چکیده

متن

عنوان مقاله: یادداشتی درباره وجه اشتقاق لغت «خیز»

نویسنده : حسن دوست، محمد

تا آنجا که نگارنده اطّلاع دارد، لغت خیز در هیچ‏یک از فرهنگهای معتبر فارسی به عنوان سرواژه یا مدخل ذکر نشده؛ امّا دو بار ذیل مدخلی دیگر یاد شده است(1): یک بار در فرهنگ تحفة الأحباب و بار دیگر در فرهنگی موسوم به فرهنگ فارسی مدرسه سپهسالار. در فرهنگ تحفة الأحباب (ص155)، ذیل مدخل خی، چنین آمده است:

خیک بود و گروهی از عام خیز نیز گویند.

در فرهنگ فارسی مدرسه سپهسالار (ص104)، ذیل مدخل خوی، نیز چنین آمده است:

خوی به دو معنی است. یکی خود باشد که در جنگ بر سر نهند یعنی ترک و دیگر به معنی مزاج و طبع بوَد و گروهی از عام خیز گویند.

مصحّح محترم فرهنگ اخیر، دکتر علی‏اشرف صادقی، به‏درستی، عبارت «و گروهی از عام خیز گویند» را به لغت خی به معنی «خیک» مربوط دانسته‏اند. علاوه بر موارد یادشده، لغت خیز چهار بار در کتاب ترک الإطناب فی شرح الشّهاب (ص460) به کار رفته است:

بدانکه مثل کسیکه خشم گیرد مثل خیزیست که در وی خیزی(2) کنی تا سر آن خیز بسته باشد، آنچه در خیزست نهان است چون (سر) [ آن] خیز گشاده شود آنچه درست پراگنده شود.

لغت خیز در جملات یادشده به معنی «مَشک، خیک» و، به گمان نگارنده، گونه دیگر

 

 

 

 

 

_______________________________

1 ) یادآوری این نکته را به دانشمند محترم، جناب آقای دکتر علی‏اشرف صادقی، مدیونم؛ از ایشان سپاسگزارم.

2 ) خیز: باد (ترک الإطناب فی شرح الشهاب، ص460، پانوشت5).

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کلمه خیک است؛ در مورد وجه اشتقاق کلمه خیک در مقاله‏ای دیگر پیشنهادی داده‏ام(3)؛ خلاصه آنکه، خیک ظاهرا از ایرانی باستان: *id-ya-ka- (با x- آغازی غیراشتقاقی)، از *d- ( هندواروپایی: *g- در کنار *aigھ- «بُز (ماده)» )Pokory 1989, p. 13) )، مشتق است؛ خیز از صورت ایرانی شمال غربی (ظاهرا از *za- ، از *z- هندواروپایی: *gھ- ؛ با x- آغازی غیراشتقاقی) مأخوذ است؛ لغات ایرانیِ ذیل با کلمه خیز ارتباط دارد. اوستایی: *izaeÎna- «چرمین» ( > فارسی: زین، که مشتق است از *za- یا *z- «چرم» ( Bartholomae 1979, Col. 373 )، پشتو: zÏai «خیک، مشک» ( *izyaka-> ) )Morgenstierne 1927, p. 105) ، یدغا: ize« ، اورموری: ãÎz «خیک، مشک» (Idem 1973, p. 195) و بلوچی: hãÎzak و hãÎz «خیک» ( Elfenbein 69 p. 1990, )(4).

منابع

ترک الإطناب فی شرح الشّهاب (1344)، ابوالحسن علی بن احمد (معروف به ابن‏القضاعی)، به کوشش محمّد شیروانی، تهران؛

فرهنگ تحفة الأحباب (1365)، حافظ سلطانعلی اوبهی هروی، به تصحیح و تحشیه فریدون تقی‏زاده طوسی و نصرت الزّمان ریاضی هروی، مشهد؛

فرهنگ فارسی مدرسه سپهسالار (1380)، منسوب به قطران، تصحیح دکتر علی‏اشرف صادقی، تهران؛

Bartholomae, Ch. (1979), Altiranisches Wörterbuch, Berlin - New York (Strassburg 1904);

Elfenbein, J. (1990), An Anthology of Classical and Modern Balochi Literature, vol. II, Wiesbaden;

Morgenstierne, G. (1927), An Etymological Vocabulary of Pashto, Oslo;

ــــ(1973), Indo-Iranian Frontier Languages, vol. II, Oslo (1938);

Pokorny, J. (1989), Indogermanisches Etymologisches Wörterbuch, Bd. I, Bern - Strassburg (Bern 1959);

_______________________________

3 ) á نامه ایران باستان، س1، ش2، پاییز و زمستان 1380، ص37.

4 ) برای آگاهی از صورتهای دیگر این کلمه در گویشهای امروز فارسی á علی رواقی، «گویشها و متون فارسی (2)»، نامه انجمن، س3، ش3، پاییز 1383، ص49 و بعد.

 

تبلیغات