودند که بت‏پرست شدند و اما فرزندان اسماعیل بت‏ها را شفیع انگاشتند و کافر گشتند، لیکن بت‏ها را نپرستیدند.
علامه مجلسی در بیان خود در ذیل این حدیث چنین نوشته‏اند:مراد آن است که فرزندان اسماعیل به وحدانیت صانع و آفریدگار اقرار کردند هر چند که با سجود و پرستش بتان، به شرک در عبادت گرفتار شدند.پس امام از اولاد اسماعیل بدترین نوع شرک را که شرک در ذات باشد نفی فرمود. (21)
استاد علامه طباطبائی نوشتند:مع ذلک روایت خالی از اشکال نیست چون اثبات توحید به این معنی، اساس و پایه ثنویت است و همه بت‏پرستان، با شفیع‏انگاری بتان، به پرستش آنها پرداخته‏اند. (22)
به نظر نگارنده اولا:سند حدیث که زهری راوی آن است محل کلام است.
ثانیا:مضمون خود حدیث دارای اشکال است، زیرا شرک در عبادت و شفیع دانستن بتان را به اولاد اسماعیل نسبت می‏دهد، چنانکه استاد علامه طباطبائی در تعلیقه‏شان خاطر نشان ساخته‏اند.
ثالثا:با این که خود حدیث صریح است در این که اولاد اسماعیل بت‏ها را نپرستیدند.علامه مجلسی می‏فرمایند آنان با سجده کردن به بتان و عبادت آنها مشرک شدند، و این، بسیار شگفت‏آور است، و چنانکه خاطر نشان ساختیم همه انواع شرک محکوم و ضد توحید است و نیاکان محمد(صلی الله علیه و آله) به هیچ نوع از انواع چهارگانه شرک مبتلا نشده‏اند.
یادداشتها:
(1)-ر.ک الذریعه الی تصانیف الشیعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج 20، ص 131 چاپ افست بیروت.
(2)-التوحید، ابو جعفر محمد بن علی بن بابویه قمی، ص 25، چاپ مکتبة الصدوق، تهران.
(3)-بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج 3، ص 8، چاپ افست مؤسسة الوفاء، بیروت.
(4)-همان مأخذ، پاورقی.
(5)-ر.ک:الملل و النحل، شهرستانی، مطبوع در حاشیه الفصل ابن حزم ص 116، افست دارالمعرفه، بیروت.
(6)-ر.ک:الشیعه بین الاشاعره و المعتزله، هاشم معروف حسنی، ص 17، چاپ دارالقلم، بیروت.
(7)-فرق الشیعه حسن بن موسی نوبختی، ص 6، چاپ نجف.
(8)-الشیعة بین الاشاعرة و المعتزلة، ص 134.
(9)-همان مأخذ، ص 133.
(10)-همان مأخذ، ص 133.
(11)-همان مأخذ، ص 172.
(12)-همان مأخذ، ص 103.
(13)-همان مأخذ، ص 107.
(14)-دیوان شعر، حافظ ابراهیم، ج 1، ص 43، چاپ مصر.
(15)-الشیعة بین الاشاعره و المعتزله، ص 175.
(16)-کنزالفوائد، ابو الفتح محمد بن علی کراجکی، ج 1، ص 125، چاپ دارالذخائر.
(17)-الشیعة بین الاشاعرة و المعتزلة، ص 107.
(18)-ر.ک:شرح نهج‏البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، ج 13، ص 196 چاپ مصر و کنز الفوائد، ج 1، ص 124.
(19)-الفصل، ابن حزم ظاهری، ج 2، ص 114.
(20)-کنزالفوائد، ج 1، ص 126.
(21)-بحارالانوار، ج 3، ص 252.
(22)-همان مأخذ.

تبلیغات